◄ من بیگناهم
آقای «ف» یک واسطه مواد مخدر ساکن بلژیک است. او به ایران آمده تا محموله ۱۰۴ کیلویی هروئین را در یک کانتینر جاسازی کند. روش کار او پیچیده نیست؛ اما برای اینکه ردپایی از خود باقی نگذارد فکر همهچیز را کرده. او تلفن را برمیدارد و از یک شرکت «کریر» درخواست حمل بار از «بستانآباد»، شهری اطراف تبریز به مقصد بلژیک میکند.
مسعود یوسفی: آقای «ف» یک واسطه مواد مخدر ساکن بلژیک است. او به ایران آمده تا محموله ۱۰۴ کیلویی هروئین را در یک کانتینر جاسازی کند. روش کار او پیچیده نیست؛ اما برای اینکه ردپایی از خود باقی نگذارد فکر همهچیز را کرده. او تلفن را برمیدارد و از یک شرکت «کریر» درخواست حمل بار از «بستانآباد»، شهری اطراف تبریز به مقصد بلژیک میکند.
شرکت مجوزهای مربوط به «کارنه تیر» و مدارک CRM را آماده میکند. واسطهای که در شرکت حملونقلی نشسته، خوشحال از اینکه مشتری پیدا کرده، با یک راننده طرف قرارداد تماس میگیرد و اعلام نیاز میکند. در این فاصله آقای «ف» بیکار نیست. او به یک کارخانه دورافتاده سیمان میرود. به اطراف دقت میکند. عمداً کارخانهای را انتخاب کرده که هیچ دوربین مداربستهای ندارد.
شخصاً مواد مخدر را در «جوف» کیسههای «چسب پودری سرامیک» جاسازی میکند و در پاکتها را میبندد. دو کامیون ارسالی از سوی شرکت حملونقلی بهزودی از راه میرسند. پاکتهای حاوی هروئین در یک کانتینربر بارگیری میشود. کانتینربر دوم فقط بار «چسب پودری سرامیک» دارد. وقتی تریلرها بارگیری شد؛ در آنها «مهروموم» میشود.
آقای «ف» که خیالش راحت شده، بیرون میرود و از «پلاک» تریلر اول که هروئینها در آن جاساز شده عکس میگیرد. یک کار عجیب در پروسهای پیچیده. این عکس برای چیست و چه کاربردی دارد؟ تصویر آقای «ف» در دوربین فروشگاه مواد غذایی که تریلر روبهروی آن پارک کرده ثبت میشود.
آقای «ف» به سمت راننده میرود و قول و قرارها را برای تحویل بار «چسب پودری سرامیک» آنطرف مرز نهایی میکند. این هم «معمول» است و شکبرانگیز نیست که صاحب بار زودتر خودش را به مقصد برساند و منتظر بار باشد. اصلاً بسیاری از کسانی که حمل بار سفارش میدهند، مبدأ و مقصد خودشان هستند. پس آقای «ش» شک نمیکند.
آقای «ش» رانندهای است که جوانیاش را در جادهها سپری کرده است. نزدیک به ۴۰ سال است یک راننده «ترانزیت» حساب میشود. او یکی از چند هزار راننده «خودمالک» است که با شرکتهای حملونقلی کار میکند. آن روز در خانه بود که تلفنش زنگ میخورد. واسطه شرکت حملونقلی از او میخواهد که به اطراف «بستانآباد» برود و بار «چسب پودری سرامیک» بزند و بارنامه را تحویل بگیرد.
آقای «ش» از واسطه حمل بار نرخ کرایه را میپرسد. «چقدر میدهند؟» پاسخ میشنود که «۱۴ میلیون تا بلژیک». آقای «ش» میخواهد تا تلفن صاحب بار را بگیرد و با او «چانهزنی» کند که «چون تا تبریز باری ندارد؛ ۵۰۰ هزار تومان اضافه برای دو تریلر خود بگیرد.» با این درخواست او موافقت میشود و آقای «ش» با دوست و همکار راننده خود راهی بستانآباد میشود.
عرف بازار حملونقل کالا برای رانندهها این است که ۸۰ درصد رقم کرایه را در زمان بارگیری بهعنوان «پیشپرداخت» دریافت میکنند و ۲۰ درصد مابقی را بعد از تحویل کالا. معمولاً صاحب کالا بهراحتی این ۸۰ درصد پیشپرداخت را نمیدهند و آنقدر راننده را سر میدوانند که زمان زیادی میگذرد و راننده باید احتمالاً چک چند ماه بعد را بگیرد تا شاید برایش پول شود؛ اما آقای «ف» تمام پول را در زمان بارگیری پرداخت میکند. برای دو ماشین، ۲۸ میلیون تومان بهاضافه ۵۰۰ هزار تومان هزینه «یکسرخالی» رفتن ماشین تا تبریز. راننده مشکوک نمیشود و فقط بابت اینکه چنین صاحب بار خوشحسابی یافته شاد است.
در گمرک بازرگان، تریلر حامل هروئینهای جاسازیشده در جوف پاکتهای «چسب پودری سرامیک»، از دستگاه «ایکس ری» رد میشود. سپس نوبت تریلر دوم است. دستگاه «ایکس ری» گمرک بازرگان یک «لکه» نشان میدهد. تریلر به گوشهای هدایت میشود، مهروموم کانتینر شکسته میشود تا «سگهای تجسس» به داخل بروند. سگها به هر دلیلی چیزی پیدا نمیکنند. گمرک بازرگان میداند که یک جای کار میلنگد اما اجازه عبور کانتینر را میدهد. کانتینر به خاک ترکیه وارد میشود.
کانتینر در نقطه صفر مرزی است. حالا آقای «ش» بارنامه و CMRها و قراردادها را دستش گرفته و به سمت دیگر میرود. کاری که ۴۰ سال است انجام داده و هیچگاه مشکلی نداشته. با آرامش میایستد تا کانتینر از دستگاه ایکس ری عبور کند. مأموران گمرک ترکیه با هم حرفهایی میزنند و نگاههای سنگینی به آقای «ش» میاندازند. بعد، چند مأمور با سگهای تجسس به داخل کانتینر میروند.
دقایقی بعد، آقای «ش» را صدا میزنند. مأمور ترک، یک کیسه که قاعدتاً باید «چسب پودری سرامیک» باشد بالاگرفته، با چاقو پاره میکند و از داخل آن پودر سفیدرنگی را بیرون میکشد. قدری از پودر را با مایعی مخلوط کرده و به درون دستگاهی تزریق میکند. دستگاه سوت میکشد و رنگ مایع آبی میشود. صدای سوت در مغز آقای «ش» میپیچد و میپیچد. دنیا جلوی چشمهایش سیاه میشود. او حالا بدون اینکه بداند و روحش خبر داشته باشد، یک قاچاقچی مواد مخدر شده است.
دستگیرشدن به همراه مواد مخدر، در ایران با ترکیه تفاوتهایی دارد. در ایران پس از بازداشت اولیه، متهم یکراست به دادگاه انقلاب میرود و تمام فرایند بازپرسی و تفهیم اتهام و برگزاری دادگاه و... در همان دادگاه انقلاب برگزار میشود؛ اما در ترکیه، برعکس است. فرایند بازپرسی برای متهم، آقای «ش» از یک شهر کوچک نزدیک مرز بازرگان، آغاز میشود.
«دوگوبایزید» شهری در ۴۶ کیلومتری مرز ایران با شرایطی سخت و مردمی که کاری جز قاچاق سیگار و عتیقه ندارند. در «دوگوبایزید» و فرایند بازپرسی اولیه، به آقای «ش» تفهیم میشود که ماشین او مصادره شده و در ازای پرداخت ۲۵۰ هزار لیر ترکیه ترخیص میشود. او چنین پولی ندارد؛ بنابراین ماشین در پارکینگ گمرک میماند و خاک میخورد.
این اسفند ۹۵ است. آقای «ش» سه ماه در زندان «دوگوبایزید» میماند. خردادماه دادگاه بدوی تشکیل میشود. در دادگاه، او متهم میشود که «خود قاچاقچی ۱۰۴ کیلو هروئین» بوده است. دو هفته بعد، دادگاه دوم و سه هفته بعد از دادگاه دوم، حکم او صادر شد. بیست سال حبس به اتهام حمل مواد مخدر. او ابتدا به زندان «ارزروم» منتقل میشود و سپس برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان مخوفی در «اولتو» شهری در ۱۰۰ کیلومتری ارمنستان فرستاده میشود. زندانی که در اطراف آن هیچچیز نیست جز دشتهای پهناور و کوهستانهای بلند.
اثبات بیگناهی آقای «ش» برای دادگاه کار سختی است. خانواده متهم، در اینیک سال، به تکاپو افتادهاند. آنها سختی رفتوآمد زمینی به شهرهای ارزروم و آنکارا و اولتو را در میان خطرات جانی آن تحمل میکنند.
در ایران، سازمانهای زیادی به آنها جواب رد دادهاند چون با دادگاه ترکیه همعقیدهاند. ترکها در حکم دادگاه عنوان کردهاند که «متهم از یک شخص خیالی بهعنوان صاحب بار حرف میزند.» آنها بیاطلاعی صاحب بار از محتویات کانتینر و مواد مخدر جاسازیشده را نمیفهمند. حتی در دادگاه استیناف، فقط یک قاضی است که رأی به بیگناهی متهم داده است.
آقای «ف» در بلژیک است. او روش جاسازکردن مواد مخدر در کانتینرهای ترانزیتی را بارها امتحان کرده و جواب گرفته است. توقیف یک محموله آسیب چندانی به بیزینس او نمیزند. جرم مواد مخدر در ایران یک جرم «کیفری» است. پلیس فقط وقتی میتواند وارد عمل شود که این جرم، روی داده و برای پلیس محرز باشد.
بهعبارتدیگر، باید شرایطی مهیا شود که آقای «ف» حین ارتکاب جرم دستگیر شود. پلیس به خانواده راننده زندانی در ترکیه توصیه میکند که از آقای «ف» شکایت نکنند تا شاید او دوباره به ایران بازگردد و دست به انجام چنین روشی برای حملونقل مواد مخدر بزند و سر بزنگاه دستگیر شود. خانواده راننده، مخالفاند و به هر دری میزنند تا مرد خانهشان را آزاد کنند. آنها از آقای «ف» شکایت میکنند.
عجیب اینکه این فرد با اسم و شهرت واقعی خود و مدارک اصلی متعلق به خود، درخواست حمل بار داده است و حتی شرکت حملونقلی میگوید که «پنج سال است با آنها کار میکند و برای او بار میبرد.» یعنی پنج سال تمام آقای «ف» از این روش برای ترانزیت مواد مخدر استفاده کرده و کسی خبردار نشده است.
آقای «ف» وکیل خود را به پلیس معرفی میکند. وکیل، از پلیس درخواست میکند که پرونده را بخواند؛ اما پلیس از این کار سر باز میزند و پاسخ میدهد که بهتر است آقای «ف» خود در ایران حضور پیدا کند تا از محتویات پرونده اطلاع حاصل کند. اینکه متهم اصلی برای یک احضاریه، وکیل به پلیس معرفی میکند نشان از چه چیزی دارد جز اینکه تمام ابعاد موضوع مطالعه شده و میداند دست قانون به او نمیرسد؟
برای شرکت حملونقلی که راننده را استخدام موقت کرده، درنهایت یک سال «تعلیق» عبور از خاک ترکیه داده میشود. ترکها راننده را مسئول میدانند. حالا و با این اتفاقات، رانندهها دستبهعصا شدهاند. برای یک غریبه بار جابهجا نمیکنند. به هر چیزی مشکوکاند. اگر صاحب بار بخواهد «انعام» بدهد، مشکوک میشوند.
اگر زمان بارگیری بالاسر بار نباشند و از محتویات بار اطلاع نداشته باشند، به جاده نمیزنند. سرنوشت آقای «ش» و شش راننده دیگری که نادانسته ترانزیت مواد مخدر داشتهاند، این را به آنها یاد داده است. مقصد مواد مخدر ترانزیتی هلند، بلژیک و بلغارستان، لهستان و انگلستان بوده است؛ اما بیشترین مسافتی که یک تریلر توانسته برود، مرز بلغارستان بوده و آنجا گیر افتاده است.
در زندان «اولتو» رانندههایی هستند که «دانسته» دست به ترانزیت مواد مخدر زدهاند. برای آنها این کار دو حالت دارد: یا از مرز رد میشوند و پول هنگفتی میگیرند یا گیر میافتند و به زندان میروند. در زندان، دو سال اول دشوار است و بعد از دو سال، میتوانند مرخصی بگیرند. بسیاری از آنها در زمان مرخصی بهطور قاچاقی از مرز رد میشوند و به خاک ایران برمیگردند.
ممکن است دیگر نتوانند به خاک ترکیه برگردند؛ اما تجارت مواد مخدر برای آنها پول داشته است و برای مدتی بینیاز از پول درآوردن هستند؛ اما داستان آقای «ش» و دیگر رانندههایی که در زندان «اولتو» هستند تفاوت دارد. آنها چشمبهراه مذاکرات وزارت خارجه هستند. از «جرم نکردهای» میگویند که آنها را به اینجا کشیده است. هفتهای ۱۰ دقیقه میتوانند با خانواده خود تلفنی حرف بزنند و ماهی یکبار حضوری به مدت یک ساعت اجازه ملاقات دارند. در دیاری غریب، در کشوری غریب و میان مردمانی غریب، به دنبال آزادی از زندانی هستند که نادانسته به آن کشیده شدهاند. آیا کسی هست که آنها را یاری دهد؟
این روایت واقعی است و اسناد و مدارک آن در دفتر هفتهنامه محفوظ است.