عارضه «زوال» در مرکز پایتخت
سیاست های شهری منجر به «احتکار فضا» در تهران چگونه به اتلاف منابع می انجامد؟
سیاست های شهری منجر به «احتکار فضا» در تهران چگونه به اتلاف منابع می انجامد؟
به گزارش تین نیوز به نقل از روزن آنلاین، این روزها با کمی پیاده روی در فضاهای مرکز شهر تهران، مثلا در خیابان های اطراف میدان های انقلاب، بهارستان و فردوسی، بیننده با صحنه های شگفتی مواجه می شود؛ تعداد زیاد ساختمان های رها شده و متروکه در حال تخریب؛ بناهایی که با کمی رسیدگی و توجه، قابلیت بهره برداری دارند و برخی از آنها حسب زمان ساخت و نوع معماری، صاحب ارزش های فرهنگی و تاریخی اند.
چگونگی شکل گیری و علل و پیامدهای این مساله نیازمند تامل و بررسی است. اگر بپذیریم که بخش قابل توجهی از جمعیت معمول جامعه شامل خانواده ها به ویژه زنان و کودکان در پهنه های مرکز شهر حضور چندانی ندارند و واقعیت افزایش ساختمان های متروکه می توانیم از مساله ای به نام «زوال مرکز شهر» نام ببریم.
تخلیه مرکز شهر تهران از زندگی معمولی و از میان رفتن محله های قدیمی البته مربوط به سال های اخیر نیست. با توسعه تهران به ویژه از دهه ۴۰ به این سو و گسترش پدیده حومه نشینی، بخش عمده ای از زندگی شهری از پهنه مرکز شهر خارج شد و این بخش مهم از شهر را فعالیت هایی چون خرید و فروش، انبار و کارگاه های کوچک و گروه های آسیب دیده به تملک و انحصار خود درآوردند. محلاتی که روزگاری جایگاه سکونت اعیان و اشراف تهران بود همچون عودلاجان ضربه های فراوان از این اتفاق خورده و ارزش سکونتی و تاریخی آنها به شدت آسیب دیدند.
شکست برنامه ریزی های توسعه شهری همچون طرح جامع اول تهران (۱۳۴۶) و ناکام ماندن رویای ساخت مرکز شهر مدرنی برای تهران به نام «شهستان» در پیش از انقلاب و خوگرفتن شهرداری ها به سیاست خودکفایی مبتنی بر تراکم فروشی در پس از انقلاب، عملا کلیت شهر و به ویژه مرکز آن را دچار صدمات جدی همچون کاهش شدید کیفیت زندگی و استانداردهای شهری کرد. همه اینها در حالی است که بسیاری از فضاهای مرکز شهری با کمی تدبیر و توجه به دانش و تجربه شهرسازی و رویکردهایی چون شهر انسانی و اداره مشارکتی شهر قابلیت ارزش افزایی و بهره برداری دارند و تقلیل آنها به مکان هایی برای تخریب و ساخت بناهای تجاری با حبس و «احتکار فضا» در حکم اتلاف منابع شهری محسوب می شود.
متاسفانه دستگاه های مرتبط با اداره شهر در سطوح ملی و محلی عادت به کسب درآمدهای راحت تراکم فروشی کرده اند و در ائتلافی ناخوشایند با کاسبان مستغلات در حال زدودن ویژگی های انسانی، تاریخی و فرهنگی از شهر تهران هستند. بناها و ساختمان ها تنها در مقیاس تخریب و درآمدهای حاصل از ساخت بناهای متراکم محک می خورند و از رویکردهایی چون صنایع فرهنگی خلاق و مناطق نوآوری شهری در سیاست های شهری اثری دیده نمی شود. رویکردهایی که ضررشان برای شهر کمتر و آورده شان برای اقتصاد و زندگی شهری بیشتر است.
اجازه بدهید با تمثیلی وضوح بیشتری به مساله بدهیم. شهر را همچون باغی دارای درختان مثمر بی شمار (فضاهای شهری) فرض می کنیم، صاحب این باغ (شهرداری) برای بهره برداری از ملک خود می تواند با تنوع بخشیدن و بهبود شرایط رشد درختان، از ثمر و محصول آن درآمد خوبی کسب کند اما باغدار مورد نظر ما راهکاری مخرب را در پیش گرفته و درخت فروشی پیشه کرده است.
اگر چه در کوتاه مدت سود فروش درختان باغ از میوه های آن بیشتر است اما در دراز مدت دیگر نه اثری از باغ خواهد بود و نه درختان آن. اکنون ثمرات این سیاست باغ (شهر)فروشی در مرکز تهران خود را به خوبی نشان داده است و از فعالیت، پویایی و سرزندگی شهری معمول در مراکز شهری، اثری چندانی باقی نمانده است.
این وضعیت با خالی کردن مرکز شهر از فعالیت و زندگی آن را به شکل شیرینی دونات درآورده است، مدلی از شهر که البته فقط مختص تهران نیست و شهرهای فراوانی با این مساله مواجه شده اند اما به سرعت و با درک اهمیت مرکز شهر به دنبال سیاست های احیا و رونق دوباره این پهنه مهم از شهر رفته اند.
«دوناتی شدن» تهران موجب شده تا با شکل گیری و گسترش پدیده شب مردگی و تضعیف و از میان رفتن سازوکار های نظارت و کنترل اجتماعی، پهنه مرکزی آن بدل به جایی مناسب برای تمرکز آسیب های اجتماعی شود. مساله ای که به نوبه خود با کاهش امنیت اجتماعی موجب هر چه بیشتر خالی شدن مرکز شهر می شود. فضافروشی اگرچه تاکنون درآمدهای خوبی نصیب مدیریت شهری در تهران و دیگر شهرها کرده است اما موجب تسریع فرآیند زوال و تخریب شهر و به ویژه مرکز آن شده است، آنچه باید مورد توجه قرار گیرد نقش مهم مدیریت شهری در رونق اقتصاد شهری و بازگشت سرمایه و سرزندگی به آن است.
جای تاسف بسیار دارد که تدبیر مدیران شهر کسب درآمد از فضا فروشی شده، امری که به احتکار فضا و زوال شهر انجامیده است. چنین سیاستی غلط است.
شهرداری بنگاه اقتصادی نیست که بخواهد درآمد زایی کند و تنها می تواند با رعایت صرفه و صلاح شهر، متناسب با فعالیت های اقتصادی و طبقات اجتماعی شهروندان، عوارض برای هزینه های اداره شهر دریافت کند. در پرتو چنین رویکردی اتفاقا آنچه به نفع شهرداری و مردم شهر است پویایی و گستردگی فعالیت هاست. اینها همان میوه های درختان باغ (شهر) هستند که می توان از آنها بهره برداری پایدار کرد.
آنچه تهران و دیگر شهرهای ایران به آن نیاز دارند سیاست هایی است که شهر را همچون باغ و گلستان فرض کنند، سیاست هایی که مدیران را وا می دارد با رسیدگی و باغبانی به خاک باغ برکت داده و ثمرات و میوه های آن را فزونی بخشند. با تداوم سیاست های حاضر دور نخواهد بود که نه از باغ نشانی ماند و نه از میوه ها.