◄ پیروزی آگاهی و تأملی برای آینده
وبلاگ عباس آخوندی-با توجه به پایان انتخابات، این آخرین یادداشتی است که تحت این سرفصل مینویسم. پیروزی آگاهی را در انتخابات 96 باید به تمام ملت بزرگ ایران تبریک گفت و جشن گرفت.
وبلاگ عباس آخوندی-با توجه به پایان انتخابات، این آخرین یادداشتی است که تحت این سرفصل مینویسم. پیروزی آگاهی را در انتخابات 96 باید به تمام ملت بزرگ ایران تبریک گفت و جشن گرفت. بیگمان این پیروزی تاریخی موجب حفظ و پیشرفت ایران خواهد شد و ایران را از مخاطرات بینالمللی تا حد زیادی مصون خواهد داشت و از منظر داخلی دارای ارزش تاریخی کمنظیری است. آن هم به دلیل مخاطراتی است که پیروزی بدیل آن میتوانست برای ایران خلق کند.
این پیروزی در نوع خود کمنظیر است. آن هم بهدلیل توانِ بازگشتپذیری پوپولیسم است که در بسیاری از کشورها برتری خود را نشان دادهاست. نگاهی به کشورهای آمریکای لاتین، اروپا، انگلیس، امریکا و روسیه همگی، نشاندهنده در کمین بودنِ این روش جلب آرا و بسیج افکار عمومی و توانِ بازگشتپذیری آن است. به هرروی، میزان آرای کسب شده در اردوگاه رقیب جدی بودن این مخاطره را در انتخاباتی که گذشت و همچنین انتخابات آینده را نشان میدهد. بنابراین، به هیچوجه نباید این نبرد را تمام شده فرض کرد. چون همیشه این رویکرد قدرت بازآفرینی خود بهرنگ و بوی جدید را دارد. همچنانکه در این انتخابات با قدرت حضور پیدا کرد.
تا وقتی جامعه موفق به پر کردن شکاف اجتماعیِ درونِ خود نشده، طبقهی متوسط هویتِ یکپارچهای نیافته، سازمان اجتماعی کارآمدی شکل نگرفته و بخش وسیعی از جامعه به بیرون رانده شده است امکان خیزشهای پوپولیستی همواره وجود دارد. انتخابات یک شکل ظاهری دارد که طی آن فردی و یا افرادی به عنوان نمایندگان مردم در مردمسالاریهای نمایندگی انتخاب میشوند. لیکن یک جوهر و باطنی دارد که به مراتب از ظاهر آن مهمتر است. باطن انتخابات، گفتگوی ملی به روش سامانیافته پیرامون مهمترین مسائل جامعه و شکلدهی ارادهی ملی است. بیتردید در این گفتگو تعارضهای فراوانی بروز خواهد کرد و مسائلی لاینحل باقی خواهند ماند.
دراین میان، مراجعه به صندوق برترین راهی است که جوامع امروزی تا کنون برای مدیریت این تعارضها شناخته است. ولی واقعیت این است که این راهکار نیز با محدودیتهایی همراه است. این راهکار تا زمانی کارایی دارد که رقابت بین جریانهای اندیشهای مختلف اعم از چپ و راست و نظائر آنها صورت میگیرد. به عبارت دیگر تا زمانی که رقابت بین گزینههای بدیل صورت میگیرد، صندوق راه حل مدیریت تعارض و انتخاب گزینه برتر است. لیکن اگر پای پوپولیسم بهمیان آید، اساسا منطقی برای گفتگو شکل نمیگیرد که به تعارض بینجامد.
مبنای پوپولیسم جدل و سفسطه است که از ابتدا، گفتگو را به بن بست میکشد. لذا بلافاصله صحنههای گفتگو -چه داخلی و چه بینالمللی-تبدیل به تریبونهایی برای بیانیه خوانی و محکوم کردن طرف مقابل میشوند. لذا همواره، پوپولیستها پرشورترین بیانیهها را صادر میکنند و فضا را با شور و هیجان و زندهباد و مردهباد همراه میسازند. این جماعت با سادهسازی مسائل بسیار پیچیده و دوگانهسازیهای پیدرپی، بیاعتبارسازی نهادهای مرجع و القای ارزشهای ذهنی از پیشساخته، جایی برای اندیشیدن و انتخاب به ناظر بحث نمیدهند. بینندگان یا باید منطق آنان را بپذیرند و یا از اساس منحرفند.
به عنوان مثال میتوان نحوه طرح مساله خامفروشی را در همین مناظرهها مورد توجه قرار داد که تا چه حد سادهانگارانه موضوع بیان میشود. گویی که کالا را فقط باید بهصورت فراوریشده عرضه کرد. هر عرضهای در مراحل مختلف فراوری محکوم است و یا بازار جهان بهفرمان حضرات است و به هر نحو که خواستند، عرضه میکنند و مشتریان نیز باید از ایشان تبعیت کنند. فرض کنید حضرات فرمان دهند که ماهی فقط بهصورت فراوریشده نهایی باید عرضه شود. یا تونِ ماهی و یا هیچ! یا گوشت قرمه و یا هیچ! من یک مثال ساده زدم تا نشان دهم تا چه حد این نوع نگاه بیمنطق است. و گرنه میتوان همین مثالها را در حوزه نفت، معادن و یا سایر حوزههای تولید مطرح کرد.
حضرات هیچ توجه ندارند که وقتی گفته میشود باید از خامفروشی احتراز کرد، اعلام یک سیاست درستی است که باید با توجه به مجموعه شرایط اقتصادی، امکان سرمایهگذاری و تامین مالی برای هر مرحله از فراوری، امکان دسترسی به فناوریهای مناسب، بررسی هزینه- فایده هر مرحله از فناوری و انتخاب سطح فناوری مناسب و تقاضای بازار و امکان دسترسی به آن اتخاذ تصممیم نمود وگرنه بیان یک حرف کلی، صرفا رفتن به کوچه بنبست است.
در این فضای ذهنی و خیالی است که شکست اساسا برای آنان معنی ندارند. چون تمام حقیقت در نزدشان است و اگر در یک رویارویی نیز آشکارا شکست بخورند، باز ضعفی به خود راه نمیدهند. چون، این صرفا به مفهوم یک رویارویی ضعیف بودهاست و نه ضعف منطق. بنابراین، دفعه بعد کوبندهتر حاضر میشوند. بینندهی این گونه مناظرات، ضمن اینکه با صحنههای پرشوری مواجه است لیکن، در پایان هیچ اندوختهای از شنیدن مجموع گفتگوها ندارد. لذا تنها انتخابی که برای وی باقی میماند حس همراهی با و یا تنفر از یکی از طرفهای گفتگو است. در پایان هم، آنچه از صندوق بیرون میآید، چندان دردی را درمان نمیکند. چون طرفداران رویکردها، همه سرِ جای خود ایستادهاند و اساسا، جز گسترش سوء تفاهم اتفاقی در صحنه رخ ندادهاست. و این برای جامعه خیلی دردناک است. از این رو، من از اینکه آگاهی جامعه تا بدین حد رشد کرده، که پوپولیستها نتوانستهاند برندهی انتخابات باشند بسیار خشنودم. لیکن از اینکه شکافهای اجتماع را پرنشده و طیفهای اجتماعی را بسیار نامنسجم میبینم همواره امکان بازگشت پوپولیسم را محتمل میدانم و همچنان نگرانم. در این شرایط وظیفه سیاستمداران میهندوست و جبههی روشنفکری جامعه ایران چندچندان است.
بسیاری از کشورها برای جلوگیری از سلطه و بازگشت پوپولیسم سازوکارها و فرایندهایی مبتنی بر حفظ یکپارچگی ملی و مسائلی از این دست پیشبینی میکنند تا مخاطرات حاکمیت اندیشههای خانمانبرانداز پوپولیسم را بکاهند. لیکن، باتوجه به سیال و لیز بودن این رویکرد، از در که بیرون رود از پنجره درون میآید. لذا راهکار نهایی جز افزایش آگاهی عمومی چیز دیگری نیست. از 84 به این سو که جامعه با این پدیده بهصورت افراطی و تند آن روبرو شدهاست؛ صحنههای انتخابات منجر به شکلگیری دو طیف بسیار گسترده و ناپایدار در درون جامعه شدهاست.
یک طیف زیر پرچم اصولگرایی تجمع میکنند. البته این پرچم ربودهشدهای است که به حاملان آن تعلق ندارد. لذا اکثر چهرههای شاخص این جریان اصیل در زیر این پرچم دیده نمیشوند. از همینروی، جامعه با پدیده شکلگیری اصولگرایان معتدل و انشعاب واقعی در درون این طیف روبرو است. بهنحویکه اقلیتی پرچم را در دست گرفتهاند و اکثریت را به بیرون ریختهاند. تقریبا میتوان گفت که اکثر نهادهای مرجع این طیف اجتماعی از کسانی که پرچم این طیف را در دست گرفتهاند فاصله جدی گرفتهاند. دیگری نیز پرچم اصلاحطلبی است. هرچند، این پرچم در جایگاه خودش قرار دارد و اصالت آن مخدوش نیست؛ لیکن این جریان با دو محدودیت جدی مواجه است که هر دو از یک دلیل اصلی ناشی میشود و آن هم محدودیتهای امنیتی فراوانی است که برای رهبران آن وضع شدهاست. در نتیجه این جریان از یک سوی نمیتواند مستقیما نماینده خود را در انتخابات داشته باشد و در عمل محکوم است که از بهترین گزینه ممکن حمایت کند؛ و از سوی دیگر دامنه وسیعی از گروههای سیاسی که ضرورتا با این جریان همفکر نیستند زیر همین پرچم جمع شوند. این موضوع باعث عدم انسجام و یکپارچگی لازم در این طیف نیز میشود و در شرایط سخت امکان رفتار ایجاد هماهنگی در این طیف را از آنان میگیرد.
در پایان به عنوان یک عنصر سیاسی سخن من برای دو سطح اجتماعی و رسمی این است که جریان توسعهی آگاهی را در نهادهای جامعه مدنی نباید رها کرد. این تنها راه توسعه اخلاق عمومی و گسترش امید اجتماعی است. اخلاق عمومی و امید اجتماعی زمانی در جامعه رشد میکنند که افراد و نهادها حق انتخاب آزاد و آگاهانه داشته باشند و در برابر آنچه انتخاب میکنند پاسخگو باشند. در این بستر، توسعه فعالیت و افزایش انسجام نهادهای مدنی، و توسعه موضوعی و عددی آنها و ژرفا گرفتن سطح آگاهی در آنها راهکار بنیادین است که هیچگاه نباید فراموش شود.
اما سخن من برای رییس جمهور منتخب و سایر ارکان حاکمیت در قوای دیگر این است که بدون پذیرش رسمیت طیفهای سیاسی نه امکان سازماندهی اجتماعی بهوجود خواهد و نه امکان پرسشگری و پاسخگویی در دو سوی سازمان. در این وضعیت سیال نه شهروندان میتوانند از رهبران سیاسی خود پرسشی واقعی داشته باشند، چرا که آنان یا در طیف اصولگرایی در جایگاه واقعی خود قرار ندارند و یا در طیف اصلاحطلبی دچار محدودیت هستند؛ و نه رهبران میتوانند خواستههای مشخصی را نمایندگی کنند، باز به دلیل پرچم ربودهشده در اصولگرایان و یا قطع ارتباط آشکار و آزاد بین رهبران اصلاحطلب و هوادارانشان که شاهد آن هستیم.
در این کشاکش، وضعیت جوانان از همه دشوارتر است. چون آنان در مقطعی هستند که باید در یک جریان آزاد و بدون محدودیت، اقدام به انتخاب آگاهانه کنند و به تدریج حس تعلق به ایران و حوزهی تمدنی آن بهطور کلی و به یک گفتمان بهطور جزئیتر در درون آنان شکلگیرد. شکلگیری این حس در شرایط تنگنا و اضطرار، بیگمان همراه با درجهای از حس تنفر خواهد بود و این برای یک جامعه بسیار خطرناک است. چون ثمری جز تعمیق شکاف اجتماعی، از دست دادن سرمایه اجتماعی و افزایش ناامیدی اجتماعی چیز دیگری نخواهد داشت.
به نظر میرسد راهکار اصلی، ایجاد فضای رسمی برای بازاندیشی و بازسازی ساختاری رسمی طیفها سیاسی در جامعه و رفع محدودیتها است.