◄ روایت مسعود تهرانچی از نیم قرن زندگی با حمل و نقل
مسعود تهرانچی که صاحب امتیاز قدیمیترین مجله خودروی کشور است، در این گفتگو روایتهایی از راهاندازی اولین و بزرگترین نمایشگاه اتومبیل در ایران، چگونگی ایجاد نمایندگی اتومبیل و موتورسیکلت ب ام و در ایران و فعالیتهایش در حوزه مسئولیت اجتماعی بیان کرده است.
رزومهاش را که نگاه کنید میبینید که از سال ۱۳۳۴ تا سال ۱۳۹۲ در حال فعالیت بوده است. در دهه سی مشاور طرح خط اتوبوسرانی کمربندی با ۵۰ دستگاه اتوبوس موتور جلو مرسدس بنز و در دهه ۹۰ طراح و راهانداز ایستگاه رادیویی خودرو برای سراسر کشور بوده است. مسعود تهرانچی که صاحبامتیاز قدیمیترین مجله خودروی کشور است، در این گفتگو روایتهایی از راهاندازی اولین و بزرگترین نمایشگاه اتومبیل در ایران، چگونگی ایجاد نمایندگی اتومبیل و موتورسیکلت بامو در ایران و فعالیتهایش در حوزه مسئولیت اجتماعی بیان کرده است.
بیشتر فعالیتهای شما در حوزه حملونقل بوده است و به تمام زیرمجموعههای مرتبط با این حوزه ورود پیدا کردهاید. چه شد که وارد حوزه حمل و نقل شدید؟
هر انسانی وقتی به دنیا میآید در فکر خود رشته موردعلاقهای دارد که میخواهد آن را ادامه دهد و همچنین در خلال این مدت، حوادث و موقعیتها میتواند مسیر او را به یک طرف ببرد. اولین روزی که من به حوزه خودرو ورود پیدا کردم، به گاراژی در میدان شاپور سابق رفته بودم که اتومبیل کوچکی که درش از جلوباز میشد را در آنجا دیدم. این اتومبیل نو بود اما کار نمیکرد. بااینحال من آن را خریدم. این ماشین بیامو بود و من روی آن کار کردم و درستش کردم.
نتیجه خوب بود اما آن را نمره نمیکردند. میگفتند این اتومبیل نیست. به خیابان امیرآباد (کارگرشمالی) که مرکز شمارهگذاری اتومبیلها آنجا بود رفتم، راهنمایی و رانندگی هم آنجا قرار داشت. آنجا به من گفتند که نمیشود روی این وسیله اسم اتومبیل بگذاریم بلکه میتوانیم به آن موتورسیکلت اتاقدار بگوییم. اتفاقا وقتی آن را سوار میشدیم چیز جالبی بود. در را که باز میکردیم فرمان با در بیرون میآمد و یک صندلی هم بیشتر نداشت. این انگیزهای شد برای ورود به حوزه خودرو و در جوانی شروع کردم به خرید، بازسازی و فروش این خودروها. بعد هم که حدود بیست سالم بود متوجه شدم که اصلا در ایران کارخانه اتوبوس نیست. سال ۳۵ بود. آن زمان با چوب اتاق درست میکردند و اتوبوسها اکثرا صندلی هم نداشتند و هرکسی با پیت و چهارپایه سوار اتوبوس میشد؛که به آن میگفتند اتوبوس چوبی.
همین موضوع انگیزهای شد که من اتوبوس به ایران وارد کنم. در آن زمان ۵۰ اتوبوس وارد ایران کردم که از نوع بنز بودند. آنها خیلی شیک و راحت با صندلیهای قرمز و بدنه کرم و سورمهای بودند. خطی دور تهران راه انداختیم به اسم کمربندی که از آب کرج تهران (بلوار کشاورز) شروع میشد و میآمد خیابان مولوی، شهباز سابق و سیمتری و یک قران میگرفتیم و دور تهران میگشتیم اما بقیه اتوبوسها شمالی و جنوبی و شرقی و غربی بودند. وقتی این کار را کردیم دولت متوجه شد که باید سروسامانی به این شرایط بدهد و شرکت واحد اتوبوسرانی را ایجاد کرد. ما ۵۰ اتوبوس به شرکت واحد دادیم و خواستیم پولهای آنها را بگیریم ولی مشکل بود چون ماشینها گرانقیمت و گل ماشینهای تهران بودند.
هرکدام از اتوبوسها را با چه قیمت وارد کرده بودید؟
هرکدام از اتوبوسها ۵۴هزار تومان خریداری شده بود.
بعدازاین اقدام چه فعالیت دیگری در حوزه حمل و نقل انجام دادید؟
در آن زمان شرکتی راهاندازی کردم به اسم اتوسوپر. دفترمان هم در خیابان منیریه تهران بود. مرکزیت این کار را آنجا گذاشتیم. و بعد مجله خودرو را تاسیس کردم. آن زمان سال ۱۳۴۲ بود که این مجله راهاندازی شد.
نظر خانواده درباره فعالیتهایتان در این حوزه چه بود؟
افق فکری خانوادهام با من فرق میکرد. پدرم از تجار بزرگ بازار بود که جنس از روسیه و آلمان وارد کشور میکرد. او در مقابل فعالیتهای من مقاومت داشت و میگفت که بروم با او در بازار کار کنم اما من زیر بار نمیرفتم. هر کاری که کردم کارمند نبودم و رئیس بودم؛ بنابراین اتحادیه اتومبیل را راهاندازی کردم. آن زمان اتحادیه املاک و اتومبیل یکی بود و من آمدم اینها را جدا کردم و شدم مؤسس اتحادیه نمایشگاه و فروشندگان اتومبیل ایران در سال ۱۳۴۲.
برای این کار با مشکلی مواجه نشدید؟
صددرصد شدیم. اینجا با منافع بسیاری که سرپایی اتومبیل میخریدند برخورد میکردیم. ما جلوی اینها را گرفتیم. بعد رفتیم سراغ واردات اتومبیل. در ایران آن زمان فولکس، بیوک، شورلت، اپل و... بود و ما آمدیم رفتیم سراغ بیام و و مکاتبه کردیم با رقبای بسیار قویای که من داشتم. جوانی بودم که این کار را درست کردم و رفتم کشور آلمان و یک بیام و وارد کشور کردم که قرمز رنگ بود و آن زمان یک دستگاه هم در ایران بیشتر نبود. وقتی بیام و مدل ۲۰۰۲ درست شد، تعدادی از آنها را وارد ایران کردیم. اینگونه بیامو به چرخه روزگار مردم ایران وارد شد. ماشینها را دست کسانی میدادیم که به این ماشینها میرسیدند تا ابهت ماشین از بین نرود. بهنوعی مشتری را خودمان انتخاب میکردیم.
پس شما در سال ۱۳۴۵ اولین نماینده انحصاری اتومبیل و موتورسیکلت ب ام و در ایران شدید. آیا در این مسیر جلوی فعالیت شما سنگاندازی نشد؟
در سال ۴۶ مسئله ورود خودرو و ساخت خودرو پیش آمد. در آن زمان تولید پیکان در ایران آغاز شد اما من مخالف بودم چراکه معتقد بودم این ماشین ورشکسته و از رده خارج شده است. چرا بیاوو را نسازیم. آن زمان که رئیس اتحادیه بودم گزارش کاملی به وزارت اقتصاد ارائه کردم که بیامو را با مشارکت مردم بسازم یا اعضای صنف برای ساخت بیام و سرمایهگذاری کنند. اما رقابت شدیدی شکل گرفت که عدهای بانفوذ و از خانواده دربار پیکان را دوست داشتند. خیلی تلاش کردیم که بیام و را نگه داریم اما زورمان نرسید و بیام و از دست ما خارج شد و دست شرکت دکاوه افتاد. آنها بیامو را که به ایران آوردند هفتاد هزار تومان میفروختند که دو برابر قیمت فروش ما در آن زمان بود.
در این زمینه این مطلب را نیز ببینید:
مهدیقلی هدایت، بنیانگذار شبکه اتوبوسرانی تهران
علاوه بر فعالیت در حوزه حمل ونقل شما در بحث مسئولیت اجتماعی نیز فعالیت پررنگی داشته و دارید؛ اتفاق خاصی افتاد که به این حوزه ورود کردید؟
من چند صحنه تصادف را که دیدم بررسی کردم و دیدم که جادهها واتوموبیلها مشکل دارند، کمکرسانی مشکل دارد و گفتم بیاییم از تصادفات پیشگیری کنیم؛ گروهی را راهاندازی کردیم متشکل از وزیر یا معاونان وزارت راه، هلالاحمر یا پلیسراه و راهنمایی و رانندگی و مخابرات. در اولین قدم کار جادههای تهران-چالوس، تهران–قزوین، تهران-قم و تهران-هراز را زیر نظر خودمان بردیم و دو فروند هلیکوپتر از ژاندارمری برای تصادفات گرفتیم؛ همچنین بیست دستگاه هم آمبولانس با کمک خیرین گرفتیم و دو دستگاه اتوبوس هم گرفتیم که آنها را بیمارستان سیار کردیم.
خاطرتان هست سالانه تلفات رانندگی در آن زمان چقدر بود؟
آن زمان جمعیت ایران بیستوپنج، شش میلیون نفر بود ولی ایمنی جادهها بسیار بد بود. یکی از کارهای این گروه اصلاح جادهها و نقاط خطرناک بود. اولین کاری که ما انجام دادیم این بود که برخی جادهها تلفن گذاشتیم که تصادفات و مشکلات اطلاعرسانی شود.
شما در سال ۱۳۴۶ مجری طرح کمکرسانی و آبادانی زاغههای جنوب تهران مانند گود درویش، کریمنیا، قاسم شکری و... بودهاید که با احداث لولهکشی آب با نصب شیرهای فشاری رایگان آب و توزیع آب و یخ در تابستان و سوخت زغال در زمستان و انتقال گودنشینها به زادگاهشان به آنها کمک کردهاید. چه شد که این اقدامات را انجام دادید؟
بله. همانطور که شما گفتید یکی از خاطرات دیگر من آبادانی زاغههای جنوب تهران بوده است. در آن سالها من یک فورد آلمانی داشتم.
روزی که به من فشار آمد که از اتحادیه بیرون بیایم، اشک چشمانم را گرفته بود و با ماشین داشتم سمت شاه عبدالعظیم میرفتم.
در طول راه ماشین جوش آورد اما در آن اطراف هیچ آبی نبود که بتوانم روی موتور ماشین بریزم. در کنار ماشین ایستاده بودم که دیدم دوتا بچه دوتا کوزه روی دوششان است؛ به آنها گفتم که این آب را به من بدهید تا کارم راه بیفتد اما گفتند که آب را بهسختی از سمت میدان شوش آوردهاند. من هم رفتم به سمت میدان شوش اما با صحنهای عجیب روبهرو شدم. آن زمان گودهای سمت میدان شوش را شناختم که داخل زاغهها را مردم سوراخ کرده بودند و حالت یک دره به خود گرفته بود. خانه که نبود لانه بود. برای همین به فکر افتادم که این نقطه را سروسامان دهم. افراد خیر هم در این کار سهیم شدند. مثلا آب نداشتند و تانکر راه انداختیم و دور تانکر چند شیر گذاشتیم که مردم صف نکشند و یا زیردست و پای دیگران بمانند. حتی تابستانها یخ میدادیم. این کارهای دوران جوانی ما بود.
باوجود این که چندین حوزه مختلف بوده است که شما برای حل مشکلات به آن وورد کردهاید اما بعد از نیمقرن تقریبا همه آن مشکلات در کشور وجود دارد. به نظرتان چرا این مسائل هنوز حل نشده است و هنوز که هنوز است همچنان آن چرخه ادامه دارد؟
در کل قضیه، مردم مملکت ما بسیار صبور و مظلوم هستند و دولتمردان باید بدانند که موقتا این میز و صندلی را دارند و نباید به فکر جاهطلبی باشند و بدانند که ملت ایران دوستشان هستند؛ اما متاسفانه یکی از بدبختیهای ما این است که درهای اتاقهای مسئول برای اربابرجوع بسته است. تمام گرفتاریهای اقتصادی ما این است که افرادی که هستند به فکر لحظههایی هستند که پستها را تقسیم میکنند و اگر بهاینترتیب عمل کنند وضع وخیمتر از حالا میشود.
خب چهکار باید انجام دهیم که از این چرخه خارج شویم؟
فرهنگسازی. در هر کار باید فرهنگ حاکم شود و فرهنگ را هم کسانی که قدرت دارند و بر مصدر کار هستند حاکم میکنند. اگر قدرتمندان بدانند وظیفهشان خدمت به آن افرادی است که با پول آنها پشت میز نشستهاند وضعیت درست میشود. اعتقادم این است که اگر بیاییم به حوزههای کشاورزی و صنعت برویم وضعیت درست میشود. از طرفی اگر در این کشور امنیت لازم را برای مخترعان و صنعتگران ایجاد کردیم این مملکت میتواند پیشرفت کند.
پنجاه سال پیش هم در این حوزه فعالیت میکردید و هنوز هم همان راه را ادامه میدهید. چه انگیزهای دارید که با همان انرژی مسئولیتهای اجتماعی را انجام میدهید؟
من هیچکس را به غیر از خدا نمیشناسم و اتکای من به خدا است.
در این سالها هیچ وقت نخواستید وارد دستگاههای اجرایی شوید یا نماینده مجلس شوید؟
چرا، قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ از طرف اصناف انتخاب شدم که مجلس بروم اما دیدم که سیاست کار من نیست و انصراف دادم. بعد از انقلاب هم کاندید انتخابات اولین دوره شورای شهر شدم اما بازهم انصراف دادم چراکه سیاست ثبات ندارد. چیزی که ثبات دارد ایمان به خداست که میتواند اقتصاد مملکت را نگه دارد.
آقای طهرانچی نماد واقعی یک انسان وطن دوست شریف وکار آفرین واگر در این مملکت به این آقا وامثال این بزرگان بها داده میشد ودر واقع جایگاه اینها رو چهارتا ...تو ارکان نظام نمیگرفتن وضعیت ایران خیلی بهتر از این میشد
با سلام پر توان و با نشاط و زنده ی جاوید باشید جناب آقای مسعود تهرانچی ! الحق که افکار و نام شما باید بر خیابان میدان و اتوبان کشور زنده نگه داشته شود ! سلامت و موفق و موید باشید !
سلام خدا خیرش بده من که عاشقش شدم
دوست دارم از نزدیک ببینمش با ایشون همکار کنم من هم مثل ایشون تولید خودرو رو دوست دارم
سلام آقای طهرانچی عزیز...
چرا تو صنعت خودرو ورود نمی کنید و مردم رو از دست پراید و بقیه ماشینهای آدمکش ایرانخودرو وسایپا نجات نمیدید.
شما پتانسیل این خدمت به مردم را دارید.
صدای مظلوم این مردم به گوش هیچکس نمیرسه....
بخاطر رضای خدا قبل از سفر ابدی این خدمت رو برای مردم کشورت انجام بده......
سلامت و سربلند باشی💓💓💓💓🙏🙏🙏🙏🙏
یکی از ارزو هام اینه که جناب تهرانچی از نزدیک ببینم.تهرانچی وتهرانیچی ها گوهر گرانبهای این اب خاک هستن که دیگه تکرارنمیشن
سلام میخواستم حضوری یا تلفنی حرف بزنم
پسرکریم
جناب تهرانچی سلام.
من الان این برنامه را دیدم شصت سالمه وبچه رفسنجان و بازنشسته آموزش و پرورش خیلی دلم میخواد روی ماهت رو ببینیم اما چجوری نمیدونم.انشاالله در صحت و سلامت باشید
سلام اقایتهرانچیعزیزآرزوماینهحضوری
بیام خدمتتچندسالپیش بچهبودم باپدرم دیدمت پسرکریمهستمپارکینگمولوی.
سلاماقایمسعودتهرانچیعزیزازتهدل
آرزودارم یاتلفنیصداتبشنومیا
حضوریبیامخدمتت.لطفاپیگیری
کنید.
یکی از افتخارات من معاصر بودن با جناب مهندس تهرانچی و بالاتر از این ملاقات با ایشون هست.به حق یک فرد متواضع وطن پرست دلسوز و در یک کلمه میشه گفت کمال انسانیت هستند.خدا بهشون طول عمر و سلامت بده