◄ شازده حمام/ بخش یازدهم، آقا سید حسن داستانی مردآبادی
شازده حمام» نام یکی از تالیفات دکتر محمد حسین پاپلی یزدی جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است که گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد دهه ۴۰–۱۳۳۰ را بیان کرده است.
«شازده حمام» نام یکی از تالیفات دکتر محمد حسین پاپلی یزدی جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است که گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد دهه ۴۰–۱۳۳۰ را بیان کرده است.
بخشی از این کتاب در ادامه آمده است:
بخش دهم
مردترین مردانی که در عمرم دیده ام سید حسن داستانی مردآبادی بود. سید مردی قوی هیکل، ورزیده و ورزشکار با اخلاق پهلوانی بود. مرد شریفی بود. وقتی مسافرها شلوغ می کردند و سوار ماشین نمی شدند، شال سیدی و هیبت او کار را تمام می کرد. در جوانی ریشی بلند و دو شاخه داشت. دربارة او باید کتاب جداگانه ای بنویسم. قدر او در اینجا ضایع می شود. او با وجود آن که برای گاراژ خیلی زحمت کشید بیمه نبود. بعد آن سی چهل سال کار حقوق بازنشستگی نداشت.مدتی مسئول حرم امام زاده سید جعفر بود. سالها بود می خواستم او را ببینم. قرار شد که در نوروز 1387 به دیدنش بروم ولی در همان موقع او دار فانی را وداع گفت.
بیشتر بخوانید:شازده حمام/ بخش دهم، کارگران و کارمندان گاراژ
سید مردی رشید بود که همیشه از حق و حقوق مظلومات و مردم آبادیش دفاع می کرد. در جلد اول اندکی به او اشاره کرده ام. سید برای من سمبل راستی، درستی، صداقت، قناعت و صبر بود. بارها شده وقتی می خواهم کاری را انجام دهم می گویم اگر سید حسن بود این کار را می می کرد یا نه ؟ یعنی من در سن 60 سالگی و با درجه استادی دانشگاه معیار سنجشم در بسیاری از امور آقا سید حسن داستانی مردآبادی است. زمانی که تعدادی از کارگران گاراژ اهل همه چیز بودند و زن و بچه مردم برای آن ها وسیلة کیف و خوشی بود. سید مانع انحراف دهها ماشین شور، کمک راننده و پادو گاراژ شد. وجودش مانع فساد بود. بچههای ضعیف که برای لقمه ای نان از دهات کنده می شدند و در کف گاراژها به گریسکاری، پادویی، ماشین شوری، واکس زنی می افتادند و شب ها جایی داخل سوراخ سمبه های گاراژ یا داخل اتوبوس ها میخوابیدند. سید را پناهگاه خود احساس می کردند. اگر کسی قصد و نیت سوئی به آن ها داشت با سید در میان می گذاشتند و او از آن ها حمایت می کرد و کار تمام بود. حالا اگر جوانکی خودش به کارهای خلاف کشیده می شد آن قصه دیگری داشت. در آن وضع وانفسائی که راننده ها تصادف می کردند و می مردند و بیمه و حقوق بازنشستگی نداشتن و زن و بچه اشان بی پناه و بی حقوق می شدند،دخالت سید خیلی از زن ها و بچه ها از فساد و بیچارگی نجات داد.
گاراژ و ترمینال محیطی است که درصد افراد اهل فسق و فجور در آن بالا است. حالا وقتی در این محیطها آدمی، سالم بیاید و سالم برود خود شاهکاری است. ولی اگر مردی پیدا شود و پشت و پناه بچه ها و زن های لب پرتگاه شود یک امام زاده است. ارزش آدم ها به انسانیت و معرفت آنهاست. سید حسن داستانی تحصیلات چندانی نداشت. خواندن و نوشتن می دانست ولی بلیت را به سختی صادر می کرد. کار او بیشتر سوار کردن مسافر بود. این سید کم سواد از نظر معرفتی و انسانی در نوع خود سرآمد بود. آقا سید حسن داستانی لااقل تا سال 1350 که من با او حشر و نشر داشتم سمبل معرفت مطلق برای من بود.
ادامه دارد....