گفتگو با مردی که ۴ نفر را در سقوط هواپیمای اوکراینی از دست داد
من آن زمان اصلا نمیتوانستم فکری بکنم و همچنان هم شاید درست فکرم کار نمیکند. الان هم صادقانه میگویم برای پاسخ به سؤالات شما نیاز به فکر و تمرکز دارم. من صادقانه میگویم آن زمان فقط به این فکر میکردم چه کنم که دیگر عزیزانم را نخواهم دید.
در فاجعه سقوط هواپیمای بویینگ ۷۳۷ به مقصد اوکراین زندگیهای زیادی در لحظه نابود شد. خانوادههای بیشماری در کشورهای مختلف بودند که چند نفر از اعضای خانواده آنها سوار بر این هواپیما بودند. وحید امامی، مرد جوانی است که در این پرواز، همسر، فرزند، برادر همسر و همسر او کشته شدهاند. او در نیمهشب گذشته به وقت کانادا بعد از چندین شب بیداری حاضر به گفتگو با خبرنگار روزنامه «شرق» شد.
هرچند صدای لرزانی داشت و هرازگاهی در میان صحبت بغض و اشک امانش نمیداد، اما مسلط، به تمامی سؤالها پاسخ داد. او در میانه صحبت عکسهای فرزند و دختر کوچکش را برای ما ارسال میکند و درباره زیبایی ازدسترفته زندگیاش برایمان میگوید. او که حالا و در آستانه ۴۰ سالگی اعضای خانواده خود را از دست داده است، در چهار روز گذشته تمامی راهها برای رسیدن به ایران را امتحان کرده تا بتواند باقیمانده پیکر عزیزانش را به آغوش بکشد، اما هیچ پروازی به سمت ایران پیدا نکرده. وحید امامی میگوید در این چند روز هیچیک از مقامات و مسئولان ایرانی در پی دلجویی از خانواده او و خودش برنیامدهاند. مادر و پدر همسر وحید که در ایران هستند، مصیبت ازدستدادن دو فرزند، نوه و عروس خود را به دوش میکشند، اما تاکنون هیچ مددکار و مشاوری از سوی دولت زنگ خانه آنها را به صدا درنیاورده تا حداقل خدمات روانشناسی لازم در مواقع بحران را در اختیار آنها قرار دهد؛ درحالیکه این میتوانست کمترین کاری باشد که در بروز این فاجعه انجام داد. آنچه میخوانید مشروح صحبتهای ما با وحید امامی است که تلاش کردهایم وفادارانه و با کمترین جرحوتعدیل در اختیار خوانندگان «شرق» قرار دهیم.
ضمن تسلیت به شما آقای امامی؛ شما در این سانحه چه کسانی را از دست دادید؟
من همسرم سپند صادقی، اهل کرمانشاه، زنی مهربان و بزرگ و همینطور دخترم، سوفی امامی، پنجسالونیمه. را از دست دادم. در این سانحه پشتوپناهم الوند صادقی، برادر همسرم را که همهچیزم در این کشور بود و همسر او نگار برقعی را از دست دادم.
شما بعد از اینکه متوجه شدید هواپیما توسط ایران و با خطای انسانی ساقط شده چه احساسی داشتید؟
امیدوارم که هیچکس در شرایط من قرار نگیرد؛ اما وقتی که من فهمیدم علت سقوط شلیک توسط ایران بوده، اگر بخواهم راستش را بگویم از لحاظ روحی برایم فرق چندانی نداشت؛ چیزی که مهم بود، درد ازدستدادن خانوادهام بود. چه بهواسطه شلیک و چه بهواسطه موشک. ماهیت اینکه چه اتفاقی آنها را از من گرفته است، نمیتواند عزیزانم را به من برگرداند. فقط این حس در من ایجاد شد که مهر تأیید دیگری در ذهن من زده شود که کسانی در ایران هستند و مرتکب این کار شدهاند که همفکر و همخط من نیستند و آنها عزیزان من را از من گرفتند. برای اینکه دقیقتر بگویم، حس من انزجار از دروغ و پنهانکاری است.
بعد از این واقعه احساس شما نسبت به ایران تغییر کرد؟
این واقعه احساس من را نسبت به خاکم، خاک ایران هیچ تغییری نداده است. اما احساسم نسبت به مسئولان این حادثه را چرا.
شما چه توقعی از ایران دارید؟
من از ملت ایران حرف میزنم و این را میفهمم که در ایران طرز فکرهای مختلفی وجود دارد. ما میتوانیم افکار مختلف ملت ایران را در کنار هم تحمل کنیم اما انگار از جانب دیگران تحمل نمیشویم. نمیدانم چرا آنها نمیتوانند ذرهای تضاد فکری با خودشان را ببینند. من توقعم از ایران مثل هر انسان دیگری انجام عدالت است؛ به هر ترتیبی که میشود.
در روزهای گذشته مردم ایران عمیقا با شما ابراز همدردی کردند. شما چه پیامی برای مردم دارید؟
من از همدردی هموطنانم بسیاربسیار ممنونم. برای اینکه آنها هم مثل من داغدار هستند و به آنها تسلیت میگویم. ما همه در کنار هم هستیم.
آیا فکر میکردید دلیل سقوط هواپیما شلیک خطا باشد؟
من آن زمان اصلا نمیتوانستم فکری بکنم و همچنان هم شاید درست فکرم کار نمیکند. الان هم صادقانه میگویم برای پاسخ به سؤالات شما نیاز به فکر و تمرکز دارم. من صادقانه میگویم آن زمان فقط به این فکر میکردم چه کنم که دیگر عزیزانم را نخواهم دید.
شما تا چه زمانی با خانوادهتان در ارتباط بودید؟
برای اینکه زمانی که آنها در حال سوارشدن بودند، شرایط مملکت ملتهب بود و صحبتها و مشاجرات لفظی بالا گرفته بود، من لحظهبهلحظه از طریق واتساپ با آنها در ارتباط بودم؛ از لحظهای که وارد فرودگاه شدند، چمدانهایشان را تحویل دادند، از لحظهای که وارد هواپیما شدند و کمربندشان را بستند و گفتند وحید! آنقدر نگران نباش، ما دیگر پریدیم. به زودی میبینیمت… من تمام این لحظات با آنها بودم. آخرین تماس زمانی بود که کمربند را بستند و دیگر تلفن همراه را خاموش کردند.
چطور متوجه این اتفاق شدید؟
از طریق واتساپ و فیسبوک متوجه سقوط هواپیما شدم.
علت سفر آنها چه بود؟
علتش دیدن مادر و پدرشان بود. از آنها ممنونم که همسرم را به دنیا آوردند و فرصت زندگی با او را برایم فراهم کردند. از آنها ممنونم و به آنها تسلیت میگویم.
چرا آمدن شما به ایران طول کشید؟
مشکل من این بود که نمیتوانستم از اتاق و کمد دخترم دل بکنم. نمیتوانستم از لباسهای دخترم از تختش دل بکنم. به زمان احتیاج داشتم تا بتوانم همه اینها را برای خودم هضم کنم. اینجا خانه من است و باید وحید پودرشده را دوباره منسجم میکردم تا دوباره بتوانم به ایران برگردم.
آیا تماسی از ایران، از سوی مسئولان ایران با شما یا خانواده همسرتان برای همدردی گرفته شده؟
نخیر. هیچ تماسی گرفته نشده…
آیا خانواده همسرتان برای پیگیری وضعیت پیکر درگذشتگان به جایی مراجعه کردهاند؟
راستش نمیدانم. اما تصورش هم برایم سخت است که به لحظهای فکر کنم که باید به چنین جایی بروم و این سؤال اذیتم میکند و آماده جوابگویی به آن نیستم.
آقای امامی نگاهتان به آینده زندگیتان چیست؟
نگاه من به آینده… بنا به پیشنهاد یکی از دوستان عزیزم، من یک بنیاد خیریه به اسم سوفی با کمک ایشان و دوستانم راه خواهم انداخت که در زمینههای مادی و معنوی به کودکان خدمات خواهد داد.
ایرانیهای دیگری را که در این سانحه از دست رفتند میشناختید؟
بله. همه هموطنم بودند. برای ما هموطن ارزشمند است، مخصوصا برای کسانی که خارج از کشور زندگی میکنند. تعدادی از درگذشتگان را از نزدیک میشناختم و داغدار آنها هستم.
در این شرایط چه چیزی شما را تسکین میدهد و سرپا نگه میدارد؟
حضور دوستانم که در اینجا هستند و از شهرهای دیگر به اینجا آمدند و با من بودند تا من بتوانم از لحاظ ذهنی خودم را آماده کنم و کارهایم را انجام دهم و ظرف دو روز آینده به ایران بیایم.