مصاحبهای جالب با بانوی خلبان پاراگلایدر ایرانی
تیننیوز| شاید فاطمه افتخاری جزو شاخص ترین زنانی باشد که پرواز با پاراگلایدر را تجربه کرده و اکنون با تاسیس جامعه پروازی بانوان با کمک دیگر بانوان موفق در این رشته، راهنمای تازه واردها نیز باشد. دختر 18-19 ساله ای که برای آرزویش آخر هفته ها به تهران می رفت. حالا 7 سال از آن زمان می گذرد و آن دختر 18 ساله اکنون تنها زن حاضر بین 10 نفر برتر خلبانان پاراگلایدر ایران است و به قول خودش اکنون حجم زیادی از آرزوها و افکارش را حمایت از دخترانی تشکیل داده است که از بچگی به آن ها گفته شده:" فعلا کنار بایست"، "این جا جای تو نیست"
مصاحبه را با فاطمه افتخاری بخوانید و از تجربیات این بانو از پرواز کنار عقاب ها لذت ببرید.
در خواب راه نه، پرواز می کردم
ورزش از 3-4 سالگی پایه ثابت زندگی ام بود ما خانواده ای ورزشی بودیم به طوری که عرض سد زاینده رود را خانوادگی شنا می کردیم. اسکیت و دوچرخه سواری را حرفه ای دنبال و از دوران راهنمایی هم سوارکاری را شروع کردم. در دوران بچگی ده ها بار من را با دوچرخه یا به خاطر اسکیت سواری جلویم را گرفتند و چون مقاومت می کردم، مجبورم می کردند، تعهد بدهم. واقعا درست نیست که به فقط به خاطر این که یک زن هستم نتوانم از یک سری وسیله استفاده کنم.
. سال 86 کنکور دادم و هنوز نتایج آن اعلام نشده به طور اتفاقی آگهی آموزش پرواز با پاراگلایدر را دیدم و همان موقع تماس گرفتم. عاشق پرواز بودم به طوری که هیچ وقت در خواب راه نمی رفتم، بلکه همیشه پرواز می کردم. من با برادرم ثبت نام کردم و با هم به کلاس ها فرستاده می شدیم که مراقب هم باشیم.
همین که زن بودم کافی بود تا جدی گرفته نشوم
مربی اصفهانی در سطح پایینی با ما کار می کرد یعنی پرواز از بالای یک کوه شروع می شد، 5-6 دقیقه آویزان بودی و بعد فرود می آمدی و تمام، گفته می شد که پرواز همین است. این نوع پرواز برای 10 بار اول جذاب است نه بیشتر، کم کم به جایی می رسی که خودت می خواهی پرواز کنی. آن زمان ما نمی دانستیم که می توان بیشتر از این هم جلو رفت. احساس می کردم به بن بست رسیده ام و به خودم می گفتم واقعا تمام شده است؟ تا این که یکی از اساتید تهران به اصفهان آمد و دیدم که شاگردانش 1 ساعت در آسمان هستند و آن موقع فهمیدم ، این کاری که ما انجام می دادیم، همه ی پرواز نیست، بعد از این که تمرین این گروه
از خلبانان پاراگلایدر را دیدم از استادشان که علیرضا اثنی عشری بود، خواهش کردم که یک دوره آموزشی هم برای ما برگزار کند که از همان زمان مهارتم بالا رفت. آن زمان در ایران بال آکروباسی وجود نداشت و اولین کسی که این نوع بال برایش خریده شد، من بودم و این بسیار جلب توجه می کرد، زیرا من کارهایی می کردم که پسرها نمی کردند. قبل از آن همین که زن بودم باعث می شد که جدی گرفته نشوم، ولی استاد اثنی عشری من را کشف کرد و جدی گرفت.
اولین ترس از پرواز
برای اولین بار 3 سال بعد از شروع پرواز، ترسیدم، اولین بار در سایت گردنه رخ بودم که دیدم دوست صمیمیم در حال پرواز یکدفعه بالش جمع شد و در حال چرخش به زمین خورد، بلافاصله با ماشین تا بالای سرش رفتم و مطمئن بودم که دارد می میرد و آن روز وقتی نگاهش می کردم، فهمیدم که باید بترسم. البته تا قبل از آن می شنیدیم که کسی دچارسانحه شده، ولی دیدن آن متفاوت بود.
بخشی از خطر همیشه وجود دارد مثل زمانی که با ماشین یا دوچرخه رفت و آمد می کنیم، ولی وقتی با دوچرخه و موتور رفت و آمد می کنی، می توانی کلاه ایمنی سرت بگذاری که آسیب نبینی، اما ما مثل بچه هایی بودیم که بدون کمربند در اتوبان رانندگی می کردیم، البته این اتفاقات باعث شد درک عمیق تری پیدا کنم، مباحث تئوری را بیشتر بخوانم، در مورد هواشناسی بیشتر مطالعه کنم و دوره های امنیت پرواز را بگذارنم.
فکر می کنند ما دیوانه ایم
بخش زیادی از ریسکی که این ورزش دارد، مربوط به خطای خلبان است، مسیر تکامل در این رشته یک مسیر 2-3 ساله است، ولی خلبانان تازه کار یا این را نمی دانند یا زیاد از حد اعتماد به نفس دارند. مثل اوایل شروع کار من که هر چیزی را بدون توجه به این که آیا این حرکت در حد توانایی من هست یا خیر را امتحان می کردم. تازه وارد ها شروع به انجام کاری می کنند که در سطح توانایی آن ها نیست مهارت کافی را ندارند یا بدون اطلاع مربی سطح تجهیزاتشان را بالا می برند. تجهیزات پروازی سطح بندی مختلفی دارد، تجهیزاتی که خلبان تازه کار از آن استفاده می کند، طراحی شده تا خطای خلبان را جبران کند و وظیفه
اش سالم رساندن خلبان به زمین است در واقع اگر یک گونی سیب زمینی هم به آن ببندی سالم به زمین خواهد رسید(خنده). گاهی خلبان ها در مدت زمان کوتاهی بعد از شروع آموزش با این تصورغلط که بالا بردن سطح تجهیزات، سطح پروازشان را ارتقا می دهد، اقدام به تعویض تجهیزات و در خطر قرار دادن خودشان می کنند. البته شاید خیلی هم نباید به سوانح پرداخت چون در افکار عمومی این طور ا افتاده که این نوع ورزش ها پرخطر است و افرادی که این رشته ها را دنبال می کنند یک مشت دیوانه هستند در صورتی که این طور نیست در خارج از ایران هستند کسانی که سال ها پرواز می کنند، حتی در مسابقات ارمنستان یک خانم
باردار در مسابقه شرکت می کرد.
کسانی که وارد این رشته می شوند خاص هستند
هزینه خرید یک ست پروازی دست دوم 10 میلیون و نوی آن تقریبا 15 میلیون است، شما وسیله ای خریده اید که با آن می توانید پرواز کنید و این ارزان ترین وسیله ای است که امکان پرواز را به شما می دهد. اگر شما بخواهید در رشته موتور سواری فعالیت کنید باید حداقل 10 میلیون برای یک موتور سطح پایین هزینه کنید یا اگر بخواهید یک اسب بخرید باید 40-50 میلیون تومان هزینه کنید یا بخواهید تنیس را شروع کنید باید هزینه زیادی را برای تجهیزات آن بپردازید، پرواز نیز جزو همین ورزش هاست و باید توجه کنید که شما وسیله ای می خرید که می تواند پرواز کند درست است از فوتبال گران تر است، ولی ازبسیاری
ورزش های دیگر نه. شاید افراد خاصی جذب این رشته شوند و پرواز بین همه عمومیت نداشته باشد، ولی این افراد کسانی نیستند که از نظر اقتصادی خاص باشند، کسانی هستند که از نظر طرز فکر خاص هستند، کسانی که اهل ریسک و خطر و عاشق پرواز هستند. در جامعه خلبانان اصفهان اکثریت آنان بچه پولدار نیستند. بعضی ها هستند که وسایلشان را می فروشند تا بتوانند یک بال بخرند.
لذت پرواز در کنار عقاب ها
26 تیرماه سال 93 عده ای از خلبانان تصمیم گرفتند زرد کوه را رد کنند، در آن زمان برای اولین بار بود که تصمیم به این کار گرفته شد که چیزی شبیه به رویا بود. با چند نفر راه افتادیم، عده ای در میانه راه منصرف شدند و در آخر 3 نفر بودیم که به خط الراس تیغه زرد کوه رسیدیم. خیلی برایم عجیب بود که کنار کوهی پرواز می کنم که حتی در ارتفاع 5000 متری هم نمی توانستم قله اش را ببینم زیرا تا آن زمان کنار کوه به این بلندی پرواز نکرده بودم. دره های تنگ کوه را می دیدم و بین ترس، هیجان و غلط کردم! گیر کرده بودم، اما بعد از پایان آن احساس غرور و افتخار می کردم. آن روز در چله تابستان کنار دیواره ای
پرواز می کردم که پر از برف بود و آبشار های زرد کوه را می دیدم و در طی مسیرعقاب ها کنارم پرواز می کردند و لانه آن ها را می دیدم، عظمت کوه و دره تنگی که در آن بودم من را در بر گرفته بود. قبلا در اصفهان روی دشت ها پرواز می کردم، ولی آن روز روی کوه ها پرواز می کردم و با تجربیات قبلی ام متفاوت بود، زرد کوه همیشه عظمت و شکوه خودش را دارد و هر وقت کنارش پرواز کنی در بزرگی اش محو می شوی، ولی از آن روز تا الان چند نفر دیگر از خلبانان اصفهانی و همچنین چند نفر از بچه های خوزستان توانسته اند از آن بگذرند.
وقتی پروازم برای مردم عادی نبود
دو ماه پیش یک مسابقات آزاد پاراگلایدر برگزار شد، در این مسابقات معیار برتری مسافت طی شده، بود و باید به هر طریقی بتوانی بیشترین مسافت را طی کنی تا قهرمان شوی. باد به سمت دهق بود و به آن سمت هدایت شدم و به خاطر باد و شرایط مسابقه تا آخر جاده دهق را رفتم و آنجا فرود آمدم که برای مردم خیلی عادی نبود. بعد از 100 کیلومتر پرواز وقتی به زمین نشستم یکی آمد و گفت تو اسراییلی هستی؟ بعد با پلیس تماس گرفتند، ولی به خاطر این که مسابقات با سازمان پدافند هماهنگ شده بود با یک تماس به اصفهان، مشکلی برایم به وجود نیامد.
چه کسی مسول است که ما تیم ملی پاراگلایدر نداریم؟
من هیچ کدام از جام جهانی ها را تا به حال شرکت نکرده ام زیرا همه آن ها در کشور های اروپایی یا آمریکایی است که هزینه شرکت در آن ها زیاد است اگر هم بخواهم بروم به خودم می گویم من نمی توانم رتبه بالایی به دست آورم زیرا کسی امتیاز بالایی می گیرد که در سال، 15 مسابقه شرکت کرده باشد. دلم می خواهد که امسال حداقل در یک جام جهانی شرکت کنم صرفا با این هدف که جام جهانی را دیده باشم، زیرا می دانم که نتیجه خوبی نخواهم گرفت، چون خلبانان با تجربه ای آن جا حضور دارند که کارشان پرواز است. البته یک دعوای چندین ساله بین هواپیمایی کشوری و انجمن ورزشهای هوایی وجود دارد و هردو موازی کار می
کنند و گواهی نامه می دهند ولی هنگامی پای مسولیت وسط می آید هیچ کدام آن را قبول نمی کنند مثلا الان چه کسی مسول است که ما تیم ملی پاراگلایدر نداریم؟
دختران جدی گرفته نمی شوند
سقف آرزوهایم این است که سالم باشم تا بتوانم همیشه پرواز کنم و در آرزوی پروازی دیگران به ویژه دختران شریک باشم. همه دختر ها آن قدر قوی نیستند که بتوانند حق خودشان را بگیرند زیرا جامعه به آنها یاد داده است که تو دختری فعلا کنار بایست. متاسفانه دختران جدی گرفته نمی شوند و بدتر از آن، این است که بعضی از آنها خودشان هم این را قبول کرده اند، ولی نمی دانند این یک توهین به آنان است که فرض می شود تو ضعیف و ناتوانی، دختران در معرض بعضی از کار ها قرار نمی گیرند و بعد همین جامعه شروع به مسخره کردن این دختران می کند. الان مثل گذشته نیست که دختر ها تا 18 سالشان شد شوهر کنند، الان
دختر ها باید بتوانند درآمد کسب کنند و تنها از پس زندگی خودشان بر بیایند.
جامعه پروازی بانوان، توهم "من فقط خودمم" را ازبین برد
در گذشته هیچ تریبونی نبود که ورزش بانوان دیده شود، اما حالا با سایت ها و صفحه های مجازی وضعیت بهتر شده است. خودم یک سایت طراحی کردم و شروع به نوشتن تجربیات پروازی ام به صورت داستان کرده ام و به تمام خلبانان زن ایران فراخوان دادم که بیوگرافی هایشان را برایم بفرستند و البته استقبال خوبی هم شد. بعد از آن فعالیت هایمان را در فضای مجازی گسترش دادیم تا همه خلبانان دختر با یکدیگر آشنا شوند زیرا قبلا، مربی هایی که تنها یک شاگرد دختر داشتند، به او می گفتند تو تنها دختر این رشته هستی و توهم "من فقط خودمم " برای این دختران پیش می آمد، سعی کردم به دختر ها این جرات را بدهم
که تو می توانی مانند پسر ها پرواز کنی. الان 3 سال است که من جزو 5 نفر اول مسافت آزاد ایران هستم و در رتبه بندی 10 نفر اول ایران تنها خانم هستم.
اگر عاشق پرواز هستید....
افراد زیادی به من مراجعه می کنند که می خواهند پرواز را شروع کنند و از من راهنمایی می خواهند. اولین سوالی که از آن ها می پرسم این است که چرا می خواهی پرواز کنی؟ و جواب های جالبی هم می گیرم مثلا بعضی ها می گویند می خواهم کاری کنم که هیچ کس نمی کند یا این که می خواهم یک کار باکلاس انجام دهم یا می خواهم یک کار خیلی هیجان انگیز شروع کنم، وقتی جواب ها این گونه است من رشته های دیگری را به آن ها پیشنهاد می کنم، ولی کسانی هستند که می گویند من عاشق پروازم، این افراد را به پرواز کردن توصیه می کنم، کسانی که به دنبال هیجان اند می توانند بانجی جامپینگ را امتحان کنند، کسانی که ورزش
باکلاس می خواهند می توانند گلف بازی یا اسب سواری کنند، ولی کسانی که عاشق پروازند کسانی هستند که در پرواز می مانند، رشد می کنند و خاص می شوند.