گزارش کشف معدن طلا به ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه در سفر دوم فرنگ (۱۲56ه.ش )با کشتی ازطریق انزلی به ایران بازگشت، در راه انزلی به تهران، هنگامی که در رشت و بعد در منجیل اقامت داشت از طرف آجودان مخصوص خود دو تلگراف از علی قلی خان مخبرالدوله که در آن زمان وزیر تلگراف بود، دریافت کرد که مبنی بر کشف معدن طلا در شاندیز نزدیک مشهد، توسط امین معادن بود. متن دو تلگراف در اینجا به نظرتان میرسد.
تلگراف اول:
از طهران به رشت، سنه۱۲۹۵ ه.ق
خدمت جناب آقای آجودان مخصوص
قدری تاخیر در جواب به علت این است که طفلی دارم به شدت ناخوش است، مشغول کار او هستم. ماحصل تلگرافهای امین معادن این است که در کوه شاندیز، شش فرسخی مشهد دو معدن کوارس[کوارتز] طلادار به فاصله هزار ذرع پیدا کرده، دادم او یک چارک از آن سنگها به دامغان نزد حاجی علیاکبر آورده که در میان آن سنگها ذرات طلا دارد و قدری از آنها را به توسط چاپار روانه دارالخلافه کرده است. امروز چاپار وارد میشود و خودش در دامغان منتظر حکم و فرمایش است. معلوم است هرطور مقرر شود اطاعت خواهد کرد.
معدنچی تا یک ماه قبل در «کوه زر» (از روستاهای اطراف دامغان) بود، چاه میکند، میخواست سه ماه آنجا بماند، نگذاشتم و گفتم شما مامور گردش هستید نه توقف، بروید سایر نقاط را بگردید، از آنجا رفت به چشمه علی و از آنجا به شاهرود و بسطام و الان در قریه تاش نزدیک قزلق است و خیال تجن و غیره دارد، احتیاطا گفتم در آنجا باشد؛ چون تلگرافخانه دارد، اگر فرمایشی باشد به او خبر بدهم. معدن زغالسنگ و سرب و مس و آهن و گوگرد و زاج در آن صفحات بسیار دیده است، خیلی تعریف میکند، حال هرطور امر و مقرر شود فورا اطاعت میشود. حاجی علیاکبر هم در دامغان است، اگر باید بیاید تهران احضار شود و اگر باید، برود. مشهد و از آن کوه، سنگ مجدد و زیاد بیاورد به نظر چاکر آستان بهتر مینماید. خلاصه امر، امر همایون اعلی است.
مخبر الدوله، تاریخ ۲۶ شهر رجب، سنه ۱۲۹۵
متن تلگراف دوم
از طهران به منجیل، سنه۱۲۹۵
خدمت جناب آقای آجودان مخصوص، دام اجلاله
تلگراف جنابعالی روز حرکت از رشت زیارت شد. تلگراف کردم که یک چهار یک سنگ طلا را حاجی علیاکبر معجلا بفرستد و خودش هم عازم زیارت رکاب مبارک گردد. دختر کوچک من گلو درد گرفت و دیروز صبح فوت شد. علیالحساب او و من هر دو آسوده شدیم.
مخبرالدوله، ۲۹ شهر رجب المرجب[۱۲۹۵]
منبع:روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه در سفر دوم فرنگستان، به کوشش فاطمه قاضیها، تهران،سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۹، صص ۴۵۷ - ۴۶۰