◄ یک حس و حال خوب، از یک مجتمع بین راهی
تین نیوز | از شهر سميرم عبور كردم، از كنار منطقه حفاظت شده دنا، چشمه سي سخت و... گذشتم و بعد از حدود 160 كيلومتر رانندگي، وارد رمپ ورودي مجتمع شدم. جايگاه سوخت بنزين و گازوييل در ورودي مجتمع، قرار داشت و چند اتومبيل در صف بنزين بودند.
اتومبيلم را در پاركينگ نسبتا بزرگ مجتمع پارك كردم و به دنبال تابلوي سرويس بهداشتي گشتم. مجتمع مرتب و تر و تميزي بود. محوطه مجتمع با موزاييك فرش شده و ظاهري آراسته به مجتمع داده بود. مجتمع، تقريبا شلوغ بود و خودروهای زيادي هم در پاركينگ، پارك شده بودند. در حال بررسی پیرامونم بود كه تابلوهاي نمازخانه و سرويس بهداشتي را در سمت راست ملاحظه کردم. وارد سرويس بهداشتي مردانه شدم. چهار سرويس بهداشتي را كه نوع فرنگي آن نيز فعال نبود، دیدم. نظافت قسمت دستشويي و چشمه هاي سرويس بهداشتي خوب بود.
از سرويس بهداشتي كه بيرون آمدم، دستم را با مايع دستشويي شستم. آب گرم موجود نبود و مجبور شدم با همان آب سرد بسازم. بيرون آمدم و رفتم تا چايي بنوشم و غذايي بخورم. چند مغازه مواد غذايي و تعميرگاه ماشين و كارواش نيز آنجا بودند. وارد رستوران شدم. چند خانواده در رستوران نشسته بودند و مشغول سفارش يا صرف غذا بودند. پشت يك ميز نشستم و منتظر ماندم.
كمي طول كشيد تا اينكه بالاخره يك نفر آمد و منو را آورد. غذا را سفارش دادم. غذا زود رسيد معلوم بود كه از قبل آماده شده بود. كيفيت غذا بهتر از رستوران هاي بين راهي بود. گرسنهام بود و غذا را تا آخرش خوردم. فردی از رستوران از كم و كسري غذا پرسوجو كرد. در اين 14 سالي كه تقريبا همه مکان های ديدني ايران را گشتهام، در رستوران هاي زيادي غذا خوردهام اما كيفيت غذا در عموم رستوران هاي منفرد بين راهي پايين است.
از رستوران كه بيرون ميآمدم با خودم گفتم كاش ميتوانستم كمي دراز بكشم و چرتي بزنم، اما گفتم كه اينجا كه از اين خبرها نيست كه چشمم به تابلوي «واحد اقامتي» افتاد. یکی پرسید: «ميخواي بموني؟» گفتم: «نه، عجله دارم و بايد خودم رو برسونم ياسوج.» وقتي ماشينم را از پاركينگ بيرون ميآوردم، يك ماشين در حال ورود به پاركينگ بود. وارد رمپ خروجي مجتمع و از آنجا وارد جاده شدم. حس خوبي داشتم، هرچند اين حس ميتوانست بهتر از اينها باشد.