◄ تاریخ شفاهی راه آهن ایران؛ فرازها و فرودها/ابوالقاسم سعیدی
ابوالقاسم سعیدی از پیشکسوتان و مدیران پیشین راهآهن ایران
گروهی از فعالان، اندیشمندان و علاقهمندان کشور در صنعت ریلی، سلسله مطالعاتی را تحت عنوان «تاریخ شفاهی راهآهن ایران، فرازها و فرودها» آغاز کردهاند، این مطالعات با محوریت واحد تحقیق و توسعه گروه تایم و پشتیبانی رسانهای تین نیوز، طراحی و اجرا شده است.
این گروه معتقد است، مجموعه تجارب، چالشها، موفقیتها، شکستها، برداشتها و درونمایههای فکری دستاندرکاران، فعالان و بزرگان راهآهن کشور، گنجینهملی نامشهود اما ارزشمندی بهشمار میآید، این گنجینه، چه به آنچه در گذشته انجام شده افتخار کنیم یا بر آن نقدی داشته باشیم، هویت ملی و تاریخی راهآهن ایران را تشکیل میدهد، آنچه هماکنون در عرصه حملونقلی و ریلی کشور در برابر دیدگان ماست، ماحصل همه آن چیزی است که در دورههای مختلف تاریخی با اهداف، مقتضیات و محدودیتهای گوناگون برای فردای ایران به انجام رسیده است. ضمن احترام به کلیه پژوهشهای تاریخی که در .خصوص راهآهن صورت پذیرفته است، رویکرد منتخب برای انجام این پژوهش، «تاریخنگاری شفاهی» است
«تاریخنگاری شفاهی» شیوهای پژوهشی است برای حفظ و انباشت تجربهها و اطلاعات افرادی که در رویدادهای تاریخی سهیم و یا ناظر عینی آن بودهاند.
تعاریف علمی مختلفی از تاریخنگاری شفاهی وجود دارد، اما همه این تعاریف بر ثبتوضبط آگاهانه و منسجم اطلاعات و روایتهای تاریخی در این شیوه توافق دارند.
در این شیوه تاریخنویسی از منابع متفاوت مانند: نامهها، صداهای ضبطشده، روزنگاریها، دستنوشتهها، سندها و نامههای دولتی، بریده جراید، مقالات و یادداشتها و منابع تصویریای همچون فیلم، عکس، طراحی و از همه مهمتر روایت شاهدان عینی استفاده میشود.
پیشینه تاریخنگاری شفاهی بسیار طولانی است، اما فقط چندین دهه است که در مراکز دانشگاهی به شیوه آکادمیک دنبال میشود، در کشور ما نیز این موضوع، مقولهای نوپا بهشمار میرود و دو دهه است که بهصورت علمی آغاز شده و در تعدادی از دانشگاهها تدریس میشود.
ارزش تاریخ شفاهی از این سبب است که بخشی از منابع دست اول تاریخی محسوب میشود.
راویان این تاریخ مشاهدات خود را روایت میکنند و در مواردی که راویان در قید حیات هستند این روایتها میتوانند به تدریج وسیعتر شده و جزییات بیشتری به ما بدهند و وقایع تاریخی را با این روش با ابعاد بیشتری میتوان ارزیابی کرد.
در این راستا تاکنون با برخی از پیشکسوتان راهآهن مصاحبه شده است و ماحصل این گفتوگوها بهتدریج در «تین نیوز» منتشر و نیز در فرصت مقتضی به چاپ خواهد رسید.
بدیهی است همراهی شما عزیزان و صاحبنظران صنعت ریلی و سازمانها و شرکتهای ذیربط در این اقدام، میتواند نمونهای موفق و ماندگار از اقدامات مسئولانه اجتماعی همه ما در تاریخ راهآهن ایران محسوب گردد.
در قسمت پنجم، گفتوگویی با «ابوالقاسم سعیدی»، از پیشکسوتان و از مدیران پیشین راهآهن ایران انجام دادهایم که بخش دوم این گفتوگو در ادامه میآید. (بخش اول این گفتوگو را اینجا بخوانید، قسمت پایانی هفته آینده منتشر خواهد شد)
***
بخش دوم:
شما تا دوره آقای علیزاده که بین سالهای58 تا 62 بود را برای ما بازگو کردید، در دوره آقای علیزاده سمت شما چه بود؟
من معاون اداری مالی راهآهن بودم، البته در همان زمان هم یعنی سال 58 که آقای خبیریآمدند، نیروی راهآهن عمدتاً نیروی کارگری بود، من زمانی مدیر تشکیلات راهآهن شدم که آن زمان ما 358 نفر لیسانسه و مهندس داشتیم که آنها خیلی سِمَت شان مرتبط با تخصص لازم حوزه راهآهن نبود، مثلاً آقای فتحاللهی مدیرکل راهآهن تهران بود اما لیسانسه شیمی بودند که اصلاً به تخصص راهآهن نمیخورد. عمده نیروهای ما نیروهای کارگری بودند چون نگهداری این شبکه مکانیزه نبود و درواقع دستی بود. اداره خط راهآهن اصفهان 1080 نفر خط نیرو داشت شاید بهاندازه دو وزارتخانه. درواقع یک سازمان با محیط کارگری بودیم. زمانی هم که انقلاب شد بعد از اینکه آقای خبیری آمدند و بعد آقای مهندس موحد، کارگرها بالاخره انتظاراتی داشتند بهخصوص اینکه شروع این مسائل یک مقدار با اعلام نیازهای مادی همراه بود. بههرحال یک عده به دنبال مأموریت و یک عده به دنبال تبدیل نوع خدمتشان بودند. در راهآهن نزدیک به 19 هزار نفر در اجرای ماده (150) الحاقی قانون استخدام کشوری که در تاریخ 1357/10/02 در زمان مرحوم شریف امامی در مجلس تصویب شد، رسمی شدند. ما در همان زمان هم مرتب به آقای خبیری و آقای موحد میگفتیم که کارکنان حقوق یا اضافهکاری نگرفتهاند؛ علیرغم اینکه فکر میکردیم که آنها در آن زمان فرصت رسیدگی به چنین مسائلی را نداشتند و باید به مسائل اساسیتری میپرداختند. بههرحال آقای خبیری بنا به دلایلی که گفتم خیلی دوام نیاوردند و آقای موحد هم که مهندس مکانیک بودند همینطور، ایشان الآن هم در قید حیات هستند. بعد آقای یعقوب علیزاده ترشیزی در تاریخ 1358/11/08 رئیس راهآهن شدند. ایشان اکثریت مدیران کل را به تاریخ روز قبل بازخرید یا بازنشسته کرد و یا از سمت قبلیشان برداشت. آقای علیزاده به آن روحیات و خلقیاتی که از راهآهن خدمتتان عرض کردم بیشتر آشنا بودند. آقای مهندس علیزاده سه سال و چند ماه توانستند در راهآهن بمانند.
وزیر راه و ترابری در آن زمان آقای هادی نژاد حسینیان بود که آقای ابوالحسن خاموشی گویا دایی ایشان هستند. آقای نژاد حسینیان بعد از شهید کلانتری وزیر راه شدند و آقای خاموشی بهعنوان معاون مجلس وزارتخانه منصوب شدند. آقای نژاد حسینیان از فارغالتحصیلان خارج از کشور بود که در آمریکا تحصیلکرده و بسیار باسواد بودند. بههرحال ایشان که آمدند معاون حقوقی آقای خاموشی شدند که درواقع داییشان بودند. بین رئیس وقت راهآهن که آقای علیزاده بود و آقای هادی نژاد حسینیان که وزیر راه بودند دو فرهنگ کاملاً متفاوت مشهود بود، ایشان نوه حاجآقا طرحانی بود، از خانواده بسیار متمول و متدیّن و ثروتمند و تحصیلکرده ولی آقای علیزاده بدون تحصیلات دانشگاهی محبوبیت خاصی بین مجموعه ریلی کشور داشتند و در محیط کارگری راهآهن بسیار محبوب بودند .
یک خاطره بگویم از آقای علیزاده که من معاون مالی اداری ایشان بودم. معمولاً چکها در سازمان با امضا معاون اداری مالی و رئیس راهآهن صادر میشود و ما صاحب امضا مجاز بودیم، از طرفی در راهآهن هم تعداد چکهایی که روزانه صادر میشد خیلی زیاد است، صبح یکسری چک آوردند که ما امضا کنیم، چکها را امضا کردیم و سعی کردیم آقای علیزاده را پیدا کنیم تا چکها را امضا کنند ولی نتوانستیم پیدایشان کنیم، یک محافظ داشتند که ایشان را از خانهای که در خیابان شهدا داشتند به راهآهن میآورد، از ایشان پرسیدیم که صبح ایشان را به راهآهن آوردید؟ گفت: بله. بعد ما پرسیدیم پس کجا هستند و ... در آن زمان مثل الآن نبود که وسیلهای داشته باشیم که بتوانیم راحت باهم صحبت کنیم تازه دهه هفتاد به ما وسیلهای دادند به اسم پیجر. بعد محافظشان گفت که من خودم ایشان را به راهآهن آوردم، کلی آن روز گشتیم اما نتوانستیم آقای علیزاده را پیدا کنیم، فردای آن روز آقای علیزاده را دیدم و پرسیدم دیروز کجا بودید ما همهجا دنبال شما گشتیم، گفت من راهآهن بودم. من گفتم ما چک داشتیم و منتظر امضا شما بودیم و خلاصه آقای علیزاده گفتند: دیروز من آمدم راهآهن و یکی از اقوام من سه عدد بلیت میخواست و من رفتم در صف که بلیت بگیرم. گفتم حالا برای سه عدد بلیت؟ گفت: بله. حالا جالب اینجاست که به ایشان هم بلیت نرسیده بود، گفت: نه من نمیخواستم تبعیض قائل بشوم، گفتم خوب شما به یکی از کارگران میسپردید که بهجای شما در صف بایستد و بر ایتان بلیت بگیرد، رئیس راهآهن یک روز وقتش هدررفته بود و همه کارش داشتند و تمام ... این بافت فرهنگی و این ذهنیت شاید خیلی قابلاحترام باشد و من قصد بیاحترامی به کسی ندارم ولی با آن نگاهی که آقای موحد بهعنوان یک مهندس و بهعنوان یک کارشناس رسمی و کسی که در مجموعه بوده خیلی باهم فرق داشتند، ولی در مجموعه راهآهن آقای علیزاده با توجه به شرایط آن زمان بیشتر مقبولیت داشت. الآن هم این بافت کمابیش در راهآهن هست. مرحوم لسانی که یکی از مدیران خط بودند به همراه عباس خالدی، خود گروهی بودند. مثلاً یکسری کارگر بودند که رئیس راهآهن هم با این گروهها بود که مثلاً شام خانه یکدیگر میرفتند و آن افراد هم از وجود رئیس راهآهن خیلی استفادهها میکردند. به عنوان مثال الآن گروه تلگرامی فرهیختگان راهآهن را داریم که در این کانال بیشترین فردی که بهعنوان فرهیخته بحث میکند آقای خالدی است؛ که این گروه را گروه 64 میگفتند. رئیس راهآهن خیلی آدم دیندار و معتقدی بود ولی یک تیپ خاصی بود، یعنی سرپرست کارگاه خوبی بود؛ ولی در زمان خودش بهعنوان رئیس راهآهن آدم مناسبی نبود. من خاطرم هست که ما وقتی رفتیم ساختمان شهید کلانتری، خدا رحمت کند مرحوم شهید نوری را، یک واحدی را میخواستند برای حراست، مسئول حراست ما بود، ما در طبقه پنجم حوزه مدیریت بودیم و به من گفتند که آقای سعیدی بگو بیایند و فضای باز بالای دیوار را پر کنند که ما بتوانیم واحد حراست را به آنجا منتقل کنیم که امن باشد؛ یک روز که آقای علیزاده آمدند از راهرو رد بشوند دیدند که یک اتاقکی که مثل انبار بوده، در راهرو ساختهشده است. ما در راهرو اتاقی درست کرده بودیم که این اتاق طوری بود که دیوار داشت ولی دیوارها تا سقف نبود و برای حراست به گفته خودشان تا سقف دیوار ساختیم. بعد آقای علیزاده گفتند: چه کسی این کار را کرده ما گفتیم آقای نوری خواستند و گفت: این دیوار را باید خراب کنیم؛ منظور من از این حرفها این است که کار معقول و منطقی نمیکرد. من عضو هیاتمدیره راهآهن بودم با همین آقای علیزاده، یک اتاق خیلی کوچکی بود پشت اتاق خودشان که اتاق هیاتمدیره بود، من بودم و آقای علیزاده و آقای مهندس خلیلی و آقای افضل که داشت صحبت میکرد و دادوفریادشان بلند شد. آقای رحیمی خدمتگزار آمد و گفت: برو یک لیوان آب جوش بیار. بعد آقای افضل خیلی آدم شوخطبعی بود و آن موقع معاون فنی بود، گفت: آدم وقتی عصبانی میشود آب سرد میخورد، حالا آب جوش چرا؟ و آقای رحیمی هم آب جوش آوردند و بعد لیوان پر بود و گفت برو نصف لیوان را خالی کن و آنوقت که برای ما چایی میآوردند از این استکان های لب طلاییِ کمر باریک بود و نصف لیوان را خالی کرد و استکان چایی را که سرد شده بود را داخل لیوان آب جوش قرارداد و ما پرسیدیم که دارید چهکار میکنید؟ گفت این چایی حیف است فقط سرد شده است، داخل لیوان آب جوش گذاشتم تا گرم شود و میگفت: اسراف نکنیم. منظورم این است که اینجا اینطور رفتار میکرد و آنطرف نوع دیگری.
آقای علیزاده سه سال و چهار ماه و سه روز در راهآهن خدمت کرد. آقای علیزاده که وارد راهآهن شدند با توجه به شرایط و بافت آن موقع راهآهن و نزدیک بودن خلقوخوی ایشان با محیط کارگری و حمایت از قشر کارگر، در راهآهن محبوبیت خاصی داشتند. من آنزمان معاون ایشان بودم و یک بخشنامه نوشتیم که اگر کسی از تلفن راهآهن استفاده میکند برای امر شخصی یک قلک بگذاریم و پنج ریال بیندازد در قلک. بخشنامه کردم که اگر کسی اضافه کار میکند اگر حقوقش بالای پنج هزار تومان باشد باید درخواست کند و درخواستش روی تابلو اعلانات برود بعد حسابداری دستور پرداخت را بدهد؛ بنابراین یک مدیرکل که کار هم میکرد و زحمت هم میکشید و حقوقش هشت تا ده تومان بود (آن موقع ده هزار تومان پول زیادی بود) باید مینوشت که اضافهکار من را پرداخت کنید و میرفت روی تابلو اعلانات بعد همه اعتبار و آبرو و حیثیت آن فرد میرفت و خوب اصلاً درخواست نمیکردند. این سیاستها باعث شده بود که علیزاده خیلی محبوبیت داشته باشد. از طرف دیگر فرهنگ وزارت راه که آقای نژاد حسینیان وزارتش را داشتند و تحصیلکرده خارج بودند، با این موضوع خیلی منافات داشت؛ بهطوریکه در وزارت راه، وزیر خیلی اوقات برای کارهایی که داشت خودش مستقیم با رئیس راهآهن تماس نمیگرفت، رئیس راهآهن هم رئیس راهآهن است و هم معاون وزیر که الآن هم همینطور است؛ یعنی اینها خودشان با هم تماس نمیگرفتند یا از طریق آقای خاموشی این کار را میکردند یا بعضیاوقات از طریق یکی از معاونین بسته به نوع کارشان اقدام میکردند. کمکم این اختلافات از همانجا ناشی شد که وزیر اگر کاری داشت به آقای خاموشی میگفت: شما به رئیس راهآهن بگویید که فلان کار یا فلان عمل را انجام بدهد. عملکرد و نحوه تعامل آقای علیزاده بافرهنگ آقای وزیر مطابقت نداشت. بااینکه آن زمان آقای خاموشی معاون امور مجلس وزارت راه و ترابری بود ولی علاوه بر آن گویی معاون راهآهن هم بود. شاید وزیر آن موقع مراعات حال این شخص را هم میکرده که مثلاً اگر به معاون حملونقل جادهای بگوید شما به رئیس راهآهن بگویید فلان کار را انجام دهد. این برخورد هم برای آقای علیزاده بد بوده و هم برای خودش. ولی چون آقای خاموشی داییشان بود یک مقداری این ملاحظات را میکردند. یک دورهای یک نفر به نام آقای غلامی بهعنوان معاون اداری مالی وزارتخانه برای یک سری بررسیها به راهآهن آمده بود. ایشان آمدند اتاق من و به جهت یک سری بحثهایی که بود، به ایشان گفته بودند که به آقای علیزاده گفته نشود. گفتند: من میخواهم بروم ایستگاه و ایستگاه را بازدید کنم و من گفتم: شما یا یک نفر را بفرستید یا خودتان بیایید ایستگاه. خود ایستگاه راهآهن یک فضای بسیار بزرگی بود و من الان یادم نیست چطور شد رفتم با آقای علیزاده هماهنگ کنم که آقای علیزاده گفتند: بیایند و من هم ایشان را بردم اتاق آقای علیزاده و کار بالا گرفت، طوری که یکی از دو نفر اسلحه درآورد. آقای علیزاده به ایشان گفتند: اصلاً شما به چه حقی و با چه مجوزی آمدهاید از محدوده کاری من بازدید کنید؟ این درگیریها بالا گرفت و کمکم قرار بر این شد که آقای علیزاده از راهآهن بروند.
چه کسی مناسبتر بود که بهجای آقای علیزاده به راهآهن بیاید؟
راهآهن همهکس را برای کار قبول نمیکند، همان موقع هم وزیر افراد زیادی را برای کار به راهآهن میفرستاد؛ یکی از همان افراد آقای بهزاد نبوی بودند که اوایل انقلاب سخنگوی دولت بود و دو، سه بار زنگ زد به من که یکوقتی را مشخص کن تا با آقای علیزاده صحبت کنیم، نبوی خود از افرادی بود که قرار بود به راهآهن بیاید ولی چون اینها خودشان قبلاً سیاسی بودند، میآمدند تا ببینند شرایط به چه صورت است، رئیس راهآهن آنقدر شرایط را سخت جلوه میداد، که البته شایدم واقعاً سخت بوده، که آقای بهزاد نبوی منصرف شدند. بعد از دیدار آقای نبوی از راهآهن، از آقای علیزاده پرسیدیم چه شد؟ گفتند که خودشان قبول کردند ولی گفتند: چون مجلس با من همراه نیست ممکن است برای اینکه من را بخواهند بکوبند راهآهن دچار مشکل شود. بعد آقای نژاد حسینیان افراد زیادی را فرستادند که با رئیس راهآهن صحبت کنند ولی آقای علیزاده (البته این برداشت من است) طوری صحبت میکرد که طرف میترسید و میرفت. تا اینکه بالاخره آقای نژاد حسینیان دیدند بهترین انتخاب آقای خاموشی است، چراکه خاموشی هم با ایشان نسبت دارد و هم هر طوری هست از ایشان حمایت میکنند و از طرف دیگر کلی در راهآهن رفتوآمد داشته است و معاون مجلسی هم بوده است. خاموشیها نوههای حاجآقا طرحانی هستند که زمان محمّدرضا پهلوی صندوق قرضالحسنه داشتند و افراد بسیار خوشنامی بودند. بالاخره آقای خاموشی شدند رئیس راهآهن و ما با آقای خاموشی خیلی رابطه خوبی داشتیم به دلیل اینکه آقای خاموشی زمانی که وزارت راه بودند بیشتر کارهایشان از طریق این معاونت انجام میشد، چرا که کارهای اداری مالی در راهآهن بیشتر است تا کار طرح و برنامهوبودجه و ... . بعد از انتخاب آقای خاموشی، آقای علیزاده همچنان صبحها با ماشین میآمدند اداره و محافظ داشتند. در دفتر مرکزی اتاقی بود که میآمد آنجا مینشست و ما در همان طبقه چند اتاق داشتیم که مشاوران راهآهن مینشستند، معمولاً افرادی که پست بالا داشتند وقتی برکنار میشدند میآمدند مشاور میشدند یا یک عنوانی همسطح مشاور داشتیم به نام کارشناس تعقیب عملیات و ایشان رفتند اتاق کناری معاون دفتر مرکزی نشستد و بالاخره من به آقای خاموشی گفتم چهکار کنیم؟ ایشان گفتند: شما بروید ببیند که ما باید چهکار کنیم؟ من رفتم دفتر آقای علیزاده و گفتم: الآن چهکار باید برای شما بکنیم؟ آقای علیزاده گفتند: من راهآهن را خیلی دوست دارم و بین کار کردن در راهآهن و رئیسجمهوری من بازهم راهآهن را انتخاب میکنم، بنابراین من در راهآهن میمانم و کار میکنم. من این مطلب را به آقای خاموشی گفتم و آقای خاموشی گفتند پس یک ابلاغ بنویس بهعنوان قائممقام طرحهای عمرانی راهآهن. راهآهن یکسری اعتبارات از دولت میگیرد که در قالب طرحهای عمرانی هزینه میکند که نماینده مجری طرح آن رئیس راهآهن است. گفت این اختیارات من را تفویض کن به ایشان. ایشان یک مدتی هم اینجا بود تا بعداً یک سازمانی تحت عنوان جهاد خودکفایی در سپاه تشکیل شد و ایشان دید که دیگر آن شرایط و عزت و احترام را در راهآهن ندارد و یکسری مذاکرات پشت پرده هم با آقای رفیقدوست شد و بالاخره ایشان از راهآهن رفتند و مسئول جهاد خودکفایی شدند و آقای خاموشی هم فعالیت خودشان را ادامه دادند. آقای خاموشی هم یک مدتی بودند، در دوران آقای خاموشی وضع نسبتاً بد نبود چون خود آقای خاموشی فردی بسیار اصیل، ریشهدار و مهندس مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف بودند و خودشان هم قبل از انقلاب در کارخانه یخچال سازی فیلور کار میکردند. بههرحال شناختهشده بودند و بسیار معقول کار میکردند، یعنی خیلی تند نبودند و خیلی با طبقات پایین ارتباط کاری نداشتند و به رعایت سلسلهمراتب سازمانی خیلی توجه داشتند. یک اصلی در مدیریت داریم به نام اصل سلسلهمراتب سازمانی و اصل وحدت فرماندهی. آقای خاموشی که آمدند عوارض این نوع برخوردها را میدانستند و چون خودشان در وزارتخانه بودند سطح کار خود را میدانست و رویهمرفته برخورد خوبی داشتند و خیلی آدمی نبود که بهعنوان رئیس راهآهن با یک مویز گرمی کند و با یک نخود سردی! خیلی خوب عمل کرد. انتصاباتی داشت که همه را در داخل خود مجموعه انجام داد. سعی کرد در انتصابات در حد توان ملاکهای علمی را در نظر داشته باشد. اختیار و مسئولیت لازم و ملزوم هم هستند و باید متناسب باهم باشند. خاموشی رویهمرفته به نظر من در راهآهن خوب عمل کرد و بالاخره دو سه سال بودند تا سال 1375. میخواستم توضیحی درباره آقای افشار بدهم که بعد از انقلاب از افرادی بود که از اداراه کل ساختمان تأسیسات برق، نماینده شده و به شورای اسلامی آمده بود. ما آن موقع از هر ادارهای بسته به پرسنل آن اداره نماینده داشتیم. آقای افشار آمدند آنجا و کمکم معاون دفتر مرکزی و بعد مدیرکل دفتر مرکزی شدند و درواقع ایشان کمکم رشد کردند و حتی به ریاست راهآهن در زمان وزارت آقای سعیدی کیا رسیدند و ایشان هم از طریق اتحادیه انجمنهای اسلامی خیلی تلاش کردند که آقای سعیدی کیا شناخته بشوند. آقای سعیدی کیا اوایل انقلاب معاون آقای نژادحسینیان وزیر راه بود، اینها با یکسری معاونین دیگر با وزیر اختلافاتی داشتند و یک مدتی هم چالش خیلی حاد شده بود و نهایتاً سال 1360 مشاور و کارشناس راهآهن شد. درواقع همان زمان که آقای علیزاده تازه آمده بودند راهآهن ایشان کارشناس شدند. یک قرارداد استخدامی بستند بهعنوان خرید خدمت و چون ایشان مهندس بودند و بعد چون راهآهن بافق - بندرعباس قرار بود دوخطه بشود ابلاغ گرفتند که بهعنوان مجری احداث راهآهن بافق – بندرعباس مشغول شوند. ایشان هم چون یک مدتی در تهران همراه با افراد دیگر با معاونین و وزرا درگیر بودند؛ به نظر میرسید که خیلی راحت پذیرفت و به بندرعباس رفت و کارکرد. با آمدن آقای افشار درواقع یک مقداری شرایط دوران آقای علیزاده دوباره روی کارآمد، چون آقای افشار یک مقداری به طیف فکری آقای علیزاده نزدیک بودند. البته ایشان مهندس بودند و فارغالتحصیل رشته برق از دانشگاه علم و صنعت، ولی از بچههای مذهبی قبل از انقلاب بودند. من قبل از انقلاب آشنایی با ایشان نداشتم و در دوران کاری ایشان را شناختم. ایشان قبل از انقلاب در ساختمان اداره کل ساختمان و تأسیسات استخدامشده بودند و در کمیته اعتصابات نبودند ولی به شورا پیوستند و کمکم وارد راهآهن شدند یعنی ایشان سال 1355 استخدام و از آبان سال 1364 اگر اشتباه نکنم رئیس راهآهن شدند. آقایانی که در زمان ریاست آقای علیزاده از اطرافیان ایشان بودند از آمدن آقای افشار خوشحال شدند. آقای افشار یکچیزی بین آقای علیزاده و آقای خاموشی بودند. البته آقای خاموشی هم عِرق مذهبی داشتند ولی آقای افشار بیشتر مذهبی بودند و الآن هم اگر مدیران جلسهای داشته باشند قرائت قرآن با آقای افشار است. در دوران ایشان هم راهآهن شرایط خاص خود را داشت و برگشت به دوران آقای علیزاده که بیشتر هم به خاطر این بود یک مقداری ایشان از طرف آقای سعیدی کیا وزیر حمایت میشدند. البته آقای افشار از طریق اتحادیه سراسری دانش آموزان در منصوب شدن آقای سعیدی کیا بهعنوان وزیر نقش خیلی پررنگ و مؤثری داشتند. آقای سعیدی کیا بعد از آن یک مدتی هم سرپرست اداره کل خط و ابنیه شدند بعد به ایشان پیشنهاد وزارت شد و رفتند دولت و از آنطرف هم آقای افشار موردحمایت ایشان بود و خوب مهندس بود و کمی هم ازنظر خلقوخو مثل آقای علیزاده بودند و طیف کارگری راهآهن از یک همچنین شخصیتی مثل آقای علیزاده استقبال میکردند. طبعاً ایشان با لحاظ کردن این محدودیتها نمیتوانست از نیروهای خیلی بهروز و توانمند علمی استفاده کند چون هم آن نیروها خیلی آمادگی نداشتند که با ایشان کار کنند (البته الآن هم هستند نیروهایی که بخواهند از موقعیتها و پستها استفاده کنند، مزایایی برایشان دارد که بخواهند برخی محدودیت و محرومیتهایی را هم بپذیرند)، ولی افرادی که نیازی نداشتند و با فضای فکری خودشان همجهت بودند را اطراف خود جمع میکردند. بهطور مثال خودشان کارشناس اداره کل ساختمان و تأسیسات راهآهن بود، یک آقایی را از بیرون از مجموعه راهآهن آورده بود به اسم مهندس مولا که مدیرکل دفتر بودجه بود. در محیط راهآهن خیلی سخت است یک چنین سازمانی با این بافت بخواهد نیروهایش را از بیرون این مجموعه انتخاب کند. همین آقای دکتر آقایی که الآن معاون فنی و ترافیک شهرداری تهران است وقتی ایشان آمده بودند راهآهن سال 1369، ایشان اهل مشهد هستند و هرسال ایام عید میرفتند مشهد، ما در راهآهن در ایام عید مرخصی نداریم، حتی بعضیاوقات بخشنامه میکردیم که به هیچکس مرخصی ندهید، حالا استثنا بود که اگر کارمندی میخواست برود مینوشتند به مقامات بالاتر، حداقل مدیرکل باید موافقت میکرد. آقای آقایی میرفتند مشهد و روسای راهآهن گفتند: شما هم نروید و آقای آقایی گفتند: نه من عید باید بروم مشهد. خاطرم نیست سال 78 یا 79 بود، روز دوم یا سوم عید یک سیل عظیمی بین سمنان و دامغان آمد، یک منطقهای بین آبگرم و گردآب، سیل زیرخط را شست. زیرخط، زیرساخت خیلی محکمی باید داشته باشد تا وقتی سیل میآید و از بین دهانهها وارد میشود و زیرخاکها را سست میکند، ریل همانطور که به هم وصل است ثابت باقی بماند، ولی درواقع زیرش خالی است خوب طبیعی این است که وقتی دیزل 120 تنی روی این ریل قرار بگیرد اتفاقی حتماً خواهد افتاد. در این اتفاق نصفهشب، خدا رحمت کند مرحوم عباس حق دین که مدیرکل خط هم بودند و بازنشسته شده بود و هیچکس نبود که به این وضعیت رسیدگی کند، کسی را فرستاده بودند منزل ایشان که شما بیایید به این کار رسیدگی کنید. کسی که بازنشسته شده بود را نصف شب برده بودند برای رسیدگی. راهآهنیها این تعلقخاطر را دارند. وقتی شما این تعلقخاطر را دارید، وقتی کسی را از بیرون میآورید و بهعنوان مدیر منصوب میکنید شاید در ظاهر هیچکس اعتراضی نکند ولی انتظاراتی دارند. بهطورکلی چه راهآهن زمان ایشان و چه راهآهن امروز ما نسبت به راهآهن دنیا خیلی عقب است. ما الآن کمتر از 5 درصد مسافرین کشور را جابهجا میکنیم و 10 درصد بار از نظر تناژ.
من از سال 54 تا دهه 80 در راهآهن بودم. البته استحضار دارید که من سال 84 که بازنشسته شدم بعد از راهآهن به اصرار آقای عالیوند چند ماهی معاون بازرگانی شرکت راهآهن و حملونقل شدم و در همین فاصله آقای فروزنده چندین بار با آقای سعید نژاد تماس گرفتند و بالاخره من رفتم و مدیرعامل راهآهن بنیاد شدم . حدود ده سال مدیرعامل راهآهن بنیاد بودم تا اینکه اواخر سال 93 بیرون آمدم و الآن هم نایب رئیس هیات مدیره شرکت ریل سیر کوثر هستم و کماکان ارتباطم را با راهآهن حفظ کردهام.
ادامه دارد
فکر میکنم ایشون در مورد مهندس افشار رعایت انصاف را ننموده اند. کارکنان راه آهن هنوز دوران طلایی ایشان را به یاد دارند. تحولات و پیشرفت های قابل اعتنایی در ابعاد مختلف در زمان ایشان به وقوع پیوست. کارکنان قدیم به چشم دیده اند و افراد جدید مییتونن به آمار و تاریخ مراجعه کنن.