جایگزینی کالاها
توسعه بازرگانی خارجی ایران، تاثیر مهمی بر صنایعدستی کشور داشت. هرچند بررسی جزئیات این مساله نیاز به مطالعات بیشتری دارد، مطالعه مقدماتی با اتکا به اطلاعات موجود نشان میدهد که برخلاف اتفاقنظر عمومی در مورد افول جهانی صنایعدستی، شرایط به بدی آنچه تصور میشود، نبوده است. به علاوه زوال برخی از صنایعدستی بهطور ناگهانی در قرن نوزدهم آغاز نشد، بلکه این واقعه مربوط به اواخر دوران صفویه است.
طی شورشهای قرن هجدهم، صنایعدستی آسیب شدیدی دید. اگرچه تحقیقاتی که اکنون در دست داریم ما را در تعیین وسعت این آسیب یاری نمیکنند، اما بررسی اطلاعات موجود در مورد بازرگانی خارجی ایران در سال ۱۸۰۰م/ ۱۲۱۵ق، موضوع را بهکلی روشن میکند. واردات عمدتا شامل منسوجات نخی بود (بهطور مثال، ماهوت و چیت) و مقداری منسوجات پشمی (مثل پارچه کشمیری). بخش اصلی صادرات (تقریبا ۹۰۰ هزار لیره استرلینگ) صرفنظر از ابریشم زربافت اصفهان، یزد و کاشان و مقداری چیت ضخیم از اصفهان شامل محصولات کشاورزی از قبیل غلات و خشکبار بود. این اطلاعات نشان میدهد که تولید صنایعدستی - از جمله منسوجات - نه آنقدر انبوه بود که قابل صادر کردن باشد و نه برای رفع نیازهای داخل کشور کفایت میکرده است.
در اواخر قرن نوزدهم، میبینیم که یکچهارم از مجموع صادرات ۳ میلیون پوندی ایران از صنایعدستی، شامل فرش، ابریشم، منسوجات نخی و پشمی و کالاهای چرمی، تشکیل میشده است. حتی اگر فرض کنیم که در سال ۱۸۰۰م/ ۱۲۱۵ق صنایعدستی سهمی مشابه سال ۱۹۰۰م/ ۱۳۱۸ ق از کل صادرات داشته، با در نظر گرفتن ترقی قیمت پوند طی این دوران، بهنظر میرسد که صنایعدستی حداقل دهبرابر رشد داشته است. این نتیجهگیری، هر چند براساس اطلاعات بسیار ناقصی بهدست آمده است، معهذا نهتنها نمایانگر زوال این محصولات نیست بلکه بالعکس، دلالت بر رشد قابلتوجه تولید برخی از صنایعدستی نیز دارد.
اگر صنایعدستی رو به زوال نبود، پس در مورد گزارشهای فراوانی که همزمان ادعای افول صنایعدستی را داشتند - از جمله گزارشهای متعدد کنسولی دولت بریتانیا - چه برداشتی باید داشته باشیم؟ این تضاد ظاهری را میتوان با تنزل معدودی از صنایعدستی و رشد و گسترش انواع دیگر آن توضیح داد. بررسی منابعی که به زوال صنایعدستی اشاره دارند نشان میدهد که اولا این اتفاق بیشتر به تولید منسوجات، بهخصوص آنهایی که از ابریشم استفاده میکردند، مربوط است و ثانیا انباشته شدن بازار کالاهای ارزانساخت تنها یکی از دلایل متعدد این زوال بوده است.
بهطور مثال دکتر پولاک، پزشک مخصوص ناصرالدینشاه که نوشتههای او یک ماخذ با ارزش درباره اقتصاد آن دوران است، میگوید: «بافت منسوجات ابریشمی هرچند در سراسر کشور گسترش یافته، اما نسبت به زمان شاردن کاهش یافته است. مهمترین کارگاههای ابریشم در کاشان، یزد (که بهترین پارچهها را تولید میکند)، اصفهان، تبریز و مشهد واقع شدهاند.
10 سال قبل چهارصد کارگاه بافندگی در کاشان فعال بوده، اما اکنون فعالیت آنها کاهش یافته است چراکه بهدلیل افزایش قیمت ابریشم خام در اروپا، این محصول بیشتر صادر میشود.» اظهارات پولاک حاوی چند نکته با اهمیت است: اولا تنزل نساجی اساسا در منسوجات ابریشمی و زربافت رخ داد و دیگر اینکه علت آن افزایش تقاضا برای ابریشم خام ایرانی بود.
دو منبع دیگر به نامهای نصفجهان فیتعریف الاصفهان (۱۸۸۴) و جغرافیای اصفهان (۱۸۹۱) شواهد بیشتری را در مورد علل و عواقب کاهش تولید انواع پارچههای ابریشمی، بهدست میدهند. در این کتابها کاهش ناگهانی و تاسفبار تولید منسوجات مختلف ابریشمی و نخی در اصفهان به وفور منسوجات اروپایی نسبت داده شده است.
اما شواهد داخلی که این منابع بهدست میدهند دلایل دیگری را نشان میدهد. هرچند هیچکدام از نویسندگان زمان این واقعه را دقیق ذکر نکردهاند، اما هرکدام آن را پدیدهای نوظهور قلمداد کردهاند. به هر حال اگر رقابت با کالاهای اروپایی تنها دلیل انحطاط صنایع نساجی بود، این اتفاق باید خیلی پیشتر از این رخ میداد چراکه منسوجات ارزان حتی در سال ۱۸۰۰م جزو واردات بودند، بنابراین محتملترین علت کاهش ناگهانی تولید ابریشم را میتوان شیوع بیماری کرم ابریشم در سال 1865 م و افزایش تقاضا برای پنبه خام از سوی هندوستان و کارخانههای نساجی نوپای روسیه دانست.
کمبود ابریشم خام و پنبه، به احتمال زیاد مشوقی برای تولید تریاک و تنباکو، بهخصوص در اطرف اصفهان بود. کمشدن مزمن نیروی کار که ۲۰ سال پیش از آن مورد توجه پولاک قرار گرفته بود، میتوانست بهدلیل گرایش کارگران در اصفهان به سمت تولید تریاک باشد که نهتنها برای کاشت آن بلکه برای تیغ زدن و عمل آوردن شیره استخراج شده، نیاز به کارگر داشت.
در اصفهان که نسبت به شهرهای شمالی از جمله تبریز و تهران دچار افت جمعیت شده بود، سودآوری تولید تریاک و کاهش نیروی کار موجب شدند تا هیچگاه در وضعیت صنعت نساجی بهبودی حاصل نشود؛ برخلاف مشهد، یزد و کرمان که در سالهای 1880م بهدنبال بهبود نسبی محصول ابریشم، پارچههای ابریشمی را تولید و صادر میکردند.
عامل دیگری که موجب تنزل برخی از صنایعدستی شد، تغییر سلیقه مردم بود. این مساله بهخصوص در مورد گیوه صدق میکند که رقیب خارجی نداشت اما جای خود را به مدل جدیدتری موسوم به ارسی داد. آخرین عامل، مهاجرت برخی از پیشهوران از جمله سازندگان قلیان و ملیلهدوزها به تهران و تبریز در جستوجوی بازار کار بهتر بود. بنابراین به نظر میرسد که از بین رفتن برخی انواع صنایعدستی لزوما عامل کاهش جمعیت شهرهای ایران یا افول تمامی انواع صنایعدستی نبوده است.
اگر اطلاعات مربوط به اصفهان را تعمیم دهیم، با منسوخ شدن برخی صنایعدستی، انواع دیگری جای آنها را میگرفتند. نویسنده اصفهانی، پس از اظهار تاسف در مورد وضعیت بافت ابریشم، طناببافی، اسلحهسازی (تپانچه، خنجر و شمشیر) با افتخار اعلام میکند: اکنون تولید پارچه قلمکار چنان موفقیتی کسب کرده است که بازار پارچههای مشابه مَدَرس را از بین برده است.
در حقیقت، تا مدتی سازندگان محلی قادر به تولید پارچه با کیفیت مشابه انواع هندی آن نبودند، اما به نظر میرسد که پیشهوران اصفهانی برای حل این مساله پارچههای نخی ارزان و بدون نقش را از هندوستان وارد میکردند و پس از نقشدار کردن آنها، با قیمت بالاتری در داخل کشور و در قفقاز به فروش میرساندند. گسترش کارگاههای فرشبافی در بسیاری از شهرها، از جمله اصفهان و تبریز پاسخ دیگری به تقاضای بازارهای داخلی و خارجی بود.
بررسی مقایسهای اقلام اصلی صادراتی ایران از سال 1850م تا سال 1911م پشتوانه دیگری بر این ادعا است که با رو به زوال گذاشتن برخی انواع صنایعدستی، انواع دیگری جایگزین آنها میشدند.در حالی که در سالهای 1260ق/ 1850 م صادرات پارچههای نخی و پشمی از ۲۳ درصد تا یک درصد کل اقلام صادراتی کاهش پیدا کرد، فرش که در سال 1850م در میان اقلام مهم صادراتی جایگاهی نداشت، در سال 1880م به ۴ درصد و در سال ۱۹۱۱م/ به ۱۲ درصد از مجموع صادرات افزایش یافت.