سوختگی آتشنشان در پی "انفجار شدید" در برج مسکونی
شروع به شناسایی محل نشت گاز کردیم، به دلیل زیاد بودن تعداد واحدهای داخل برج، چند دقیقهای گذشت تا محل دقیق نشت گاز را پیدا کنیم، با توجه به عدم حضور مالک، اقدام به باز کردن در کرده و آماده ورود شده بودیم که ناگهان...
شروع به شناسایی محل نشت گاز کردیم، به دلیل زیاد بودن تعداد واحدهای داخل برج، چند دقیقهای گذشت تا محل دقیق نشت گاز را پیدا کنیم، با توجه به عدم حضور مالک، اقدام به باز کردن در کرده و آماده ورود شده بودیم که ناگهان...
به گزارش تین نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران پویا؛ آتشنشانان با «عزمی راسخ» و «شجاعتی مثالزدنی» همیشه گوش به زنگ و آماده جانفشانی هستند، آنها در هر برهه از تاریخ دِین خود را ادا کردهاند، از دوران جانفشانی در هشت سال دفاع مقدس تا اکنون که غیرتمندانه برای تداوم زندگیها، همچنان به دل آتش میزنند و میسوزند و «در راه خدا متاع جان را بیچند و چون عرضه میکنند».
بازخوانی خاطراتی از خودگذشتگیها و جانفشانیهای این غیورمردان خاموش خالی از لطف نیست. روایتی از لحظات سخت مأموریت و عملیاتهای نفسگیر را از زبان آتشنشانان میخوانید:
علی پیرمراد؛ جانباز سازمان آتشنشانی تهران در یکی از این خاطرات آورده است:
سیزده آبان 1380 بود، داخل دفتر ایستگاه 27 به همراه حمید آذری نشسته بودیم و صحبت میکردیم، تعدادی دیگر از بچهها هم مشغول بدنسازی بودند، نزدیک اذان بود که زنگ حریق به صدا درآمد، با سرعت به محل حریق رفتیم، حمید آذری فرمانده عملیات بود، بیسیم، خبر حادثه نشت گاز مایع از داخل یک برج را در خیابان شهران داد.
بعد از رسیدن به برج، به ایمنسازی محل پرداختیم، برق را قطع و ساکنان را از ساختمان تخلیه و از آنجا که تعدادی از مالکان در منزل حضور نداشتند شروع به شناسایی محل نشت گاز کردیم، به دلیل زیاد بودن تعداد واحدها چند دقیقهای گذشت تا محل دقیق نشت گاز را پیدا کنیم، باتوجه به عدم حضور مالک آپارتمان اقدام به باز کردن در کرده و آماده ورود شده بودیم که ناگهان انفجار شدیدی رخ داد و آتش ما را احاطه کرد.
من دیگر چیزی متوجه نشدم بعد از چند روز که به هوش آمدم تازه فهمیدم تمام بدنم میسوزد مخصوصاً از ناحیه دستها و صورتم بیشتر احساس درد میکردم، در این حال سراغ حمید آذری و دیگر بچهها را گرفتم، متوجه شدم حمید در اثر شدت سوختگی به شهادت رسیده و سه نفر دیگر از بچهها به صورت جزئی دچار سوختگی شدهاند.
درد و سوزش را به کلی فراموش کردم و خاطراتم را با حمید به یاد آوردم، به گفته دکتر، من دچار 95 درصد سوختگی بودم و تنها خواست خدا بود که زنده ماندم، بیش از 2 ماه را در بیمارستان گذراندم بعد از چندین عمل جراحی با وضعیتی نه چندان مناسب از بیمارستان مرخص شدم، بعد از مدتی با مساعدت سازمان برای مداوا به کشور انگلستان اعزام شده و در دو ماه تحت عملهای متعددی قرار گرفتم از جمله عمل پیوند پوست از نقاط دیگر بدنم که تقریباً وضعیت بهتری پیدا کرد.
بعد از به دست آوردن سلامتی نسبی به ایران بازگشتم اما متأسفانه هرچند وقت یکبار باید تحت عمل قرار بگیرم تا از جمع و خشک شدن پوست دستانم جلوگیری شود.
من یکی از افرادی بودم که به ایمنی در هنگام عملیات اهمیت میدادم اما در آن زمان به علت ایمن نبودن لباسهایم دچار سوختگی شدید شدم اگر لباسهای فعلی در آن زمان وجود داشت، شاید سوختگی من هم به این شدت نبود.
در این حادثه تلخ همسر و تنها فرزندم زحمات زیادی را متحمل شدند، مخصوصاً همسر م که با فداکاری، همچون پرستاری دلسوز از بنده مراقبت میکند.