◄ مرگ «سپید» چطور «افسانه سانچی» شد
نفتکش سانچی ۶ روز پیش در اقیانوس آرام گرفت و ۳۲ خدمه آن رستگار شدند. حالا سانچی داغِبردل نشسته شده است و هیچ سند و مدرک و حق و ناحقی، مرهمی بر درد بازماندگان قربانیانش نیست؛ همهچیز برای آنها تنها یک معنا دارد؛ عزیزانشان دیگر نیستند.
سلیمان محمدی | نفتکش سانچی ۶ روز پیش در اقیانوس آرام گرفت و ۳۲ خدمه آن رستگار شدند. حالا سانچی داغِبردل نشسته شده است و هیچ سند و مدرک و حق و ناحقی، مرهمی بر درد بازماندگان قربانیانش نیست؛ همهچیز برای آنها تنها یک معنا دارد؛ عزیزانشان دیگر نیستند.
متأسفانه امروز هرچقدر هم درباره این کشتی سخن گفته شود، آنچه در فضای عمومی، مجازی و رسانهای ایران شکل گرفته و بیتوجه به آلام خانواده قربانیان این حادثه تکرار و تکرار میشود؛ «رازهای سانچی» است.
رازهایی که شاید برای یک دریانورد بیشتر به شوخیهای آزاردهنده شبیه باشد اما توانسته افکار عمومی را به تسخیر خود درآورد. این واکنشها به حادثهای ترافیکی که وجوه آن (حداقل در مورد شایعات مطرحشده) تقریباً مشخص است؛ از منظر میزان موفقیت دستاندرکاران حوزه حملونقل در برقراری ارتباط با شهروندان و حتی رسانهها قابل بررسی است.
پرده اول
انتشار یک تحلیل شخصی در شب آرامگرفتن سانچی در «وال استریت ژورنال» کافی بود تا انگشتان اتهام به عمودترین حالت، مسئولان و کشور را نشانه بگیرند. نشانه بگیرند که چرا کشتی، بار قاچاقی به کرهشمالی میبرد؛ که چرا این نفتکش با شلیک «اژدر» چینی منفجر شد؛ چرا رادارهایش خاموش بود و بیتوجه به هشدارها! راه خود را ادامه داد؟
همین دو روز پیش، این هم به جمع رازها اضافه شد که کشتی در میانه راه و وسط اقیانوس قصد خالیکردن بار قاچاق را داشته که با کشتی دوم برخورد کرده است! شاید باورش کمی دشوار باشد که این سؤال نه برای شهروندان عادی که حتی برای برخی حملیونقلیهای حوزههای غیر دریایی هم پیشآمده که اصلاً چرا جعبه سیاه سانچی باید به پاناما ارسال شده و به ایران نیاید و اصلاً این «پاناما» از کجا آمد؟!
صحبتکردن از درهایی که باید یکباره باز میشد و همه را نجات میداد؛ از اتاقکهایی که برای این روزها کنار گذاشته شده بود و باید سرنشینان را پناه میداد و انتقاد به رادارهای خاموش که باعث ایجاد تصادف یا همان شلیک «اژدر» شد؛ اینها همه، سؤالاتی است که از سانچی در افکار عمومی ایران بهجا مانده است. سؤالهایی که تنها فصل مشترک آن بیاطلاعی و بیاعتمادی است.
کسی که حتی یکبار درباره کشتی خوانده و شنیده باشد، بهراحتی به تکتک این سؤالات پاسخ میگوید؛ کما اینکه نمایندگان دولت هم گفتند، اما چه کسی باور کرد؟
پرده دوم
سانچی رفت و حالا دنیایی رسانه مانده بودند و اندکی تصویر از این فاجعه که باید بر پیشانی روزنامهها مینشست. همین باعث شد رسانهها به رسم همیشه سراغ تأثیرگذارترین تصویر رفته و اینبار با کمترین اطلاعات حملونقلی، آن را تصویر روز خود کنند.
این اتفاق بهخودی خود بد نبوده و خوب است که رسانههای عمومی هم گاهی به همین بهانههای تلخ سراغی از حملونقل بگیرند. مشکل آنجاست که بیش از ۱۰ روزنامه کشور که از سیاسیترین تا استخواندارترینهای مطبوعات بین آنها بودند، تصویری مربوط به ۲۹ سال پیش از آتشگرفتن یک کشتی را برای گذاشتن روی جلد خود انتخاب کردند.
تصویری که فردی کمی آشنا به حوزه حملونقل میتوانست تنها با یک نگاه، متفاوتبودن آن را با کشتیهای امروزی و نفتکش سانچی متوجه شود؛ اما این اتفاق نیفتاد و عکسی ۲۹ ساله بهجای تصویر حادثه یک روز پیش، در صفحه اول تعدادی از روزنامههای اصلی کشور جا خوش کرد.
و اما بعد
ذکر این دو نکته کافی است تا بدانیم نه عوام و نه خواص ما، تقریباً تلقی درستی از ماجرا نداشتند. اما بیان آن نه به این خاطر است که در میانه سوگ عزیزان قربانیان مته به خشخاش بگذاریم که کدام رسانهها درست کار کردند، کدامها غلط و نه اینکه در مقام کارشناسی بگوییم دلیل اصلی حادثه چه بوده است.
سانچی تلنگری بزرگ به اهالی حملونقل بود که بدانیم نهتنها مردم بلکه رسانهها هم آنقدر با این حوزه غریبه هستند که افتادن این دست اتفاقها بهراحتی ممکن است. شهروندان و حتی خواص ما اینقدر از حوزه حملونقل دور هستند که یک گمانهزنی شخصی، اکنون این داغ ملی را به رازی تبدیل کرده که متولیان این حوزه حالا حالاها باید برای ثابتکردن بدیهیاتی که در همه جای دنیا پذیرفته شده است، تلاش کرده و زمان و هزینه صرف کنند. حالا خبر مرگ «سپید» به افسانه سانچی تبدیل شده؛ افسانهای تلخ که خالقش ماییم.