◄ سفرنامه ازبکستان ؛ دیدار از سمرقند
برخی معتقدند و بخصوص تاجیکان این اعتقاد را دارند که خاستگاه زبان فارسی منطقه ماوراءالنهر و بالاخص خوارزم است و زبان فارسی به شکل امروزیش از آن خطه به فلات ایران راه یافته است.
بیا تا بِگَردیم گِردِ جهان
جهان دیدن افزایدت روح و جان
روز اول سفر بخوبی و خوشی بسر آمد و حسن ختام روز اول سفر ما در تاشکند مهمانی لوکس و فوق العاده ی آقای احمد رمضانی بود.
از آنجا که اینترنت این روزها هم چون هوا و آب و غذا از ضروریات زندگی است آنچه در روز اول سفر، من و دیگر همسفران را تا اندازه ای آزار داد عدم امکان دسترسی به اینترنت در بیرون از هتل بود. متاسفانه چون روز تعطیل وارد تاشکند شده بودیم برایمان تهیه سیم کارت مقدور نبود و همه چیز از جمله تبدیل پول هم موکول شد به روز دوشنبه که اولین روز کاری در ازبکستان و دومین روز سفر ما بود، پول ملی ازبکستان سُووم ( soum) نام دارد، هر سُووم اینروزها اندکی بیش از 40 ریال است.
تبدیل پول در همه ساعات شبانه روز از طریق دستگاه های خودپرداز براحتی ممکن است البته با نرخی پایین تر از نرخ بازار.
روز دوم برای ما صبح بسیار زود شروع شد بطوریکه ساعت 5.30 صبحانه نخورده و خواب آلود همه سوار اتوبوس شده بودیم تا برای پرواز به شهر اورگنچ در خوارزم به فرودگاه برویم، پروازمان ساعت 7.30 صبح بود و مدت پرواز بیش از یکساعت، چونکه نتوانستیم در هتل صبحانه بخوریم از طرف شرکت مجری تور به هر نفر یک پَکِ صبحانه داده شده بود.
من در این سفر باری نامتعارف هم به همراه داشتم که آنرا با زحمت تا آخرین مقصد یعنی شهر سمرقند بدنبال کشیدم، از دست این بار بد قلق بخصوص در فرودگاه تاشکند هنگام پرواز به اورگنچ خیلی بزحمت افتادم، من مجبور بودم تا مقصد یعنی شهر سمرقند این بار سنگین و ناهنجار را با این کمر درب و داغون بارها سوار و پیاده و پایین و بالا کنم ، این بار عبارت بود از 12 عدد تابلو سرامیکی بابعاد 60 در 40 سانتیمتر منقش به تصویری از امیرعلیشیرِ نوایی ادیب، نویسنده و شاعر ازبک که جایگاه ویژه ای در نزد ازبک ها دارد، این تابلوها توسط آقای دکتر یاحقی برای اهدا به اصحاب علم و ادب در ازبکستان تهیه شده بود، هر تابلو تقریبا 5 کیلوگرم وزن داشت و هر سه تابلو باهم در یک بسته قرار داده شده بود و بدین ترتیب وزن هر بسته حدود 15 کیلوگرم بود، این تابلوها توسط آقای دکتر یاحقی در مشهد تحویل ما شد و حمل آن تا تهران هم چندان راحت نبود، لازم میدانم همینجا از ایشان بخاطر تهیه و تدارک این هدیه بجا و مناسب و ایضا ارزشمند تشکر نمایم.
پس از ورود به بخش پروازهای داخلی فرودگاه تاشکند و مراجعه به کانتر مربوطه برای تحویل بار من همه دوستان را جلوتر فرستادم تا بارشان را تحویل و کارت پرواز را بگیرند و خودم ماندم باتفاق همسرم و یکی دو نفر دیگر تا آخر از همه تا تابلوها و چمدانم را تحویل بار بدهم، وقتی نوبت به ما رسید کارمند فرودگاه که بار ما را دید گفت هر نفر مجاز نیست بیش از یک بسته بار تحویل دهد من به او گفتم گروه ما بیش از چهل نفر است و بعضی ها اصلا باری تحویل نداده اند و اگر این بار را روی تعداد افراد تقسیم کنی به هر نفر کمتر از یک کیلوگرم میرسد ولی بخرجش نمیرفت چون زمان بسرعت در حال گذر بود برای حل سریعتر ماجرا گفتم خوب چمدان ها را بگیر و ما برای سایر بسته ها اضافه بار پرداخت میکنیم، گفت نمی شود هر نفر فقط یک بسته، نگران بودم از پرواز جا بمانم در حالیکه همه رفته بودند و احتمالا داخل هواپیما با نگرانی به انتظار من نشسته اند، این فکر به ذهنم خطور کرد که بسته ها را به انبار بسپارم و بروم تا از پرواز جا نمانم، خلاصه بعد از کلی جر و بحث و توضیح اینکه ما یک گروه دانشگاهی هستیم و این تابلوها را بعنوان هدیه برای اساتید دانشگاه و دانشگاهیان آورده ایم و هدف ما از این سفر علاوه بر سیاحت تعمیق دوستی ها و احیای روابط فرهنگی است که از قدیم الایام بین دو ملت وجود داشته است بالاخره راضی شد تا با دریافت اضافه بار بسته ها را بگیرد هزینه هر کیلو بار اضافه اندکی بیش از دو دلار میشد در این لحظه فقط ما 4 نفر باتفاق رحمت جان راهنمای گروه تنها مسافرانی بودیم که کارت پرواز را نگرفته بودیم، کارمند فیش اضافه بار را به من داد ولی از بخت بد هنگامی که برای پرداخت اضافه بار به کیوسک مربوطه مراجعه کردیم کسی نبود تا پول اضافه بار را بپردازم، حسابی دست پاچه و نگران شده بودم، چند باری روی شیشه کوبیدم و صدا زدم تا بالاخره بعد از چند دقیقه خانمی درشت هیکل پیدایش شد که از ته کریدور سلانه سلانه و گشاد گشاد بطرف ما میامد، خواب آلوده و خمیازه کشان پشت سیستم نشست ولی هنوز گویا مغزش بیدار نشده بود و سیستم را نمیتوانست راه بیندازد، من از عصبیت و استرس سرتا پایم خیس عرق شده بود و بسیار نگران بودم که اگر از پرواز جا بمانم چه میشود، همسرم و برادرم و همسر برادرم هم که همراه من بودند بسیار نگران و آشفته بودند، با خود میگفتم آخه تو رو چه به تور و تور گردانی، نونت نبود، آبت نبود، این چه کاری بود که کردی در سر پیری؟
چرا وَرا رود برای ما ایرانی ها اینقدر دوست داشتنی است. برخی معتقدند و بخصوص تاجیکان این اعتقاد را دارند که خاستگاه زبان فارسی منطقه ماوراءالنهر و بالاخص خوارزم است و زبان فارسی به شکل امروزیش از آن خطه به فلات ایران راه یافته است.
هرچه باشد همه میدانیم اگر نبود شاهکار حکیم ابوالقاسم فردوسی در سرودن شاهنامه به احتمال قوی در ایران امروز اثری از زبان فارسی نمی بود و ما هم اکنون همانند بسیاری از ملل مسلمان به زبان عربی تکلم می کردیم، بسیاری از ملل عرب امروزی قبل از حمله اعراب و مسلمان شدن بزبان مادری و بومی خود تکلم می کردند مثل مصری ها، مردم سوریه، الجزایر و بسیاری از کشورهای آفریقایی و خاورمیانه، ولی پس از حمله اعراب بتدریج زبان عربی بر آنها تحمیل شد و زبان مادری خود را فراموش کردند ولی در ایران علیرغم نزدیکی به سرزمین های عربی این اتفاق نیفتاد و این مهم مدیون کار سترگ فردوسی در سرودن شاهنامه است.
شاهنامه بزرگترین اثر اساطیری ما ایرانیان است که محوریت آن جنگ های ایران و توران است. بر طبق اساطیر ما آمودریا مرز ایران و توران و ماوراءالنهر سرزمین توران بوده است.
تورانیها نیز آریایی نژادانی بوده اند که در منطقه وَرا رود می زیسته اند ولی چادرنشین و کوچ نشین بوده اند و مدام با ایرانیان مستقر در فلات ایران در جنگ و ستیز بوده اند.
بهر حال اگر نبود ماوراءالنهر و اگر نبود جنگ های افسانه ای ایران و توران شاید ما چنین اساطیر غنی و ارزشمندی از گذشتگان به ارث نمی بردیم و شاید هیچگاه امروز اثری چون شاهنامه از فردوسی بدست ما نمی رسید.
بعلاوه وجود مردمانی با هزاران کیلومتر فاصله با فرهنگ و زبان ایرانی که دوستدار ایران و ایرانی هستند بسیار خوشایند و لذتبخش است.
بسیاری از اهالی سمرقند و بخارا برای اینکه اصالت نژاد و نسب خود را نشان دهند ادعا میکنند که اجدادشان از ایران و خراسان به این خطه آمده اند و این نشانگر قرب و منزلت ایرانیان در نزد مردم آن خطه است و جا دارد به آن مباهات کنیم، اینکه هنوز هست در کره خاکی جایی که مردمانش به اینکه ایرانی نژاد هستند می بالند، مایه سربلندی ماست.
وجود همین مشترکات فرهنگی و تاریخی است که ما را بهم پیوند داده و بهمین دلیل است که ورا رود جایگاهی ویژه در تاریخ و فرهنگ ما دارد.
درود بر مردم تاجیک و ازبک