غیر عملیاتی بودن برنامههای توسعه
وبلاگ تین نیوز، سعید لیلاز | با نگاهی به برنامههای توسعه که در گذشته اجرا شدهاند، درمییابیم که هیچیک از این برنامهها موفق نبوده و نوسانات زیادی را در اقتصاد کشور رقم زده است (البته به استثنای برنامه سوم توسعه و برنامه عمرانی). بنابراین به نظر میرسد که بود و نبود برنامهریزی در ایران مفید فایده نیست و در عمل دولتها هر کاری که بخواهند انجام میدهند.
اگر به اظهارات نوبخت، رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی در خصوص برنامه ششم توجه کنید در مییابید که برای برنامه ششم سه سناریوی مختلف در نظر گرفتهاند. این به آن معناست که شرایط نااطمینانی در کشور آنقدر بالاست که نمیدانند چهکار قرار است انجام دهند. مسلم است که یک کشور یکسری اصول کلی دارد که باید در هر دولتی رعایت و اجرا شود. اصولی مانند حداکثر صرفهجویی، ارتقای بهرهوری، کاهش هزینههای جاری دولت، افزایش هزینههای عمرانی دولت، بهبود فضای عمومی کسبوکار، سامان دادن قوانین و از این قبیل سیاستها. اما تدوین این سیاستها در کشور ما
قابلیت برنامهریزی ندارد. وجود سناریوهای متفاوت هنگام برنامهریزی نشان از درستی این ادعاست که به قدری شرایط اقتصادی کشور ما با نوسانات شدیدی روبهروست که در آینده نمیدانیم باچه اتفاقاتی روبهرو خواهیم شد، بنابراین نمیدانیم دقیقا چه برنامهای تهیه خواهد شد.
بهترین حالت ممکن برای برنامهریزی با توجه به شرایط کشور، بودجهریزیهای سالانه در دولت است. اگر دولتی بتواند سالانه بودجهبندی مناسبی انجام دهد، طبیعتا در سالهای بعد نیز میتواند این برنامهریزی را به نحو احسن انجام دهد، نه اینکه از اول برنامهریزی 5 ساله و 10 ساله تهیه شود. برای مثال ، دولت کنونی نیز در کاهش هزینههای جاری دولت آنطور که شایسته بحرانی بودن اوضاع است، عمل نکرده است، حال با توجه به این شرایط، برنامهریزی چه فایدهای دارد؟
در عین حال میتوان گفت، دولتی که به اندازه وخامت اوضاعی که خود از آن مطلع است در هزینههای خود صرفهجویی نمیکند، چطور ممکن است در برنامه 5 ساله برنامهریزی روشنی داشته باشد؟ حال اگر سیستم یا سازمان را به گونهای طراحی کنیم که هر مقدار درآمد نفتی به عادلانهترین و رقابتیترین شکل ممکن در اختیار خریداران بخش خصوصی قرار بگیرد و از طرفی دیگر فضای عمومی کسبوکار برای فعالیت مساعد باشد در این شرایط دیگر برنامهریزی 3 ساله و 5 ساله محلی از اعراب ندارد. تجربه گذشته نشان داده هرگز با یا بدون برنامه، تحول چشمگیر و مهمی در عملکرد اقتصادی کشور
اتفاق نیفتاده است. این به آن معنا است که شرایط اقتصادی کشور به گونهای است که اجرای 5 برنامه توسعه پیشین نشان میدهد برنامه داشتن، بدتر از بیبرنامه بودن است. به طور مثال در 10 سال اول انقلاب که برنامهای نداشتیم، دولتها عملکرد بهتری داشتند و در مقابل شاهد عملکرد بسیار ضعیف در برنامههای چهارم و پنجم هستیم. این نشان میدهد که دولتها در عمل هر کاری که میخواهند انجام میدهند و چون فردی یا نهادی از آنها بازخواست نمیکنند ومتولیان برنامههای توسعه پاسخگو نیستند.
اگر در دولت روحانی، در دوره بعدی مجلسی روی کار بیاید که با این دولت همسو باشد و عملکرد دولت را مورد پرسش قرار ندهد، پس فایده برنامهریزی چیست؟ برعکس این موضوع را در نظر بگیرید، اگر مجلسی روی کار بیاید که بهطور مداوم از دولت مواخذه کند، بازهم برنامهریزی نمیتواند راهحل مناسبی باشد. به یاد داشته باشیم که در ایران با توجه به تغییرات سیاسی دولتها در واقع هیچ دولتی خود را مکلف به اجرای برنامهها نمیکند، چراکه یک دولت برنامه میریزد و دولت بعدی مجبور است آن را اجرا کند؛ دولت بعدی هم خواهد گفت که برنامه دولت قبل را قبول ندارد و آن را اجرا
نمیکند!
از طرفی نوسانات این برنامههای جایگزین نیز بسیار زیاد است که اساسا نمیتوان اسم آنها را برنامه گذاشت. وقتی دولتهاشمی رفسنجانی روی کار آمد سیاستهای اقتصادی کشور کاملا از دهه قبل از آن متفاوت شد. در زمان دولت هفتم و هشتم در ابتدا تصمیم بر آن شد که سیاستگذاریهای کاملا متفاوتی در دستور کار قرار گیرد و در عمل دریافتند که آن سیاستگذاریها برای شرایط اقتصادی کشور مناسبتر بود و بالطبع آن را اجرا کردند. ولی احمدینژاد نهتنها تمام برنامههای موجود دولت گذشته را دور ریخت بلکه هیچ برنامه دیگری نیز جایگزین نکرد و عملا کشور 8 سال
بهعلاوه این دو سال اخیر، عملا بدون برنامه اداره شد. از زمان روی کار آمدن دولت روحانی تاکنون برنامهای نداشتند اما عملکرد اقتصادی دولت خیلی بهتر از 8 سال قبل بوده است و این در حالی است که در دوره احمدینژاد کشور با وفور درآمدهای ارزی روبهرو بود. چنین به نظر میرسد که برنامهریزی یک تمرین فکری برای نظام بوروکراتیک و کارشناسی دولت بهخصوص برای سازمان برنامه است، نه بیشتر و اهمیت یا تاثیر فوقالعادهای در سمت و سوی اقتصاد ایران ندارد.
از طرفی این برنامهها ضمانت اجرایی هم ندارند، هر زمان که درآمد نفتی ایران زیاد شده است برنامههای ایران به کنار رفتهاند و این بحران مختص به دولت خاصی نیست. دلارهای نفتی به قدری نیرومند هستند که همه افکار را تغییر میدهند، بالاخره هر موقع که کشور با کمبود منابع مالی روبهروست از ضرورت برنامهریزی یاد میشود و بالعکس زمانی که کشور با وفور درآمد مواجه است از برنامهریزی هیچ سخنی به میان نمیآید. گواه این سخن آنکه در 8 سال دوره احمدینژاد حرفی از برنامه شنیده نمیشد. به بیان دیگر، وقتی درآمدهای نفتی کم و زیاد میشود تحولات اقتصادی
نیز با آن همسو میشود پس این برنامهها ضمانت اجرایی ندارند.
اگر قیمت هر بشکه نفت 200 دلار شود و صادرات نفتی ایران به روزی 2 میلیون بشکه در روز برسد دولت باید مطابق همین برنامهها عمل کند. به هرحال هر دولتی هرقدر هم که بخواهد سیاستهای ضد پوپولیستی بهکار گیرد اما کموبیش پوپولیست است. اگر دولتی بخواهد روی سیاستی پافشاری کند آن دولت کنار میرود و دولت دیگری روی کار میآید. سازمان مدیریت و برنامهریزی میتواند بودجه را سازماندهی و ساماندهی کند. ثانیا این سازمان میتواند خطوط کلی برنامهریزی کشور را که تابع زمان و مکان نباشد تهیه کند و میتواند خطمشی کلی را به دستگاههای دولت ارائه کند و
همچنین هماهنگی لازم را نیز ایجاد کند. ثالثا ماهیت سازمان برنامه در ایران تهیه برنامهای برای مصرف درآمدهای نفتی در ایران است اما در حال حاضر درآمدهای نفتی آنچنان ناچیز است که حتی هزینه بودجه جاری دولت را هم نمیتواند پوشش دهد؛ چه برسد به برنامه ششم توسعه.