تابوتهای متحرک در خیابانهای شهر
از مایع ظرفشویی و دستمال کاغذی گرفته تا پفک و چیپس و آبمیوه، این روزها تصاویر غولپیکر تبلیغاتی، زندگیهای ما را احاطه کردهاند و هر قدر هم که بخواهیم راهمان را کج کرده و از این شهرهای تبلیغاتی فرار کنیم، باز هم آنها دست از سر ما برنمیدارند.
از مایع ظرفشویی و دستمال کاغذی گرفته تا پفک و چیپس و آبمیوه، این روزها تصاویر غولپیکر تبلیغاتی، زندگیهای ما را احاطه کردهاند و هر قدر هم که بخواهیم راهمان را کج کرده و از این شهرهای تبلیغاتی فرار کنیم، باز هم آنها دست از سر ما برنمیدارند.
شاید اگر سوار خودرو شخصی خود باشید و ششدانگ حواستان به رانندگی باشد، کمتر این تصاویر به چشمتان بیاید، اما ماجرا وقتی بیشتر توی ذوق میزند که ناگزیر به استفاده از وسایل حملونقل عمومی مانند مترو و اتوبوس باشید که در این دو شیوه، وضعیت اتوبوسها این روزها بغرنجتر است. به طور حتم بسیاری از شما این روزها اتوبوسهای نقاشی شده را دیدهاید که مانند تابلوهای تبلیغاتی متحرک، تصاویر سس مایونز، رب گوجهفرنگی، کرم ضدآفتاب، ماشین لباسشویی و... را در خیابانها میگردانند و علاوه بر وظیفه حملونقل مسافران در شهر، چرخ صنعت تبلیغات را نیز میچرخانند. تا این جای کار را میتوان پذیرفت، زیرا درج تصاویر تبلیغاتی روی اتوبوسها در همه دنیا تبدیل به امری رایج و البته درآمدزا برای بخش حملونقل شده است، اما مسئله وقتی حساسیتبرانگیز میشود که مجریان تبلیغات محیطی، از هیچ فضایی روی کابین اتوبوس برای طراحی چشمپوشی نکرده و به در و پنجرهها هم رحم نمیکنند. اینجاست که اتوبوس تبدیل به قفسی متحرک میشود که راه تعامل شهروند با شهر را میبندد؛ آن هم در شرایطی که هیچیک از خدمات شهری- از جمله حملونقل- نباید مانعی برای دسترسی و ارتباط شهروند با شهر باشد. با این حال به نظر میرسد اهمیت و اولویت داشتن مسئله درآمدزایی برای مدیریت شهری این روزها کار را تا جایی پیش برده که جا دادن به تبلیغات روی تمام فضای بیرونی اتوبوس بر ذات وظیفه اتوبوسها یعنی حملونقل مطلوب شهری غلبه کرده است؛ چنانکه میبینیم حتی روی فرسودهترین اتوبوسها که نه کولر و هواکش و نه صندلیهای مناسبی دارند، از هیچ فضایی برای درج تبلیغات چشمپوشی نشده است. نکته مهم این است که اگر بخشی از درآمدهای تبلیغات روی اتوبوسها برای نوسازی و تجهیز اتوبوسها مصرف میشد، شاید تحمل این حجم قفسهای تبلیغاتی در خیابانهای شهر سادهتر میشد؛ قفسهایی که گاه از شدت شلوغی، نه جای ایستادن برای شهروندان دارند، نه جای نفس کشیدن و -با وجود دیواری از تصاویر- نه روزنهای برای نگاه کردن؛ گویی تابوتهای متحرکی هستند در خیابانهای شهر.
اکرم امینی - روزنامهنگار