بازدید سایت : ۹۵۶۶۶

◄ شازده حمام/ بخش ششم، راه یزد به طبس

«شازده حمام» نام یکی از تالیفات دکتر محمد حسین پاپلی یزدی جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است که گوشه‌ای از اوضاع اجتماعی شهر یزد دهه ۴۰–۱۳۳۰ را بیان کرده است.

تین نیوز |

«شازده حمام» نام یکی از تالیفات دکتر محمد حسین پاپلی یزدی جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است که گوشه‌ای از اوضاع اجتماعی شهر یزد دهه ۴۰–۱۳۳۰ را بیان کرده است.

بخشی از این کتاب در ادامه آمده است:

وقتی 12 سال داشتم حاجی استاد احمد 74 سال داشت متولد 1265 هـ. ش بود‌. حاجی خاطرات زیادی داشت‌. او قافله سالار بود و کاروان های بزرگی را از یزد به مشهد برده بود‌. حدود سال 1290 به بمبئی رفته و آنجا رانندگی و مکانیکی یاد گرفت‌. گواهینامه رانندگی خود را از هند گرفته بود. مردی سرد و گرم روزگار چشیده‌، مؤدب‌، خوش اخلاق و صبور بود‌. ولی فرزند نداشت‌. در یکی از دهات توران پشت یزد مزرعه ای داشت و بیشتر در آنجا زندگی می کرد‌. او جزو مؤسسین گاراژ اطمینان بود و چند سهم از سهام گاراژ مال او بود ولی در هیچ یک از امور گاراژ دخالتی نداشت‌. گاهی که در یزد بود‌. بخصوص عصرهای تابستان جلو دفتر گاراژ توی پیاده رو خیابان یک صندلی می گذاشت و ساعت ها آنجا می نشست‌.

آن زمان ادارة‌ راهنمایی یزد کارشناس فنی نداشت‌. پلیس راهنمایی به حاج استاد احمد و یک نفر دیگر حکم کارشناس فنی داده بود‌. اگر تصادف می شد حاجی استاد احمد کار کارشناس فنی را انجام می داد‌. نظر او برای پلیس راهنمایی و دادگستری حجت بود. بارها شاهد بودم که کسی می خواست نظر حاجی استاد احمد را از واقعیت بگرداند‌.

آن مرد صبور هیج چیزی جز حقیقت برایش مهم نبود‌، تطمیع‌، تهدید‌، پارتی‌، التماس‌، دعا‌، فحش، ناسزا بر او اثری نداشت‌. حق‌، حق بود‌. نمی دانم چرا دولت تصدی همة امور را از دست مردم گرفت و یک کارمند سالاری عظیم و دست و پاگیر برای خود درست کرد‌.البته اگر نهادهای مردمی پا می گرفت‌، قدرت طلبان به خواست های خود نمی رسیدند. همه چیز باید در ادارات دولتی متمرکز می شد تا قدرت سیاسی – اقتصادی – اداری در دست عده ای معدود متمرکز می شد‌. سابقه این تمرکز قدرت در این مملکت به 80 سال هم نمی رسد.

همین حاجی استاد احمد راه یزد به طبس را درست کرده است‌. راه کاروان رو یزد به طبس از راه پشت بادام بوده است‌. وقتی می خواهند راه ماشین رو درست کنند‌، مهندسین راه سازی اعلام می کنند که درست کردن راه یزد به طبس از راه رباط پشت بادام مقرون به صرفه نیست و پیشنهاد می کنند که راه یزد به طبس از طریق بافق و بهاباد ساخته شود. یعنی را ه از بهاباد به راه کرمان‌، راور و دیهوک متصل شود‌. تجار یزدی اعلام می کنند‌. این راه برای آن ها طولانی و زیان آور است‌. حاجی استاد احمد پیشنهاد می کند در صورتی که تجار امکانات لازم را در اختیار او بگذارند راه ماشین رو میان بری برای آن ها ایجاد خواهد کرد‌. یعنی راهی تقریباً در مسیر راه کاروان روی قدیم که هم اکنون هم وجود دارد‌. تجار سه دستگاه ماشین کمک کار و مقداری پول در اختیار حاجی استاد احمد می گذارند‌.حاجی وسایل لازم مثل بیل و کلنگ‌، تبر‌، اره‌، کوره آهنگری و چند استاد کار ماهر و مکانیک برمی دارد و با سه ماشین به طرف طبس حرکت می کند‌. او همان راه مالرون و شتررو را انتخاب می کند‌. ولی باید سعی می کرد که راه ماشین رو از تپه های شن دور بماند‌. از یزد به طرف اردکان حرکت می کند‌، 4 فرسخ از یزد گذشته به محلی که امروزه به سه راهی یزد‌، طبس‌، اردکان مشهور است‌، می رسد. از آنجا به طرف کوه های خرانق‌، جاده می سازد و پیش می رود‌. عبور ماشین از تپه های شن بین سه راهی طبس و جاده چک چک فعلی کار ساده ای نبوده است‌. از سه راهی چک چک به انجیره که کلاته ای دو خانواری است راه می سازند‌. از انجیره به ساغند و از آنجا به خرانق جاده را هموار و ماشین رو می کنند‌.

بیشتر بخوانید: شازده حمام/ بخش پنجم، شگردهای جمع کردن مسافر

حاجی استاد احمد در زمان کاروان سالاری خرانق و رباط پشت بادام بارها دچار راهزنان و دزدان شده بود او فهمیده بود که راهزنان از راهی میان بر غیر از راه کاروان رو استفاده می کنند. حاجی و کارگران و ماشین ها در خرانق متوقف شده بودند‌.  ساخت راه کوهستانی سخت بود و او وسایل لازم را هم نداشت او با شتر به رباط پشت بادام رفت و به رئیس راهزنان و دزدان آن محدوده پیغام فرستاد که با او کار دارد‌.حاجی را چشم بسته سوار شتر کردند و پیش حسن بزرگ بردند‌.در آن زمان راهزنان را حسن بزرگ می نامیدند‌. حسن بزرگ نام مستعار رئیس راهزنان بود. حاجی مسأله راه و راهسازی را با حسن بزرگ در میان گذاشت‌.

حاجی از حسن بزرگ می پرسد که آن ها از راهی میان بر استفاده می کنند؟ حسن بزرگ نیز حرف وی را تأئید می کند‌. حاجی مسأله ساختن راه برای اتول (اتومبیل) را به حسن بزرگ می گوید‌. رئیس راهزنان از اتول چیزهایی شنیده بود ولی آن را ندیده بود‌. برایش جالب بود که اتول را ببیند‌.حاجی پیشنهاد می کند تعدادی از آدم های حسن بزرگ راهنما‌، بلد و کارگر او شوند و راه میان بر را به او نشان داده و در ساختن جاده کمک کنند‌. و درعوض مبلغی را به رئیس بزرگ پیشنهاد کرد‌. حسن بزرگ مخالف راهسازی بود

می گفت : وقتی راه ساخته شود و اتول بیاید سالدات ( کلمة روسی معمول آن زمان یعنی سرباز ) هم می آیند. حاجی هم گفت : در عوض شما می توانید به جای شتر‌، ماشین را چپو ( چپاول ) و غارت کنید‌.

حاجی استاد احمد نجیمه به حسن بزرگ پیشنهاد می کند برای هر کارگری که او معرفی کند روزی 15 ریال بگیرد و اجازه دهد راه ساخته شود و آدم هایش در راهسازی به عنوان راهنما‌، بلد و عمله کمک کنند.

حسن بزرگ یک اتول مجانی هم درخواست کرد‌. حاجی پس از گرفتن قول امنیت از او قبول کرد‌. معامله بین حاجی و رئیس دزدان انجام شد و معلوم شد که قافله ها از پای کوهها حرکت می کردند‌. دزدان از آبراهه ها که میان بر بود خود را به قافله ها می رساندند. حاجی استاد احمد و آدم ها و ماشین هایش همراه دزدان وارد آبراهه ها شدند‌. جاده از راه کوهستان 8 فرسخ و از طریق آبراهه 6 فرسخ بود‌. آبراهه ها پوشیده از درختان گز و تاغ بود. باید درختان را می بریدند. حدود سه هفته‌، بیش از چهل کارگر جنگل های کویری را آتش زدند و بریدند و برای اتول راه درست کردند‌.برای غذا‌،‌آرد را از یزد می آوردند‌. آهو و گورخر هم در طبیعت زیاد بود‌. بالاخره اتول باید محیط زیست را قربانی می کرد تا راه خود را باز کند !

حاجی گزارش پیشرفت کار را برای تجار یزدی ارسال می کرد ساخت راه به سختی انجام می شد ولی موفقیت آمیز بود‌. حسن بزرگ رباط پشت بادام‌، تعهد کرد با همکارش در محدوده رباط خان هماهنگ شود‌. آن ها متعهد شدند تا زمانی که راه ساخته می شود امنیت کاروان ها را برقرار کنند‌.

تجار یزدی از ساخت راه و امنیت ایجاد شده بسیار خشنود بودند‌، خبر به تجار اصفهانی رسید‌، آن ها هم مالا التجاره خود را از این راه به طبس و مشهد می رساندند در نتیجه تجار اصفهانی هم به راهسازی کمک کردند‌. بعد از چهار ماه جاده از یزد به رباط خان رسید ولی ریگ شتران یکی از سخت ترین موانع عبور ماشین از کویر‌، جلوی روی حاجی استاد احمد بود‌.

راه کاروان رو راه اکولوژیکی است به دنبال آب و علف کشیده می شود‌. کاروانیان و حیوانات باربر نیاز به آب و استراحتگاه داشتند‌. کاروان ها باید مسیر خود را دور می کردند تا به آب و آب انبارهای کویری برسند‌. اما دزدان پیاده وسواره با یک مشک کوچک آب و مشتی نان کوتاه ترین راه را انتخاب می کردند‌. به همین جهت همیشه می توانستند راه را بر کاروانیان ببندند‌. بالاخره حاجی استاد احمد با کمک دزدان ماشین ها را از سخت ترین کویر ایران عبور داد‌. یعنی اولین بار اتومبیل قاعدة چند هزار ساله راهسازی را به هم ریخت. راه اتومبیل رو دنبال کوتاه ترین مسیر بود نه مسیری که آب و علف داشته باشد‌. عصر شتر پایان می یافت و عصر اتول می رسید‌.

یک کاروان سالار قدیمی با کمک دردزان راهی را ساخت که مهندسان آن زمان اعلام کرده بودند،‌ساخت آن ممکن نیست‌. توسعة مشارکتی از این جالبتر می شود؟ تجار‌، یک نفر خبره راه شناس‌، در عین حال

جامعه شناس و جغرافیدان دنیا دیده و سرد و گرم روزگار چشیده واهل گفتگو و مذاکره و تعامل را مأمور ایجاد راهی کردند که مهندسان ساخت آن را غیر ممکن می دانستند‌. او با همکاری راهزنان برای اتومبیل راهی گشود که دولت نمی خواست یا نمی توانست آن را بسازد.

ماشین ها بر اثر سختی راه خراب می شدند و وسایلشان می شکست‌. حاجی و مکانیک هایش کوره های آهنگری را راه می انداختند و شاه فنرها را حرارت می دادند و به اصطلاح می کشیدند، وسایل شکسته را با وسایل یدکی عوض می کردند. کار به جایی رسید که حاجی استاد احمد می گفت : یکی از ماشین ها را اوراق کنید و وسایلش را در دو ماشین دیگر بکار گیرند‌. وقتی ماشین ها از تپه های شن ریگ شتران به طرف طبس سرازیر شدند حاجی و همراهانش نماز شکر به جا آوردند، در انتهای راه برای او یک ماشین بیشتر نمانده بود.

بیشتر از پنج ماه بود که از یزد حرکت کرده بودند‌.تجاری امثال هراتی‌، رسولیان‌، افشار‌، اصفهانیان‌، قدکچیان‌، صراف‌، کاشانی‌، لاری ها‌، عرب ها شیخ ریسمانی و دهها تاجر دیگر برای او مرتب پول فرستاده و راهزنان شغلی پیدا کرده بودند‌. روزی 7 ریال از 15 ریالی را که حسن بزرگ می گرفت سهم آن ها می شد‌. دزدان کارگر وضع زندگیشان بهتر شده بود. حاجی به آن ها آرد اضافی هم می داد تا برای زن و بچه هایشان ببرند و شب ها دور آتش اخبار جهان را به آن ها می داد‌.زمان جنگ جهانی اول بود‌، حاجی از هند‌، بمبئی و کشتیهای بزرگ از تجارت های بزرگ از انگلیس ها‌، فرانسوی ها‌، روس ها و ایتالیایی ها برای آن ها

می گفت.

دزدان بیدار و هوشیار می شدند‌، می فهمیدند که به غیر از کویرها و بیابان های اطراف آن ها دنیاهای دیگری هم هست‌. حاجی استاد احمد حقوق کارگران را مستقیم به خودشان نمی داد‌. پول را به حسن بزرگ می داد و او به عنوان سرکارگر حقوق کارگران را می پرداخت‌. یکی از دزدان فهمید حسن بزرگ روزی 8 ریال از 15 ریال مزد هر کارگر را بر می دارد‌. به حاجی گفت این رئیس ما از ما هم خیلی می دزدد. حاجی اسمش را پرسید گفت : ‌محمد حاجی گفت :‌مردی که اسمش محمد است نباید دزدی کند‌. او گفت چکار کنم؟ در این بیابان های برهوت هیچ چیز نیست‌.آب نیست که کشاورزی کنیم‌.خان ها می گویند جنگل ها و حیوانات بیابان هم مالی آن هاست‌. اصلاً همه چیز مال آن هاست‌. مال‌، جان و ناموس مردم مال آن هاست‌. حاجی گفت : تو همین مدت که با ما هستی مکانیکی یاد بگیر‌، تو و زن و بچه ات را به شهر می برم و به شاگردی قبول می کنم‌. محمد پیش حاجی استاد احمد از دزدی توبه کرد و مکانیکی یاد گرفت‌. او شاید اولین مهاجر فقیر از بیابان های رباط پشت بادام به یزد باشد که کاری آبرومند پیدا کرد‌. وقتی 12 سال داشتم استاد محمد مکانیک 60 سال داشت و35 سال بود که دزدی را رها کرده بود‌. نوه اش شاگرد اول کلاس پنجم مدرسه ما بود او 8 نفر دزد سابق را در یزد به کار واداشته بود.

با سرازیر شدن اتومبیل از تپه های ریگ شتران عملاً راه یزد به طبس گشوده شده بود‌. تجار جشن گرفتند. اما هنوز حدود 30 فرسخ راه تا طبس مانده بود از اینجا به بعد دزدان راه های نیمه کوهستانی را پیشنهاد کردند از دامنه کوهها باید به چشمه خواجه حسن می رفتند‌. در آنجا مزرعه ای که فقط یک خانوار داشت مقر و پایگاه دزدان بود.

حاجی مزرعه را خوب می شناخت‌. تنها ماشین باقیمانده را با 15 روز کار شبانه روزی از ریگ شتران به مزرعه خواجه حسن رساند‌. حاجی از تجار خواسته بود یک ماشین دیگر با آذوقه برای او بفرستند‌. ماشین از راه جدید همراه آرد و باروت رسید کویر هم که پر از آهو‌، گورخر و شتر وحشی بود‌. تفنگهای سرپر و گلوله زنی آهوها را می خواباند و بساط کباب برقرار می شد. جنگل های بادام هر پر از کبک بود‌.بعضی دزدها بزمچه های بزرگ را هم شکار می کردند و می خوردند.

آدم با ماشین و تفنگ می رفت تا جنگل‌، آهو و گورخر‌، گور اسب و بزمچه را نابود کند‌. عده ای از دزدها با حرف ها و موعظه های غیر مستقیم حاجی استاد احمد چشم شان به دنیا باز شد‌. ترس از عاقبت کار و آن دنیا هم در دلشان افتاده بود‌. چشم انداز شهر و کار و کاسبی آبرومند هم برایشان گشوده می شد‌. بیشتر آن ها به فکر افتادند که وقتی جاده درست شد و کارشان در جاده سازی تمام شد دنبال کار ذغال سوزی بروند یعنی ذغال درست کنند و برای شهرهای اطراف ذغال و هیزم ببرند‌. دزدها دنبال کار و اشتغال بودند و فکر کردند که جنگل های تاغ‌، قیچ‌، گز‌، بادام را ببرند و به پول تبدیل کنند‌. اتومبیل‌، راه سازی‌، بی کاری و ناامنی‌، افزایش جمعیت شهری‌، تکنولوژی عقب مانده منشأ تخریب محیط زیست و منابع طبیعی شد‌. با ساخت راه‌، امنیت گسترش می یافت‌. دزدان شانس کمتری برای دزدی داشتند در عوض کارهای دیگری پیدا می شد.

راهزنانی که در کویر با راهزنی امرار معاش می کردند به جای حمله به آدم ها‌، به جنگلها و حیوانات حمله کردند‌. این آدم های بیکار در طول یک نسل آن چنان جنگل ها و حیوانات را از بین بردند که گویی هرگز در بیابان های مرکزی ایران حیوانی و درختی نبوده است‌. نسل بعد از آن ها به قاچاق روی آوردند‌. حمله به طبیعت جانشین دزدی شد و قاچاق جانشین حمله به طبیعت گردید‌.

آن ها که ساکن رباط ها بودند به پرورش شتر روی می آوردند‌. حال هم (1387 ) بهره برداری از معادن و سوبسیدهای دولتی و  قاچاق می رود که جان جدیدی به این بیابان های برهوت بدهد‌. تازه بعضی ها به فکر این هستند که گردشگران را به کویر ببرند و درآمد کسب کنند‌. مردم این بیابان ها مثل آدم های دیگر

می خواهند زنده بمانند‌، می خواهند امرار معاش کنند‌، در این بیابان ها و کویرها آب و خاک خوب بسیار محدود است‌. پس مردم باید کاری غیر از کشاورزی انجام دهند‌.

استاد احمد و همراهانش از چشمه خواجه حسن به قصد رباط کلمرد به راه افتادند راه نسبتاً صاف و

شن های کویری کمتر بود در نتیجه جاده سازی راحت تر انجام می شد. البته جاده سازی که نبود بلکه راهی را صاف می کردند و شنها و سنگ هایش را جمع و چاله هایش را پر می کردند و درختان سر راه را می بریدند تا ماشین بتواند حرکت کند‌. چند روز بعد از چشمه خواجه حسن به چند صد متری رباط کلمرد رسیدند.

حاجی استاد احمد با دوربین چند نفری را اطراف رباط کلمرد می بیند‌. بعداظهر همه به رباط کلمرد رسیدند اما هیچ کس را آنجا پیدا نکردند‌. هر چه احمد خان با احمد شاه بزرگ رباط را صدا زدند جوابی نیامد. رباط کلمرد با رباط خان و رباط پشت بادام فرق اساسی دارد‌.

رباط پشت بادام و رباط خان علاوه بر کاروانسرا روستا هم هست جمعیت و خانه و زندگی دارد‌. ولی رباط کلمرد و رباط گور دو رباط یا کاروانسرای کویری هستند و هیچ خانه دیگری آنجا نیست‌. فقط چند نفری در آنجا رباط داری می کردند‌.

بالاخره کارگران بساط پخت و پز را در رباط رو به راه کردند‌. قرار شد برای استراحت و درست کردن ماشین ها و پیداکردن مسیر جدید 2 روز در رباط بمانند‌.آن شب تا صبح خبری از مردم محلی نشد‌. حاجی و کارگران همه در تعجب بودند که چرا کسی در رباط نیست‌. حاجی می گوید : من خودم با دوربین چند نفر را دیدم ولی وقتی به رباط رسیدم کسی نبود‌. حاجی مشکوک می شود و دستور می دهد تمام سوراخ‌، سنبه های رباط را بگردند‌. بالاخره در کاهدان و زیر کاه ها دو نفر را پیدا می کنند‌. آن ها زبانشان بند آمده بود‌.

نمی توانستند حرف بزنند‌، وقتی حاجی را می بینند او را می شناسند‌، به آن ها آب می دهند که حالشان بهتر شود و حرف بزنند، آن ها می گویند :‌ حاجی کاروان آورده ای ؟ حاجی می پرسد: چرا پنهان شده اید؟

می گویند : پریروز غول آمد! غول بزرگی با چشمان بسیار بزرگ چهار دست و پا راه می رفت و صدای وحشتناکی داشت‌. عده ای هم  پشت سرش حرکت می کردند ما ترسیدیم هر کس جایی پنهان شد. حاجی

می گوید : غول کدام است ؟ صدا بزنید همه بیایند‌، 7-6 مرد دیگر پیدایشان می شود‌.

حاجی می فهمد آن ماشین را غول تصور کرده اند‌. می گوید : اسم اتول را شنیده اید؟ فقط احمد خان شنیده است حاجی می گوید من کاروان را با اتول آورده ام اتول بیرون رباط است بیائید تماشا کنید‌. آن ها با احتیاط برای تماشای اتول می آیند یکی فریاد می زند اینها خودشان هم غول و جن هستند که به صورت آدم درآمده اند! حاجی قسم خورد که ما جن نیستیم‌. در همین موقع مکانیکی‌، هندل می زند و ماشین را روشن می کند‌. دو نفر از ترس غش می کنند یک نفر تنبانش را نجس می کند بالاخره حاجی به احمد خان اطمینان می دهد که این اتول است و خودشان هم جن و غول نیستند‌.

من و بسیاری از هم سن و سال های که از راه ریگ به مشهد آمده اند تا سال 1350 احمدخان را که در سن 87 سالگی درگذشت می شناسند‌. او خودش یک ذغال ساز درجه یک بود‌. سال های سال حتی وقتی بخاریها و کوره های آهنگری و تون های حمام و تنورهای نانوایی نفتی شده بودند‌، احمد خان ذغال تهیه

می کرد‌. آن هم ذغال قاچاق از درخت بادام! در آن زمان ذغال بادام بهترین ذغال برای منقل تریاک بود‌. پس از آنکه همه وسایل گرمازا‌،‌ نفتی شده بود تریاکی ها سال های سال جنگل های بادام کویری را نابود کردند‌. ذغال بادام‌، ذغال خوب بدون جرقه و مناسب برای تریاکی هاست‌. گرز گرانی که بسیاری از رستم صولتان را از پا درآورد‌، جنگل های بادام کویری را هم نابود کرد‌. را دست کم نگیرید‌. زورش از روز استعمار انگلیس بیشتر است اصلاً خودش یکی از عمده ترین ابزار کار استعمارگران بوده است‌.

تریاک روستاهای کوهستانی یزد با کیفیت ترین و بهترین تریاک ایران است یا بوده است‌.یزدی ها هم باقلوا‌، پشمک‌، قطاب درجه یک دارند ( البته اگر از شیرینی حاج خلفیه رهبر و شرکاء باشد) هم ترمه و

پارچه های اعلاء‌، هم پهلوان پایتخت و هم مردمان آرام سر به زیر کاری و هم تریاک درجه یک فرد اعلاء این هم تعریف از یزد به نحو اکمل تا همشهری های گله نکنند.

تریاک کشیدن‌، تریاکی های قدیم آدابی داشت‌. پشت منقل برنجی می نشستند) هم ترمه و پارچه های اعلاء‌، هم پهلوان پایتخت و هم مردمان آرام سر به زیر کاری و هم تریاک درجه یک فرد اعلاء این هم تعریف از یزد به نحو اکمل تا همشهری های گله نکنند.

تریاک کشیدن‌، تریاکی های قدیم آدابی داشت‌. پشت منقل برنجی می نشستند، قوری گل سرخی‌، استکان نعلبکی ناصرالدین شاهی و حقه وافور (بافور) چینی‌، با لوله خارشتری با سردهنی طلا داشتند. روی مخده ترمه می نشستند به بالش تکیه می دادند و ساعت ها تریاک می کشیدند‌. حالا هم حتماً اعیان که تریاک می کشند وضع همین گونه است می گویند تریاکی ها حالا سیمی را داع می کنند و تریاک را به آن می چسبانند و هر کجا که شد حتی داخل توالت آن را می کشند‌. معتاد شدن هم باید کلاس داشته باشد‌. حتی فقیرترین تریاکی های قدیم توی مستراح تریاک نمی کشیدند‌. بالاخره تقاضای ذغال بادام توسط تریاکی ها‌، این چند اصله درخت بادام اطراف رباط پشت بادام را هم از ریشه درآورد‌. جغرافیایی استعماری به جغرافیای

تریاک کشی و جغرافیایی منابع طبیعی پیوند می خورد‌.

بالاخره حاجی استاد احمد مجبور شد یک شبانه روز دیگر در رابط کلمرد بماند تا اوضاع مردم رباط عادی شود‌. آن ها قبول کردند که حاجی استاد احمد جن نیست ! اتول هم اتول است نه غول‌،‌ آن ها فهمیدند که از آن به بعد زوار امام رضا (ع) با ماشین به مشهد خواهند رفت‌. عصر کاروان و شتر در حال تمام شدن بود. دزدان فهمیدند لخت کردن مسافرها هم دارد تغییر شکل می دهد‌. باید از راهزنی دست کشید و قهوه خانه درست کرد‌. حاجی دو نفر بلد از رباط استخدام کرد و راهی رباط گور شد‌. در بین راه آبراهه ای عمیق و دره مانند وجود داشت باید برای گذر از آبراهه چندین  فرسخ راه را دور می کردند یا با درست کردن چند تا پیچ از آبراهه می گذشتند.

بالاخره پیچ ها را درست کردند‌. ماشین ها به ته آبراهه و دوباره با چند پیچ به بالا می رسیدند‌. حدود 35 سال بعد این پیچ که پیچ خطرناکی بود مشهور به پیچ عباس قوزی شد‌. عباس نیرنگ معروف به قوزی

راننده ای بود که من او را  بارها دیده بودم‌. مردی قوزی ولی پر جنب و جوش بود‌. در سال های 42 – 40 ماشین انترناش دماغ جلو داشت‌.ماشین او در این پیچ چپ کرده بود و دو نفر کشته شده بودند که همانجا دفن شان کرده بودند‌. من قبر آن ها را دیده بودم بالاخره جاده کویر هم باید تلفات ترافیکی خود را می گرفت !

جالب آن است که مدت ها این پیچ به نام پیچ عباس قوزی نامیده می شد‌. یعنی نام کسی که موجب مرگ دو نفر شده بود بر آن پیچ نهاده بودند‌. وقتی جاده مهندسی ساز شد پیچ هم از راه اصلی دور افتاد و نام عباس قوزی هم رو به فراموشی نهاد.

بالاخره ماشین ها و کارگران به ده جوخواه و بعد هم به طبس رسیدند‌. یعنی به بهشت و نگین سبز کویر وارد شدند باید 6 ماه در سخت ترین شرایط در کویر لوط و ریگ شتران کار کنید و با بی آبی‌، گرما‌، مارگزیدگی و‌... دست و پنجه نرم کنید‌. تا وقتی به این چند تا نخل خرما و جویبار کوچکی که در زیر آن جاری است رسیدید احساس کنید که بهشت همین جاست‌. بی جهت نیست که بعد ها نام طبس را گلشن گذاشته اند و این شهر به خاطر نخلستان های خرمایش به طبس گلشن مشهور شد‌.

تجار و مردم عادی طبس به استقبال اتول و حاجی استاد احمد آمدند‌. شتر نحر کردند‌. گوسفند کشتند و طبس با ماشین به یزد وصل شده بود‌. حاج استاد احمد ورود خود و ماشین ها را به طبس به تجار یزدی خبر داد‌. تجار جشن می گیرند که سرمایه گذاریشان به ثمر رسیده است‌.

بزرگان و مردم طبس‌، حاج استاد احمد و همراهان او را چون قهرمانان میهمان می کنند آقای مودت پور، حاجی ضرابی‌، آقای متوسلیان، حاج علی آقا بیضی‌، آقای صدیقی‌، آقای نجفیان و بزرگان طبس جشن گرفتند. راه کویر به یزد و اصفهان به رویاتول کشوده شده بود‌. رونق تجاری و گسترش روابط فرهنگی و فامیلی دو شهر پیش رو بود‌. از آن تاریخ چند هزار خانوادة یزدی و طبسی با هم ازدواج کرده باشند‌. خدا میداند! البته قبل از ایجاد راه هم این ارتباطات بود ولی راه باعث گسترش آن شد‌. راه و ماشین‌، ارتباطات اجتماعی را گسترش داد. ارتباطات یعنی تحکیم دوستی ها و هزار چیز دیگر‌، راه و ارتباطات را زیاد کنید‌. ویزا را بردارید تا روابط فامیلی زیاد شود و صلح و آشتی گسترش یابد و دشمن ها دوست شوند و مخارج ارتش و لشکر کم شود‌. آن روز که راه یزد و طبس گشایش یافت آنچنان دل یزدی ها و طبسی ها به هم پیوند خورد که بعد از 70 سال طبسی ها پس از تقسیم استان تصمیم گرفتند که از خراسان جدا شوند و به یزد بپیوندند‌. راه ب، بند ناف این پیوند و مودت است و خواهد بود‌.

اداره راه امتیاز راه یزد به طبس را به نام حاج استاد احمد نجیمه اطمینان صادر کرد. سال های سال این مرد بزرگوار صاحب امتیاز این راه بود ولی او می گفت : راهی که به حرم امام رضا (ع) می رود نباید منبع درآمد باشد و او هیچ گاه ریالی از این امتیاز استفاده نکرد. حاجی استاد احمد به قول خود وفا کرد و یک ماشین به حسن بزرگ هدیه کرد محمد آن دزد تواب و پنج نفر دزد دیگر که دنبال لقمه ای نان حلال بودند برای کار به یزد آورد‌. آن ها به کار مکانیکی و آهنگری و نجاری مشغول شدند‌. حاجی استاد احمد در طول بیست سال بارها از محمد و دوستانش پرسید اسم واقعی حسن بزرگ چیست؟ آن ها گفتند قسم خورده اند که نام حسن بزرگ و نام هیچ یک از دزدان را بروز ندهند با همه اعتمادی که به حاجی استاد احمد داشتند‌،‌ هرگز نام حسن بزرگ را فاش نساختند ! راهزنی هم حساب کتاب مردی و مردانگی‌،‌قسم‌، قول و قرار داشت‌. راهزنی با دله دزدی تفاوت دارد!

حاجی هر سال توسط واسطه ها یک گونی قند و یک جعبه چای برای حسن بزرگ که بر اثر قدرت دولت دیگر راهزنی را کنار گذاشته بود ارسال می کرد گرچه هرگز حسن بزرگ را با چشم ندیده بود‌. در مذاکرات دو طرفه چشم حاجی را می بستند‌. با ساخته شدن راه‌، دولت در رباط پشت بادام و رباط خان پاسگاه ژاندارمری ایجاد کرد‌. امنیت جاده برقرار شد‌، بعد از بیست و چند سال در ناامنی های بعد از شهریور 1320، یک راهزنی مسلحانه در بین رباط پشت بادام و رباط خان اتفاق افتاد‌. ژاندارم ها‌، رئیس راهزنان که همان حسن بزرگ بود را دستگیر کردند‌. آن وقت حاجی فهمید که نام اصلی حسن بزرگ تیمور م. است‌. تیمور در سن 58 سالگی به اعدام محکوم شد‌.

ژاندارمری و دادگستری یزد که از رابطة حاجی استاد احمد با تیمور خبر داشتند‌، از حاجی می خواهند با تیمور وارد مذاکره شود و او را وادار کند که در مقابل تأمین جانی نام همة همکاران خود را فاش کند و آن ها را لو بدهد‌.

اما تیمور می گوید: اعدام را بر خیانت ترجیح می دهد‌. تیمور را سال 1323 در میدان امیر چخماق به دار می زنند‌. وقتی طناب دار را بر گردنش می اندازند رئیس دادگستری و رئیس ژاندارمری و شهربانی از حاجی می خواهند با او صحبت کند و بخواهد که در مقابل یک درجه تخفیف دوستانش را لو بدهد‌، طناب به گردن تیمور بود و مامور اعدام آماده بود تا چهارپایه زیر پایش را بکشد و کار تمام شود.

حاجی استاد احمد به دستور رئیس دادگستری به تیمور می گوید: در مقابل یک درجه تخفیف نام دوستانت را بگو‌. تیمور می گوید حاجی دم آخری شیطان نشو و مرا وسوسه نکن‌. بگو زودتر کار را تمام کنند. من به همکارانم خیانت نمی کنم ! من نان دزدی خوردم‌، نان بی ناموسی و خیانت نخوردم‌. حاجی میگوید: هیچ چیز نمی خواهی‌، تیمو می گوید: بگو دستمال روی چشمم را باز کنند‌. دستمال را از روی چشم تیمور باز می کنند‌. ظاهراً در بین جمعیت تعدادی از دوستان و همکارانش بوده اند‌. تیمور بلند می گوید: دوستان مثل این که دوره کار و کاسبی ما تمام شده است‌، کار دیگری برای خود دست و پا کنید‌. مبادا به هم خیانت کنید.

تیمور اعدام می شود با اعدام او جاده یزد به طبس برای همیشه امن گردید‌. از سال 1322 تا امروز (1387) راهزنی در این راه اتفاق نیفتاده است‌. مردم این بیابان ها مشاغل دیگری را پیشه کردند‌. فقط کویر را یارانه های دولتی جبران کرده است‌. بسیاری از مردم این کویرها متمول شده اند‌. بزرگترین تحول در بین جمعیت این کویرها سواد‌، دانش و مهاجرت است‌. حالا این رباط ها و دهات و کوره دهات کویری از یزد تا طبس از راور تا دیهوک‌،‌ از دهات حواشی بیرجند و فردوس‌، گناباد و قاین‌،‌هزاران دکتر‌، مهندس‌، حقوق‌دان و تحصیل کرده تحویل ایران و جهان داده اند‌. کارگران ماهرشان به همه مملکت مهاجرت کرده اند‌. آن ها هم که در این رباط ها و دهات مانده اند در معادن مشغولن دیگر جنگلی باقی نمانده است که کسی ذغال بسوزاند دیگر حیوانی نمانده که کسی کشار کند یا بلد شکار باشد‌. آن ها که خانواده هایشان به فکر بودند و مخارج تحصیل آن ها را پرداختند دارای تحصیلات عالی شدند آن ها که تحصیل نکردند‌،‌ کار و کاسبی آبرومندی دارند. درصد معدودی هم گرفتار غول بزرگ زمان‌، گرد سفید شیرافکن شدند‌. عده ای هم از راه خرید و فروش این غول درآمد کسب می کنند‌. دنیا متحول شده حتی مردمان دورترین چشمه ها و رباط های خشک‌ترین کویرهای دنیا هم متحول شده اند‌.

ادامه دارد‌.....

 

آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید
ارسال نظر
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.
  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.
  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.