◄ تاریخ بنادر و دریانوردی ایران/ قسمت چهارم
تاریخ آیینه تمامنمایی از تواناییهای ظرفیتهای انسانی، اقتصادی، علمی و فرهنگی یک ملت است. برای شناخت استعدادها و تواناییهای موجود در گستره جغرافیایی یک کشور یا یک منطقه جغرافیایی، بهترین روش مطالعه و بررسی تلاشهایی است که پیشینیان آنها در حوزههای مختلف انجام دادهاند. برای اینکه بدانیم آیا ایرانیان در علوم پزشکی چه تواناییهایی دارند کافی است به تاریخ علم پزشکی و ذخایر آن نظیر رازی و بوعلی سینا نگاهی بیافکنیم یا در حساب، ریاضیات و دیگر علوم پایه و مهندسی و هنر.
دریا با جغرافیای ایران پیوندی ناگسستنی و نقشی بیبدیل در زندگی و اقتصاد و فرهنگ جامعه ایرانی از روزگار کهن تا دنیای مدرن امروز داشته است. از زمانی که دریانوردان ایرانی با بادبانها راه خود را در دریا باز میکردند تا دوران کشتیهای بخار و دوره انرژیهای نو آنچه مسلم است تاریخ ایرانیان و توسعه ایران در گرو دریا و دسترسی به آبهای آزاد بوده است. به گونهای که این فرصت در مواردی به تهدید امنیتملی ما نیز تبدیل شده است. بررسی تاریخ گویای نقش غیرقابل انکار دریا در شکلگیری فرهنگ و تمدن ملل و ترویج آن بین سایر جوامع است، در ایران باستان نیز، همواره دریا یکی از مهمترین مولفههای فرهنگساز و تمدنساز بوده است. جای بسی تاسف است که در چند سده اخیر به دلیل غفلت و بیتوجهی به این عامل مهم، کشور کمترین بهره را از تجارب و ذخایر ارزشمند گذشتگان در احیای موقعیت محوری و تاریخی ایران در حوزه دریا برده است. بهنظر میرسد منصفانهترین تعبیر برای تشریح این وضعیت، فراموشی تمدن و هویت دریایی ملتی بزرگ باشد که مستند به استناد و مدارک معتبر، با بیش از پنج هزار سال دانش اندوخته و تجربه پیشینیان، در زمره قدیمیترین تمدنهای دریایی جهان به حساب میرود. مرکز بررسیها و مطالعات راهبردی سازمان بنادر و دریانوردی، در پژوهشی گسترده که با استفاده از توانمندیهای علمی دانشگاه تهران نزدیک به دو سال به طول انجامید بر شناسایی و مستندسازی گنجینههای تاریخی کشور در حوزه بنادر و دریانوردی اهتمام ورزید. مجموعهای تحت عنوان "اطلس بنادر و دریانوردی ایران" که به خوبی گواه جایگاه متعالی ایرانیان در حوزههای متعدد از جمله بنادر، کشتیسازی، کشتیرانی و تجارت دریایی است. بیشک مطالعه این مجموعه فاخر، درس آموزههای متعددی را برای ارتقای منزلت کشور به ویژه در حوزه دریا در اختیار سیاستگذاران، مدیران، کارشناسان، فعالان، پژوهشگران و علاقهمندان به صنعت حملونقل دریایی قرار خواهد داد. به همین مناسبت تین نیوز بنا دارد جهت رشد آگاهی مخاطبان خود به تدریج مطالب این پژوهش گرانقدر را در اختیار خوانندگان خود قرار دهد، باشد که مطالعه این سلسله پژوهشها منجر به تحقق اهداف مهم گردآوردندگان آن باشد.
قسمت چهارم:
"ارت" و "مرخشی": قدیمیترین شرکای تجاری بینالنهرین در خلیج فارس
بگذار تا مردم ارت،
پس از پایین آوردن سنگها از کوههای سرزمین بلندشان
برای من معبدی بزرگ بسازند، برای من معبدی بزرگ بر پا دارند.
این جملات قطعاتی از کتیبهای سومری است که در واقع منظومهای بلند است و با نام "انمرکار و فرمانروای ارت" شناخته میشود. این منظومه از بیست لوح و پارهلوح بازسازیشده تشکیل شده است که مهمترین آنها لوح دوازده ستونی متعلق به موزه شرقی استانبول است که "ساموئل کریمر" آن را در سال 1946 م. رونویسی کرد و خواند. در این منظومه بلند، داستان ارتباط پادشاه اوروک در بینالنهرین با سرزمینی دوردست در شرق با نام "ارت" ذکر شده و خلاصه داستان چنین است:
قرنها پیش از آنکه سراینده داستان دیده بر این جهان گشاید، یکی از قهرمانان نامدار سومر به نام "انمرکار" میزیست. انمرکار بر ناحیه "اوروک" که در جنوب بینالنهرین میان دجله و فرات واقع بود فرمان میراند. در مشرق اوروک ناحیه دیگری به نام "ارت" در ایران کنونی قرار داشت و فاصله آن تا اوروک بسیار زیاد بود. دو دولت مذکور را هفت سلسله کوه از یکدیگر جدا میکرد، به علاوه ارت بر قله کوه صعبالعبور و مرتفعی بنا شده و شهر خوشبختی بود و در آن معدن سنگ به وفور یافت میشد؛ ضمنا اوروک، قلمروی انمرکار که در زمینهای پست وهموار بینالنهرین بود به این مواد کمیاب احتیاج مبرم داشت؛ پس انمرکار چشم طمع به ارت و ثروتهای طبیعی آن داشت و درصدد آن شد که مردم و فرمانرویان آن ناحیه را به اطاعت خود درآورد. برای نیل به این مقصود انمرکار با وارد ساختن فشار بر ارت، آنچنان روحیه فرمانروایان و مردم را تضعیف کرد که ناچار تن به تسلیم دادند و از استقلال خود چشم پوشیدند.
این داستان، نشانگر نخستین مدارک اسطورهای از مراودات بینالنهرین و نواحی شرقی آن است و از زمان قرائت کتیبه تاکنون مباحث مختلفی درباره تطبیق جای نام "ارت" با محوطههای باستانی ایران به وجود آورده است؛ در واقع هدف اصلی بسیاری از محققان در این زمینه تعیین جای واقعی ارت و نشان دادن برخی ویژگیهای واقعی این روایت اسطورهای بوده است. "آنگر" برای نخستین بار در سال 1923م. ارت را در "شوروپک" در بینالنهرین دانست. "کرامر" در آغاز آن را منطبق بر "لارستان" دانسته و سپس آن را در نزدیکی دریای خزر نشان داده است؛ در سال 1972م. "هاننسمن" آن را با "شهرسوخته" یکی دانسته و سپس آن را در نزدیکی دریای خزر نشان داده است؛ در سال 1972م. "هانسمن" آن را با شهر "شهر سوخته" یکی دانسته است، دکتر یوسف مجیدزاده باستان شناس ایرانی در سال 1972م. ارت را منطبق با یکی از نواحی کرمان دانسته، بعدها در دهه هشتاد خورشیدی و به دنبال حفاریهای غیرمجاز در حوزه رودخانه هلیل و رسانهای شدن تاراج میراث ملی، دکتر یوسف مجیدزاده مامور حفاری در مناطق رود هلیل شد؛ او طی چند دوره حفاری توانست بخشهای مهمی از تمدن باستانی این منطقه را به ویژه در منطقه "کنار صندل" کشف و آنها را معرفی نماید. این باستانشناس ایرانی از همان آغاز، باور خود را مبنی بر منطبق بودن ارت با جیرفت و مناطق اکتشافی خود اعلام کرد و در سال 1380 خورشیدی با انتشار مقالهای با عنوان "آیا ارت خاستگاه تمدن سومری است؟" شواهد و دلایل خود را مبنی بر ارتباط گسترده جیرفت با تمدن بینالنهرین و تاثیر آن بر معماری دوره سومری_اکدی ارائه نمود. او در این مقاله ضمن مطالعه تطبیقی یافتههای باستانشناسی در بینالنهرین و جیرفت و بررسی ویژگیهای آنها معتقد است که:
اگر چه در حال حاضر ما هیچ مدرکی یا اطلاعاتی از خط و زبان جامعه ارت در دست نداریم و اصولا نمیدانیم که در آن دوران خطی داشتهاند یا نه، با توجه به بحث بالا درباره نقشمایههای "عقرب" و "عقرب-مرد" در هنر دو سرزمین، آیا نمیتوانیم بگوییم که این دو موجود در مذهب و اساطیر ارت نقش و اهمیت زیادی داشتهاند و آیا ممکن نیست ابعاد سرزمین ارت در این زمینه به مراتب بیش از آن چیزی باشد که ما بر اساس تعدادی ظروف سنگی ابراز میکنیم؟ و در یک کلام اینکه آیا اشیای کشف شده در جیرفت این مکان و این فرصت را به وجود نیاورده است تا خاستگاه هنر سومری را نه در بینالنهرین، بلکه در در جایی دیگر در جنوب شرق ایران و در سرزمین ارت جستجو میکنیم؟ به ویژه آنکه زبانشناسان و به تبعیت از آنان دیگر محققان متفقالقولاند که در شکلگیری فرهنگ و تمدن بینالنهرین گروههای قومی و زبانی چندی شرکت داشته و سومریها صرفا یکی از آنان بودهاند.
او با توجه به اهمیتی که برای جیرفت در هزاره سوم پیش از میلاد قایل بوده و با تاکید بر وجود ارتباطات مستمر بین دو حوزه تمدنی بینالنهرین و جیرفت بر اساس روایت اسطورهای انمرکار و پادشاه ارت مینویسد: "اگر ما منطقه جغرافیای جیرفت را بهعنوان بخشی از قلمروی پادشاهی ارت شناسایی کنیم، آنگاه پی خواهیم برد که چرا در دوران دوم سلسههای قدیم امر کار فرمانروای دولتشهر اوروک در به خدمت گرفتن معماران و هنرمندان ارت به منظور ساختن معابد خدایان بزرگ سومری و تزیین درون آنها اصرار میورزیدهاند." این نظریه از همان آغاز با مخالفتهایی روبهرو شد و برخی بر این باور بودند که: پژوهشهای گسترده در افسانهها و اسطورههای خاور نزدیک باستان نشان دادهاند که سرایندگان چنین داستانهایی از نقشه جغرافیای ذهنیای استفاده میکردند که در فرهنگ آنها نمادین محسوب میشد. این گونه نقشههای ذهنی همیشه شامل تصورات مبهم و فرمولوار در مورد مناطق پیرامون قلمروی مشخصی هستند که سرچشمه این نقشهها بوده و عموما وجودی خارج از ذهن نویسنده ندارند. ارجاعهای قومی و جغرافیایی در ادبیات رزمی و اسطورهای سومر چیزی جز یکسری استفادذههای ادبی و تبلیغاتی نیستند.
عمدهترین ایرادی که بر آن گرفته میشد، اینکه نام ارت در هیچ یک از کتیبههای موجود تاریخی سومری- اکدی بهجز در اسطوره انمرکار ذکر نشده است و از این روباید یک نام واژه اسطورهای و غیر واقعی دانست؛ "میکالوفسکی" در مقاله خود و در رد نظریه واقعی بودن جای نام ارت مینویسد: اسطوره انمرکار و لوگلاند، در واقع بازتاب پارادایمی خصلت برتریجویانه فرهنگ سومری است، و میتواند نمایانگر رقابت بین اوروک، مظهر دولتشهرهای سومری و سرزمینهای دوردستی باشد که ارت نامیده شده است، ارت در دوردستترین نقطه شرق سومر و در واقع نقطه مقابل و منفی آ« است و از آ«جایی که در هیچ یک از متون اداری سومری اشارهای به این شهر نشده است؛ در واقع این شهر وجود واقعی و خارجی ندارد و بر ساخته ذهنیت اسطورهای سومریها است.
با این همه برخی از محققان و از جمله "دانیل پاتس" و "استینکلر" در اینکه منطقه جیرفت مرکز اصلی تامین سنگ صابون و فراوردههای هنری دیگر موجود در بینالنهرین بوده و ساکنان این منطقه جیرفت مرکز اصلی تامین سنگ صابون و فرآوردههای هنری دیگر موجود در بینالنهرین بوده و ساکنان این منطقه جزء نخستین شرکای تجاری سومر-اکد محسوب میشدهاند، تردیدی نداشتهاند،ولی در مورد نام باستانی منطقه جیرفت با دکتر مجیدزاده اختلاف نظرداشته و نام باستانی جیرفت را منطبق با "مرخشی" دانستهاند.
این نام در متون سومری مرخشی و ورخشی و برهشی و شکل اکدی آن پرخشوم و برخسیم آمده است. "دانیل پاتس" در مقاله خود در این باره مینویسد: در سال 1913م. یکی از موزههای شهر برلین، قطعه سنگ صابونی کتیبهداری در ابعاد دوازده و نیم در شانزده و نیم سانتیمتر از یک فروشنده فرانسوی آثار عتیقه خریداری نموده که بر روی آن تصویر مبارزه مار و جانور گربهسانی حکاکی شده که ما در حال حاضر میدانیم که از ساختههای نواحی شرق کرمان بوده است. متن این شیء سنگی در سال 1980 توسط کلینگل خوانده شد که عبارات آن این بود: "ریموش پادشاه کیش و ایلام و مرخشی" و جنس شیء موزه برلین از همان نوع سنگهای تراشیده شده جنوب ایران است و حکایت از یک دستساخته جیرفتی است و قطعا این شیء در ایلام ساخته نشده است. از آنجایی که هیچ نشانهای از ساخت این شیء در ایلام ساخته نشده است. از آنجایی که هیچ نشانهای از ساخت این شی در دیگر مناطق دیده نشده است، بنابراین میتوان گفت که ساخته مرخشیب است و در واقع مرخشی نام منطقهای در شرق کرمان و احتمالا تپه یحیی یا جیرفت بوده است، مرخشی بر خلاف ارت دارای نشانهها و مدارک بسیاری از تون میخی است، بیست سال پیش استینکلر بسیاری از متون میخی است، بیست سال پیش استینکلر بسیاری از این متون را بهطور استادانهای معرفی نموده است و در اینجا لزومی به تکرار آنها نیست؛ اما ذکر برخی موارد در اینجا لزومی به تکرار آنها نیست؛ اما ذکر برخی موارد در اینجا ضروری است و نخست اینکه نام مرخشی برای نخستین بار در کتیبهای که شرح لشکرکشی امپراطور اکدی یعنی سارگون ذکر شده است، در این کتیبه سارگون همچون ریموش لقب "قاتل ایلام و مرخشی" یافته است و حداقل نام چهارتن از بلندپایگان مرخشی نیز در آن قید شده است که به ترتیب "داگو" برادر پادشاه مرخشی و "سیداگو" و "اول شی" دو نفر از افسران و "کومدوبا" قاضی مرخشی یاد کرد، این افراد از جمله دشمنانی بودهاند که در نبرد سارگون با مرخشی حضور داشته اند؛ استینکلر معتقد است که این لشکر کشی به نواحی جنوب شرقی ایران بوده و در این جنگ ایلامیها و شریهوم متحدان مرخشی به شمار میآمدهاند.
استینکلر در بخشی از مقاله خود در این باره مینویسد:و شریهوم متحدان مرخشی به شمار میآمدهاند. در مقالهای که با موضوع بازسازی فراگیر جغرافیای سیاسی ایران در طول نیمه دوم هزاره سومق.م. تدوین کردم، یکی از موضوعهای سیاسی و فرهنگی مورد بحث "مرخشی" یا "پرشوم" نام سرزمینی بود که به ترتیب سومریها و اکدیها به آن داده بودند. منابع به خط میخی اطلاعات فراوانی در مورد مرخشی دادهاند که از لحاظ سیاسی، اقتصادی و تجاری مرکزی قدرتمند و مسلط در شرق ایران بود و از زمان فرمانروایی سارگون اکدی تا دوره سلسه بابل قدیم در زمانی به درازای دستکم 500 سال با سرزمین بابل در ارتباط مستقیم بود. در مورد موقعیت جغرافیایی مرخشی، اسناد برجای مانده با قاطعیت مشخص میکند که مرخشی در حد فاصل پادشاهی انشان (تل ملیان امروزی) در در غرب و سرزمین ملوخا(تمدن دره سند) در شرق قرار داشت. بنابراین، با استناد به نتیجهگیری من در مقاله یادشده باید در جایی در استان کرمان به جستجوی مرخشی پرداخت. متاسفانه، در زمان این پژوهش تصور وجود مجموعهای باستانی در استان کرمان که بتوان آن را مرخشی در نظر گرفت، بسیار دشوار و دور از ذهن بود، علاوه بر محوطه شهداد، دو محوطه دیگر از هزاره سوم ق.م. یکی تپه یحیی و دیگری تل ابلیس در آن استان شناخته شده بود، اما نخستین آنها محوطهای بسیار کوچک و دومی تقریبا به طورکامل تخریب شده بود؛ اما اکنون این شواهد با کشفیات اخیر در جیرفت درست است. شواهدی که وجود یک مجموعه شهری عمده متشکل از حدود سیصد محوطه متعلق به هزاره سوم رود هلیل را به اثبات میرساند و از میان آنها کنار صندل آشکارا مهمترین است. نکته مهم دیگر حاصلخیزی بسیار زیاد و شرایط بس مناسب دره هلیل برای فعالیتهای کشاورزی و دامداری است؛ در واقع اخیرا هولی پیتمن این منطقه را به عنوان "سومر کوچک" یاد کرده که اشارهای است به توان بالقوه زیاد آن برای گنجایش و تامین جامعه شهری گسترده. این حقایق عملا مسلم میسازد که منطقه جیرفت، همان سرزمین اصلی مرخشی گمشدهای است که من در سال 1982 قادر به یافت آن نبودم.
"استنکلر" پس از بررسیهای زبانشناسی و با تطبیق کتیبههای سومری – اکدی با یافتههای جدید باستانشناسی نتیجه میگیرد که: نخستین شواهد تجارت بینالمللی خلیج فارس به اواخر دوران پیش از سارگون یعنی به سالهای 2600 تا 2350ق.م. بر میگردد. مقادیر بسیاری از کالاهای دوردست از شمال و شرق خلیج فارس در حفاریهای بینالنهرین به دست آمده است که مشهورترین این اشیا در مقبره سلطنتی سلسله اور یافت شده است. این یافتهها که عمدتا ظروف تزیینی از جنس سنگ صابونی است، نه تنها در این منطقه بلکه در جزیره تاروت و سوریه نیز دیده شده است. در حال حاضر با اطمینان میتوان گفت که این ظروف در ایالت کرمان و در نواحی آبرفتی هلیلرود ساخته شده است و مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد است، حفریات جدید از کشف سنگهای لاجورد در این مناطق خبر میدهد. تمدن هلیل رود که حوزه آن به بخشهای شمالی تا کرمان و بخشهایی از بلوچستان تا بمپور هم میرسد. این تمدن را تقریبا میتوان تمدن مرخشی شناسایی کرد که براساس یافتههای جدید قدرت اصلی است که در نیمه دوم هزاره سوم ق.م. در شرق ایران حضور داشته است. علاوه بر این مرخشی واسطه تجارت با افغانستان و به ویژه طلا و لاجورد بوده است؛ به احتمال این کالاها توسط تجار مرخشی از افعانستان به نواحی شرقی ایران و پس از آن از طریق خلیج فارس به بینالنهرین ارسال میشده است.
با این ترتیب آنچه که با عنوان آخرین نظریات باستانشناسی در مورد مراودات دریایی بینالنهرین و نواحی شرقی آن، میتوان گفت این است که در هزاره سوم پیش از میلاد نخستین نشانههای تاریخی ارتباط بینالنهرین با بخشهای شمالی خلیج فارس با حوزه تمدنی جیرفت باستان دیده میشود که از آن با عناوین مختلف "ارت" و "مرخشی" یاد میشود. اینکه این مناسبات آیا از طریق راههای زمینی و یا راه دریایی خلیج فارس صورت پذیرفته، هنوز به طور کامل مشخص نشده است، هر چند مراودات زمینی و از طریق سرزمینی که با عنوان "انشان" شناخته میشود، امری طبیعی و مسلم باید شمرده شود، اما در مورد بهرهگیری از خلیج فارس برای ارتباط با منطقه باستانی جیرفت میتوان اشاره نمود که یکی از قدیمیترین راههای دسترسی نواحی مرکزی ایالت کرمان به خلیج فارس از ناحیه جیرفت و همچنین حوزه هلیلرود میگذشته است و این مسیر تا عصر حاضر نیز به عنوان نزدیکترین راه زمینی کرمان به خلیج فارس مورد استفاده قرار دارد، مشهورترین مسافری که از این مسیر عبور کرده "مارکوپولو" است که شرح بسیار خوبی از این راه باستانی را در کتاب خود آورده است. او از جیرفت با نام "کمادی" یا همان "قمادین" نامی که مورخان و جغرافینویسان مسلمان بدان دادهاند، یاد نموده است. دکتر باستانی پاریزی درباره اهمیت این جاده مینویسد: مسیر جیرفت به سمت هرموز که پیشبندر میناب محسوب میشد، به سمت جیرفت و از آنجا به کرمان و آنگاه به یزد و خراسان و سایر نواحی کشور میرفت. بنابراین تنها راه قابل اطمینان، راه بندر هرموز بود؛ این بندر در فاصله صد و بیست کیلومتری شرقی بندرعباس فعلی و در مصب رودخانه میناب قرار داشت که در واقع پیش بندر میناب و اصولا کرمان محسوب میشد، این محل مطمئنا در محل شاهبندر امروزی واقع بوده است. راهی که این بندر را به کرمان وصل میکرد اولا از سایر راههایی که به دریا میپیوست کوتاهتر بود، ثانیا آبادتر و قابل استفادهتر بود. این راه بیشتر از کناره درههای رودان و احمدی یعنی از جغین میگذشت و رودبار و سپس به جیرفت میرسید و مجموع فاصله آ« تماما آباد بود؛ زیرا مسیر رودخانه میناب و رودان را نخلستانهای عظیم و طولانی میپوشاند و بلافاصله پس از اتمام شاخههای رودخانه رودان، بستر رودخانه هلیل (دیو رود) ظاهر میشد که دشت و دمن آن سبز و نزه و پر از نخلستان و باغ و بستان بود. این راه که مجموعا بیش از چهل و پنج فرسنگ نبود به جیرفت میرسید. سلسله کاروانهایی که سیصد – چهارصد شتر داشتند هرگز مقطوع نمیشد؛ شترهای این کاروانها یکراست به میدان عظیم و بارانداز معروف شهر که به قمادین شهرت داشت وارد میشدند و در آنجا زانو میزدند.
به هر حال آنگونه که پیش از این گفته شد متاسفانه مسیرهای باستانی و بنادر خلیج فارس در بخشهای شمالی آن مورد مطالعه و کاوش دقیق قرار نگرفته و از اینرو نمیتوان در این مورد به نتیجهای قطعی دست یافت که آیا تجار بینالنهرین در دوره سارگونی و هزاره سوم پیش از میلاد کالاهای خود را از مسیر دریایی تا چه اندازه مورد استفاده گسترده حمل و نقل واقع میشده است؛ البته نباید نادیده گرفت نادیده گرفت که شواهد قطعی تاریخی درباره مراودات دریایی سومریها با کرانههای اقیانوس هند و دریای عمان وجود دارد و همین امر میتواند موید بهرهگیری آنان از مسیرهای کرانهای خلیج فارس باشد؛ با این همه اما، این شواهد کافی نیست و باید منتظر یافتههای بعدی ماند تا بتوان به جمعبندی دقیقتری رسید.
منبع: اطلس تاریخ بنادر و دریانوردی ایران
ادامه دارد