بیمارستان سرپلذهاب؛ 10دقیقهاول زلزله، از مردهها پوشیدهشد
پزشکان بیمارستان صحرایی سرپل ذهاب نگرانند، نگران روحیه مردم و نگران شیوع بیماریهای عفونی مخصوصا برای زنان.
پزشکان بیمارستان صحرایی سرپل ذهاب نگرانند، نگران روحیه مردم و نگران شیوع بیماریهای عفونی مخصوصا برای زنان.
به گزارش خبرآنلاین، سرمای کرمانشاه، تاریکی شب، بیمارستان سرپل ذهاب. حتی تمام شهر که در سکوت فرو رفته باشد، اینجا از سکوت و سکون، خبری نیست. یکی میرود و دیگری میآید. مردی که بچهاش را با سر شکسته بغل گرفته و زنی که سرم به دست، از بیمارستان خارج میشود. بیمارستانی که حالا زلزله خرابش کرده و مثل تمام شهر که به جای ساختمان، چادر به چشم میخورد، اینجا هم همینطور است، شبیه فیلمهای سینمایی، اورژانس و دندانپزشکی و زایشگاه و حتی اتاق عمل، همه سقف و دیوارهایی از چادر دارند. درست مثل شرایط جنگی.
دکترها از نبودن امکانات شکایتی ندارند، کارشان را میکنند، میگویند دارو هست، زیاد هم هست، اما نگرانیشان چیز دیگری است، آینده؛ آینده نزدیکی که ممکن است خطرناک باشد. دکتر گلاره حسینی، متخصص زنان و زایمان است که میگوید باید هرچه زودتر فکری به حال امکانات بهداشتی روستاها کرد: کانکسهای سرویس بهداشتی و حمام، از مهمترین چیزهایی است که حالا باید به آن توجه شود. مردم زلزلهزده در چادر زندگی میکنند و از همان روز حمام نرفتهاند، سرویسهای بهداشتی هم به خیلی مناطق و روستاها نرسیده، جایی هم که باشد با این همه جمعیت، تمیز نمیماند. این همه آلودگی احتمال بیماریهای عفونی را زیاد میکند، مخصوصا برای زنان و بویژه زنان باردار.
او که سه سال است در کرمانشاه زندگی و طبابت میکند، درباره وضعیت بیمارستان سرپل ذهاب میگوید: همان مهندسی که اینجا را ساخته و حالا به این روز افتاده، میگوید برگردید داخل ساختمان، امن است، اما به این حرف نمیشود اعتماد کرد. فعلا که در چادرها هستیم اما باید زودتر ساختمان را تعمیر و تجهیز کنند. هم این که امکانات بیشتری داشته باشیم، هم این که اگر یک زلزله کوچک دیگر بیاید، همین ساختمان نیمهخراب، آوار نشود روی سر بقیه. مثل شب اول که ده دقیقه اول آمدم اینجا و تمام حیاط را مردهها پوشانده بودند.
دکتر حسینی همان شب اول هم اینجا بوده، همان شبی که میگوید «از این سر تا آن سر، مرده گذاشته بودند»: همینطور با نیسان مرده میآوردند. من همان ده دقیقه اول بیشتر از پانزده جسد معاینه کردم. همین حوالی بیمارستان جانشان را از دست داده و آنها را سریعا اینجا رسانده بودند. نمیدانم آمار کشتهها را چطور چهارصد نفر اعلام کردند. این چیزها شاخصهای بهداشتی دارد، کاملا مشخص است که خیلی بیشتر از این تعداد مردهاند. حرف خود روستاییها هم همین است.
مرضیه اسکندری هم ماماست، جلوی در زایشگاه ایستاده، از این میگوید که باید تجهیزات اتاقهای عمل بیشتر شود، منظورش از اتاق عمل، همین تخت و چند وسیلهایست که با چند پرده نازک، از بقیه فضا جدا شده. اما بیشتر از این، او هم مثل دکتر حسینی، نگران شیوع عفونت در روزهای آینده است: مردم در پارک و خیابان میخوابند، کنار زبالههایی که کنارشان است، اینها همه خطرناک است. معلوم نیست این وضعیت چند روز ادامه پیدا میکند، باید فکر اساسی برای جمعآوری زبالهها کرد. میترسم چند روز دیگر وبا شیوع پیدا کند.
او از مراجعه چندین نفر به دلیل بیماریهای واژینال هم خبر میدهد: از صبح چند نفر زن و دختر جوان آمدهاند و داروهای واژینال گرفتهاند. نبودن امکانات بهداشتی، سرویسهای بهداشتی تمیز و حمام باعث شده بعضی به بیماریهای عفونی مبتلا شوند. اینها شاید در لحظه اول به چشم نیاید اما عواقب خطرناکی برای زنان منطقه دارد. آب و غذا به قدر کافی رسیده، آنها را کمکهای مردمی هم تامین میکند، بهتر است مسئولان به فکر بهداشت منطقه باشند و کانکسهایی برای حمام به روستاها بفرستند.
این بیمارستان صحرایی، دندانپزشکی هم دارد، رادیولوژی هم دارد. متخصص اعصاب و روان هم. جایی که دکتر نرگس خداخانی، صبورانه نشسته و به حرف آنها که دردشان سنگینتر از آن است که با قرص و شربت درمان شود گوش میدهد.
این روانشناس بالینی که داوطلبانه از طرف هلال احمر به مناطق زلزلهزده آمده، درباره ترس مردم میگوید: شدت زلزله و تبعاتش آنقدر زیاد بوده که حتی بعد از گذشت چند روز از این اتفاق، مردم هنوز از تکرار آن واهمه دارند. این هم طبیعی است، عجیب نیست. بلاتکلیفی اذیتشان میکند. کاری که باید کرد این است که اجازه بدهیم حرف بزنند و به حرفهایشان گوش کنیم. باید این فرصت را داشته باشند که ترس، خشم یا غصهشان را بیرون بریزند، باید تخلیه هیجانی شوند که این احساس حالا که تازه است از بین برود و در بقیه عمرشان با آنها نماند.
دکتر خداخانی، دفتری که مشخصات مراجعهکنندهها نوشته شده را ورق میزند و در بین تعداد زیادی «استرس»، از خودکشی هم خبر میدهد: دختر جوانی که تحمل این شرایط برایش سخت بوده، دارو خورده و به اینجا ارجاعش دادهاند. وضعیت زندگی مردم طوری است که اگر به روحیهشان توجه نشود، ممکن است در آینده تعداد بیشتری خودکشی هم داشته باشیم. زندگی چندنفره بدون هیچ امکاناتی در یک چادر، بدون این که آینده روشنی پیش رویشان باشد، ممکن است استرس و فشارهای عصبی را بیشتر کند و آنها در یک لحظه تصمیم به چنین کاری بگیرند. برای همین هم ما اینجا آمدهایم اما فکر میکنم نباید خدمات روانشناسی فقط در بیمارستان باشد، باید روستا به روستا برویم و با مردم حرف بزنیم. آنها در مرحله شوک هستند و باید فضایی برای مواجهه با شرایط و فرایند سوگواری برایشان فراهم شود که در این مرحله نمانند. اگر مشکلات روحی در این مرحله درمان نشود، تبدیل به اختلالات پس از سانحه و اضطرابهای مزمن میشوند که عبور از آن دشوار است.