درهم تنیدگی منافع مشترک ایران و افغانستان در کریدور اقتصادی شرق به غرب
در کشاکش رقابت کشورهای منطقه، برای گرفتن سهم حداکثری حضور در شاهراه ابریشم جدید، هماهنگی اقتصادی ایران و افغانستان به عنوان دو همسایه با تبادلات تجاری قابل توجه بیش از گذشته بااهمیت است.
در کشاکش رقابت کشورهای منطقه، برای گرفتن سهم حداکثری حضور در شاهراه ابریشم جدید، هماهنگی اقتصادی ایران و افغانستان به عنوان دو همسایه با تبادلات تجاری قابل توجه بیش از گذشته بااهمیت است.
به گزارش تین نیوز، در این گزارش از مجموعه "نظم جدید" به این موضوع پرداخته شد که بیش از 80 درصد حجم تجارت در دنیا از مسیرهای دریایی صورت می پذیرد و سهم کریدورهای زمینی کمتر از 20 درصد است، مشخص است که حفظ امنیت مسیرهای دریایی برای کشوری مثل چین که در عمل به قدرت بزرگی در صحنه اقتصاد دنیا تبدیل شده و درصدد تعریف این توان و ظرفیت اقتصادی به قدرتی سیاسی و نظامی است، از اهمیت بالایی برخوردار خواهد بود، در این راستا چین مجموعه فعالیت هایی را در دست اجرا دارد که هدف آنها تغییر موازنه در دریاها یا ایجاد شرایطی است که به عنوان کشوری فرودست و نیازمند خصوصاً در حوزه امنیت دریایی محسوب نگردد. حدود هشتاد درصد از انرژی مورد نیاز چین از تنگه مالاکا (منطقه ای در کشور مالزی و محل اتصال دریای چین به اقیانوس آرام) عبور می کند و ازاین رو این تنگه به چالشی برای چین تبدیل شده است؛ با مسدود شدن این گذرگاه در بزنگاه های سیاسی و نظامی، تهدید عمده ای در حوزه انرژی متوجه چین می شود، چینی ها برای دستیابی پایدار به انرژی و بازارهای مصرف جدید، به دنبال مسیر جایگزین بودند و در نتیجه به شاهراه های زمین محور روی آوردند که امروزه از این ایده به عنوان کمربند اقتصادی راه ابریشم جدید یاد می شود.
هدف عمده از ابتکار یک کمربند ـ یک راه یا راه ابریشم نوین در واقع تثبیت موقعیت و جایگاه چین به عنوان کشوری است که در حال ورود به حوزه ابرقدرتی در دنیا با قرائت و فرهنگی متفاوت از آمریکا است، در واقع این گونه برداشت می شود که از نظر چین جهان در حال ورود مجدد به دنیای دوقطبی با ویژگی هایی متفاوت از دوران جنگ سرد است.
کمربند اقتصادی جاده ابریشم (The Silk Road Economic Belt) که به عنوان چشم انداز بلندمدت زمینی برای توسعه زیرساختی و همکاری های اقتصادی اوراسیا است، شش کریدور توسعه ای را در بر می گیرد که عبارتند از:
1) کریدور چین، قزاقستان، روسیه به اروپا (NELBEC)؛ این مسیر کریدوری فعال تا قبل از بحران اوکراین بود و حدوداً هر دو هفته یک قطار از آن عبور می کرد و دادوستد در این مسیر جریان داشت.
2) کریدور اقتصادی چین ـ مغولستان ـ روسیه (CMREC)؛ این پروژه فعلاً فعالیت زیادی ندارد.
3) کریدور اقتصادی چین ـ آسیای مرکزی ـ غرب آسیا (CCWAEC)؛ ترکیه که نقش رقیب ایران را برای خود تعریف کرده است، از طریق شاخه لاجورد در این کریدور فعالیت جدی دارد.
4) کریدور اقتصادی چین ـ شبه جزیره هندوچین (CICPEC)؛به اعتقاد برخی تحلیلگران سرمایه گذاری های تعریف شده برای آن عمدتاَ با هدف اثرگذاری به روی کشورهای شبه جزیره است.
5) کریدور اقتصادی بنگلادش ـ چین ـ هند ـ میانمار (BCIMEC)؛ هند کل این ابتکار را یک تهدید ژئوپولیتیک محسوب می کند.
6) کریدور اقتصادی چین ـ پاکستان (CPEC)؛ عمده سرمایه گذاری های چین به روی زیرساخت ها و تأمین انرژی برای پاکستان و تبدیل بندر گوادر به هاب منطقه ای جهت تولید برخی کالاهای چینی است.
بیشتر بخوانید؛
توافق کلیدی با چین برای ورود ایران به شاهراه جدید ابریشم با اسم رمز «سرخس»
امروز پوشیده نیست که کریدورهایی که شرق را به غرب متصل می کنند می توانند چه منافع اقتصادی ـ امنیتی قابل توجهی برای کشورهایی که در این نظم جدید و شاهراه های تبادل کالا و اعتبار قرار می گیرند، ایجاد کند.
در گزارش ویژه قبلی به صورت جامع به مسئله کریدورها و جایگاه آن در تعریف نظم جدید پرداخیتم و به صورت مشخص در خصوص مزیت های کریدور چین ـ آسیای مرکزی ـ غرب آسیا ccwaec (مسیر قرمز در تصویر ذیل از شرق به غرب مشخص شده است) نسبت به 5 کریدور رقیب، نکاتی ارائه شد.
همچنین به موقعیت مهم ژئوپولیتیک مرز سرخس و برنامه گسترده چینیها برای سرمایه گذاری و ایجاد پارک لجستیک در این منطقه ویژه اقتصادی پرداخته شد. در این بین یک سؤال اقتصادی ساده ذهن مخاطب را درگیر می کند، این که چرا با وجود سرمایه گذاریهای چندین ساله بخش خصوصی و دولتی ایران، در مرز دوغارون و منطقه ویژه ای که در همسایگی کشور افغانستان واقع شده است، هیچ کریدور اقتصادی برای اتصال چین به مناطق غربی از مسیر افغانستان و ایران تعریف نشده است.
افغانستان و کریدورهای استراتژیک شرق به غرب
نکته ای که شاید در نگاه اول به مسیر کریدور (CCWAEC ـ چین ـ آسیای مرکزی ـ غرب آسیا)، توجه ها را به خود جلب می کند عدم ایفای نقش افغانستان در کریدور و شاخه های ترسیمی اتصال شرق به غرب است.
همان طور که در تصویر بالا مشخص است در کریدور فعلی حدفاصل چین تا ایران توسط کشورهای قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان پر شده است در حالی که به نظر می رسد یکی دیگر از مسیرهایی که ارتباط ایران و چین را از طریق افغانستان تسهیل می کند، مسیر چین ـ افغانستان ـ ایران باشد (خط فرضی آبی رنگ).
در ادامه آخرین وضعیت پروژه های مستقل دو کشور چین و افغانستان در حوزه پیاده سازی راههای ارتباطی ریلی و ترانزیتی را بررسی می کنیم؛
1 ـ شهریور ماه امسال یعنی حدود 2 ماه قبل، اداره خط آهن دولت موقت طالبان در بیانیه ای اعلام کرد، افغانستان با ادارات خط آهن چین، ازبکستان و قرقیزستان برای ایجاد کریدور اقتصادی مشترک توافقنامه امضا کرده است. خبرگزاری دولتی باختر گزارش داد این توافقنامه در پایان نشست دوروزه تاشکند، پایتخت ازبکستان به امضا رسیده است. پس از اجرای این توافقنامه، کالاهای تجاری که پیش از این طی دو ماه از چین به افغانستان و بالعکس می رسید به بازه زمانی دو هفته کاهش خواهد یافت.
2 ـ هرچند در سال 1396 و قبل از خروج آمریکا از افغانستان اعلام شد که این کشور به صورت مشخص هیچ سهمی در کریدورهای اقتصادی مربوط به پروژه کمربند - راه ندارد اما اخیراً و در پایان اجلاس همسایگان افغانستان اعلام شد که چین پذیرفته است که این کشور بخشی از پروژه کمربند - راه و کریدورهای اقتصادی مرتبط با آن باشد.
درحالی که راه اندازی قطار کانتینری برای انتقال کالاهای چینی به افغانستان مد نظر می باشد اما مزیت خاصی در جانمایی این کشور در نظم جدید ایجاد نمی کند اما قرار دادن افغانستان در کریدور cpec مسئله ای است که باید واکاوی دقیق تر و همه جانبه تری نسبت به آن داشت، در این بین بهتر است یک سؤال بنیادین دیگر نیز مطرح شود؛ چرا طراحی یک مسیر مشترک برای ایران و افغانستان حائز اهمیت خواهد بود؟
درهم تنیدگی منافع مشترک ایران و افغانستان
هم اکنون اتصال چین به ایران ذیل کریدور ccwaec از طریق منطقه ویژه اقتصادی سرخس و از مرز ترکمنستان تعریف شده است، طبیعتاً برای ایران منطقی است که از تمامی ظرفیت های خود استفاده کند و اتصال خود به جاده ابریشم جدید را صرفاً محدود به مرز ترکمنستان و منطقه ویژه اقتصادی سرخس نکند و دیگر ظرفیت های خود از جمله مرز مشترک با افغانستان و منطقه ویژه اقتصادی دوغارون را هم به عنوان جایگزین در نظر داشته باشد تا در صورت تحمیل ریسک هایی که در هر رابطه متقابلی با همسایگان ممکن است به وجود بیاید بتواند از مسیر دیگری ارتباط خود با جاده ابریشم جدید مگاپروژه کمربند - راه (BRI) و مسیر ترانزیتی اتصال شرق به غرب را حفظ کند.
اما شاید نیاز کشور افغانستان به جانمایی در مسیر ترانزیتی شرق به غرب به مراتب از سایر کشورهایی که امکان قرار گرفتن در این مسیر را دارند بیشتر باشد. طبیعی است فرصت های اقتصادی و تجاری که به واسطه حضور افغانستان در این کریدور نصیب این کشور می شود، می تواند گام بزرگی برای جانمایی افغانستان در مسیر توسعه به حساب بیاید.
به نظر می رسد شاه کلیدی که به واسطه آن افغانستان جایگاه جدیدی برای خود در مسیر ترانزیتی و مبادلاتی میان چین و ایران بازتعریف کند، به دست ایران است. ایران به دلیل جایگاه ژئوپولیتیکی ای که در منطقه دارد شاید بتواند با استفاده از روابط دیپلماتیک خود با چین، طرح ایجاد کریدور چین - افغانستان- ایران (با نقطه مشترک منطقه ویژه اقتصادی دوغارون) را مطرح کند و فصل جدیدی را در تعریف جایگاه افغانستان در مسیر ابریشم نو، ارائه کند و در نهایت افغانستان نیز از تجارت و مسیر ترانزیتی شرق به غرب بدون ایجاد ریسکهای مضاعف بهره مند شود.
از سوی دیگر سرمایه گذاری و اتصال ریلی افغانستان در منطقه ویژه اقتصادی دوغارون عملاً افغانستان را از طریق محور دوغارون- چابهار به دریای آزاد (منطقه مکران ـ دریای عمان) متصل می کند و فصل جدیدی از فرصت های اقتصادی و تجارت جهانی برای این کشور گشوده می شود.
جانمایی در نظم جدید، سازگاری با تعریف جهان نوین و مسئله بقای کشورها
توجه داشته باشیم که عدم جانمایی صحیح و ناکامل افغانستان در کریدور اقتصادی ـ امنیتی شرق به غرب می تواند ماهیت واحد افغانستان را با چالش روبه رو کند، اما این موضوع یک طرفه نیست، هرکنشی که به صورت مستقیم منجر به تهدید رقبای چین از محل توسعه قدرت اقتصادی این کشور شود می تواند یک ریسک ماهیتی بیرونی نیز برای شرکای جدید و کم قدرت ایجاد کند، در واقع بایستی به مسئله نظم نوین به صورت یک ریسک دوطرفه نگریسته شود.
هر نوع کنشی که با فرایند توسعه ریشه دار در آینده گره نخورده باشد، ناگریز از اضمحلال و حذف آن از معادلات بلندمدت ژئوپولیتیک است، بر این اساس با توجه به تحولات دنیای جدید هر کشوری بایستی جایگاه خود در نظم جدید را تعریف و بایسته های مرتبط با آن را به رقبا و شرکای خود معرفی کند. هر موجودیتی که در این فضا قرار نگیرد رفته رفته با چالشهای عمیق اقتصادی مواجه می شود و ممکن است بقای آن در بلندمدت با تهدیدهای جدی روبه رو شود،
در این بین با توجه به تعاملات جدی افغانستان با کشورمان به خصوص راهبردی که از سوی دولت سیزدهم به عنوان بازتعریف روابط با همسایگان و بازگشت به خانه تعریف شده است، از دستگاه های ذی ربط در دو کشور به خصوص دستگاه دیپلماسی انتظار می رود در این حوزه و تعریف معادلات برد - برد برای طرفین پیشگام باشند.
با توجه به سرمایه گذاری وسیعی که در حوزه روابط ایران و چین صورت گرفته است و نمونه بارز آن مفاهمه نامه بلندمدتی است که از آن به عنوان قرارداد 25ساله ایران و چین یاد می شود، این امکان برای جمهوری اسلامی وجود دارد که برای تأمین منافع دو کشور رایزنی های مقدماتی را با طرف چینی داشته باشد.
حضور ایران، کلید ثبات در افغانستان و تعریف نظم جدید
در این قسمت با توجه به دو گزاره ای که درخصوص سرمایه گذاری چین در افغانستان مطرح شد می توان این گونه جمع بندی کرد؛
1. افغانستان در نظم جدیدی که با تکمیل مسیر شرق به غرب محقق خواهد شد، پلی میان پاکستان و ایران خواهد بود که می تواند CPEC و شاخه ایرانی کمربند راه (CCWAEC) را به هم متصل کند، به عبارتی دیگر افغانستان پازل نهایی و دشوار اتصال خاورمیانه ، آسیای مرکزی و جنوب آسیا است و همه این موارد ارزش همکاری راهبردی افغانستان، ایران و چین را مشخص می کند.
2. با وجود رابطه خوب چین با ایران در زمینه مسائل تجاری می توان گفت چین با هموارسازی زیرساختهای حمل ونقل و گرفتن ارتباط قوی با کشور افغانستان و سپس ایران می تواند در گام بعدی با ترکیه ای وارد مذاکره شود که امروز از طرف غرب به خصوص آمریکا تحت فشار قرار گرفته است و هر روز با افزایش تحریم ها ارزش پول خود را از دست می دهد. در صورت پیروزی در تمام این مراحل چین عملاً راه خود را برای ارتباط با اروپا هموار ساخته است.
3. به هرحال بحث دسترسی به منابع چین را مجاب می کند در افغانستان سرمایه گذاری کند. این حجم از سرمایه گذاری در افغانستان پساآمریکا پای چین را در معاملات و پروژه های مختلف در افغانستان بیش از پیش باز می کند. بزرگترین پروژه ذیل CPEC در آینده می تواند اتصال افغانستان به پیشاور در شمال غربی پاکستان باشد، اما چین به تنهایی نیز نمی تواند اهداف خود در افغانستان جدید را پیش ببرد، پس مشخصاً به حمایت روسیه، ایران و پاکستان نیاز دارد. از جمله این حمایت ها رفع نگرانی چینی ها در خصوص گروه های تندرو از جمله داعش به خصوص در مرزهای غربی چین با افغانستان است. هر گونه ناآرامی در مرزهای غربی چین ریسکی است که می تواند به راحتی مسیر سرمایه گذاری بلندمدت و توسعه افغانستان را تحت تأثیر قرار دهد. از طرف دیگر تجربه حضور مستشاری ایران در سوریه گواهی مشخص از توانایی ایران درخصوص مقابله با بحران مذکور است، به عبارت ساده تر هرچند چین می تواند به کمک کشورهای متحد خود مخصوصاً ایران به مقابله با داعش بپردازد اما در این بین افغانستان نیز باید متوجه شرایط و تحولات جدید و شکل گیری نظم پیشِ رو باشد.
جانمایی افغانستان در نظم جدیدی که در حال شکل گیری است تنها با کمک و پشتیبانی ایران قابلیت نهایی شدن خواهد داشت. فراموش نکنیم که پیش از این نیز بخشی از کشورهای آسیای میانه با سردمداری ترکیه و طرحی به اسم لاجورد قصد دور زدن ایران از مسیر ابریشم را داشتند که در نهایت این طرح با ورود چینی ها به سرخس با انفعال روبه رو شده است، از طرف دیگر ورود همزمان ایران و افغانستان در مگاپروژه چینی ها همان طور که منافع اقتصادی و فرااقتصادی فراوانی برای 2 کشور در پی دارد، مشخصاً به تثبیت ماهیت و یکپارچگی کشوری مثل افغانستان کمک خواهد کرد، در این بین باید از سوی افغانستان هم اقدامات اعتمادسازی مثل تعیین تکلیف حق آبه هیرمند و همکاریهای دوجانبه در خصوص معادن و...، با سرعت و عینیت مشخص در دستور کار قرار داده شود. عملکرد غیرمنفعلانه افغانستان در این شرایط می تواند نقش کلیدی برای آینده و توسعه روزافزون این کشور به کمک ظرفیتهای عظیم اقتصادی و امنیتی ایران ایفا کند.
یک راه برای دسترسی دائم افغانستان به دریاهای آزاد وجوددارد وآن این است که کلیه سد های مسیر بستن آب به سمت ایران وپاکستان راتخریب کند ودرعوض ایران وپاکستان ازداخل سرزمین خوددرنوارمرزی یک دالان وخط ترانزیت در عرض ۱۰۰۰متر (۵۰۰ مترایران و۵۰۰مترپاکستان)از داخل خاک خود برای همیشه به افغانستان بدهند همچنین افغانستان معادل این خاک(زمین) در سایر نقاط مرزی به این کشورها خاک(زمین) بدهد وازطرف افغانستان کلیه مناقشات مرزی برای همیشه مختومه گردد