آیا تهران «پردیسان» را میخورد؟
جایی خواندم که ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒها ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ میکنند: ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ میریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ رها میکنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ میبیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ میزند. ﯾﺦ روی تیغه کمکم ﺁﺏ میشود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بیحس شده ﮔﺮﮒ ﺭﺍ میبُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ میبیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال اینکه ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ میزند؛ اما نمیداند یا نمیخواهد بداند که با آن حرص وصفناشدنی و شهوت سیریناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ میخورد! ﺁﻥﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبانبسته ﺧﻮﻥ میرود تا به دست خودش از حال میرود. نه گلولهای شلیک میشود و نه حتی نیزهای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود.
شاید بیرحمانه باشد، اما حالوروز ما بیشباهت به این داستان نیست؛ زمانی که از بحران بیآبی باخبریم و باز هم با شهوتی سیریناپذیر منابع آبیمان را به هدر میدهیم، زمانی که آلودگی هوا را با تمام وجود لمس میکنیم و باز هم حاضر به استفاده کمتر از وسیله نقلیه شخصیمان نیستیم، زمانی که نابسامانی وضعیت اقتصادی و بحران بیکاری امانمان را بریده، اما تا پولی به دستمان میرسد در خرید کالاهای وارداتی و قاچاق کوچکترین تعللی نمیکنیم.
این «سندرم بیتفاوتی» نسبت به همهچیز، ازجمله خودمان، انگار کمکم دارد به بخشی از سبک زندگیمان بدل میشود و بیتردید عوارضش هم روزی گریبانمان را خواهد گرفت.
خبر کوتاه بود و همین کوتاهیاش انگار باعث شد خیلی زود در میان خبرهای طولانی این روزها گم شود. «پارک پردیسان تا سال 1411 به شهرداری واگذار شد». گرچه در سالیان گذشته همین خبر به ظاهر کوتاه هنوز از راه نرسیده، توفانی از انتقادات و نظرات کارشناسی را به راه انداخته بود، اما اینبار ظاهرا همهچیز بر وفق مراد بوده و کارها چنان بهخوبی پیش رفته که ناگهان همهچیز تمام شده و فصلی نو در مدیریت پارک پردیسان گشوده شده است.
پارک پردیسان عرصهای ١٨٠ هکتاری است که در طول ٤٥ سال گذشته با وجود تمام فرازونشیبهایی که شهر تهران با آن روبهرو بوده، توانسته است جان سالم بهدر برد و بهعنوان بزرگترین لکه سبز واقع در قلب تهران، هویت طبیعی خود را حفظ کند. بدونشک یکی از مهمترین دلایل ماندگاری این اراضی در میانه شهر تهران، مالکیت دولتی اراضی بوده است.
اگر چنین نبود، احتمالا این اراضی وسیع اکنون بهعنوان یک فرصت بیبدیل در اختیار شهر تهران قرار نداشت و مانند بسیاری از عرصههای طبیعی دیگری که در این چهاردهه زیر ساختوساز رفته، اکنون شهرکی به نام پردیسان در میانه تهران خودنمایی میکرد (همانگونه که در دهه ٥٠ شمسی عدهای تلاش کردهاند تا این اراضی را به اراضی شهرک غرب الحاق کنند). خوشبختانه، طبیعت از قوانین بشری مبراست و اصطلاحات حقوقی مالکیت دولتی، خصوصی و عمومی تأثیری بر کارکردهای آن ندارد که اگر داشت، معلوم نبود چه بر سر منابع طبیعی این مملکت میآمد.
همین بیطرفی طبیعت که نه جناح سیاسی میشناسد و نه رجال سیاسی را، باعث شده پارک پردیسان فارغ از هیاهوی راهروهای شهرداری و سازمان حفاظت محیط زیست و بیاعتنا به آنچه در پیرامونش گذشته، در طول بیش از چهار دهه به محملی امن برای حیات جانوری و پوشش گیاهی بومی کلانشهر تهران تبدیل شود و در این اثنا بهواسطه شکلدهی به فرایندهای اکولوژیک و تنوع زیستی، بیچشمداشت و بدون توجه به طبقات اجتماعی و جناحهای سیاسی، خدمات ارزشمندی را به ساکنان این کلانشهر تقدیم کند.
بههمیندلیل دیرزمانی پیش اسکندر فیروز، رئیس وقت سازمان حفاظت محیط زیست، ارزش این نگین انگشتری تهران را چنان دریافته بود که برای یافتن مشاوری که بتواند حق مطلب را در ارتباط با این اراضی ارزشمند بجا آورد، راهی دیار فرنگ شد و بحق برترین تیم تخصصی آن زمان را به پای میز مذاکره کشاند. در آن زمان، یان مک هارگ که اندیشههایش همچنان پس از ٥٠ سال چراغی فراروی نظریات جدید برنامهریزی و طراحی منظر است، در تلاشی ستودنی و با حمایت دلسوزانه اسکندر فیروز، طرحی را برای این اراضی تهیه کرد که نام «پردیسان» نیز برگرفته از آن است.
طبق آن طرح مقرر شده بود بیومهای مختلف موجود در کره زمین در این اراضی به نوعی مدلسازی شود تا ضمن ایجاد فضایی برای گذران اوقات فراغت شهروندان، محیطی مناسب برای انجام پژوهشهای علوم محیطی فراهم آید، اما روزگار چنان چرخید که از آن طرح درخشان، جز نامی به یادگار نماند و اراضی پردیسان در میانه شهر تهران و در اثنای تمام التهابات اقتصادی و اجتماعی چهار دهه اخیر به فراموشی سپرده شود.
از قضا همین «فراموشی» بود که زمینهساز شکلگیری یکی از ارزشمندترین منابع اکولوژیک درون شهر تهران شد؛ جایی که گونههای گیاهی موجود در بستر طبیعی شهر تهران را همچنان در خود حفظ کرده و بسیاری از پرندگان و پستانداران کوچک همچنان در آن به زیست طبیعی خود ادامه میدهند و از همه مهمتر تمام این اتفاقات در حالی میافتد که ساکنان شهر تهران نیز از این فضای بکر برای گذران اوقات فراغت استفاده میکنند.
درواقع چنین شرایط نابی را در هیچکدام از پارکها و بوستانهای تهران نمیتوان دید. هرجا نام بوستان (فارغ از انتقادی که بر جایگزینی واژه بوستان به جای پارک وجود دارد) بر خود گرفته، بهواسطه مداخلات بیش از حد، تسلط رویکردهای صرفا معمارانه و کلیشهای و مدیریت نامناسب و پیمانکارمآبانه، تمام یا بخش عمدهای از هویت طبیعی خود را از دست داده است.
گرچه گوش فلک از اعداد و ارقام ارائهشده از سوی سازمانهای مسئول در ارتباط با توسعه فضای سبز تهران کر شده و شهروندان نیز به ظاهر راضی و نظارهگر این توسعهاند، اما متأسفانه کیفیت این توسعهها و میزان تطابق آنها با منابع در اختیار و نیازهای شهر و رویکردهای جهانشمول نظیر توسعه زیرساختهای سبز شهری و استراتژیهای توسعه کماثر جای بحث فراوان دارد.
در چنین شرایطی که توسعههای انجامشده در منظر و فضاهای فراغتی شهر تهران در دهههای اخیر و نگرش مدیریتی حاکم بر این بخش جای نقد فراوان دارد، واگذاری «احیا و بهسازی بوستان پردیسان» به شهرداری تهران موجب نگرانی و اعتراض متخصصان شده است. استفاده بیمحابا از کلمات «احیا» و «بهسازی» در تفاهم منعقده بین سازمان حفاظت محیط زیست و شهرداری تهران، خود عاملی مضاعف برای نگرانی پدید آورده است، زیرا هرکدام از این کلمات در زبان متخصصان یک بار معنایی ویژه و مختص به خود را دارد که میتواند منتهی به اقدامات اجرائی متفاوتی شود.
در بیانی دیگر، به گمان نگارنده، هیچیک از متخصصان امر با تقویت و ارتقای شرایط اکولوژیک پردیسان مخالف نخواهند بود، اما واگذاری این مهم به ارگانی که سابقه اقدامات آن بیانگر عدم آشنایی مدیران و کارشناسانش با ماهیت چنین اقداماتی است، موجبات نگرانی متخصصان امر را فراهم آورده، بهویژه آنکه مدیران این بخش از شهرداری تهران با وجود تمام تغییروتحولات انجامشده در مدیریت شهری، همچنان به کار خویش مشغولند.
نگارنده به سبب آشنایی با طرز تفکر حاکم بر مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست و شهردار محترم تهران، هیچ شکی در حسننیت آنان در امضای این تفاهمنامه و واگذاری اراضی پردیسان به شهرداری ندارد، اما مشکل آنجاست که محتوای تفاهمنامه چنان جامع و کامل و شفاف نیست که بتوان به اتکای آن از خروجی مثبت و نتایج اجرائیشدن آن اطمینانخاطر داشت. چهبسا که حتی برخی از بندهای این تفاهمنامه خودبهخود زمینهساز مداخلات وسیع در این اراضی خواهد شد.
از طرف دیگر کسانی مسئولیت اجرائیکردن این تفاهمنامه را برعهده خواهند گرفت که کارنامه اقداماتشان در چند دهه اخیر مقابل چشمان ماست و از اقداماتشان میتوان به حفر صدها حلقه چاه غیرمجاز، توسعه میلیونها مترمربع چمنکاری در فضای سبز تهران بیآب، انجام پروژهها بدون مطالعات جامع و کامل و اعمال مدیریت سنتی و سلیقهای بر سازمان زیرمجموعهشان اشاره کرد.
واقعیت این است که نه تهران دیگر فرصتی برای آزمون و خطا دارد و نه اراضی پردیسان امری قابل تکرار برای این کلانشهر مملو از مشکلات پیچیده و درهم است. اگر پردیسان بسان بسیاری از زیستگاههای طبیعی تهران از دست برود، دیگر به این سادگیها نه بازگشتی برای آن در کار خواهد بود و نه جایگزینی.
محمد مطلّبی-معمار منظر