◄ دوستی با دوچرخه
دوچرخهسواری آنگونه که به نظر میرسد در تهران سخت نیست، به صرف داشتن یک دوچرخهی دندهای شما آنچنان مشقتی در شیبهای تهران تجربه نخواهید کرد.
دو سه سالی میشود که دوچرخه در تهران رفیق بسیاری از روزهای مردم شده است و حالا که به این دو سه سال فکر میکنم حس میکنم که دوستی با دوچرخه یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در زندگی تجربه کردم. به این نتیجه رسیدم که برای آنکه بتوانم تعادل خود را حفظ کنم باید در حرکت باشم.
روزهایی که به خریدن دوچرخه به عنوان وسیله حمل و نقل فکر میکردم کلی سوال عجیب و غریب در ذهنم بود، از این سوال که آیا واقعا میتوانم هر روز با دوچرخه در شهر رفت و آمد کنم تا سوالاتی نظیر با سر بالاییهای تهران چه کنم یا آیا واقعا احمقانه نیست با دوچرخه رفتن؟ هزینه خرید دوچرخه برایم بسیار سنگین بود و باید از این موضوع اطمینان حاصل میکردم که آیا واقعا به اندازه خرجی که روی دست من میگذارد میتواند از آن استفاده کنم یا نه؟
به هر حال بعد از مدتها سایتهای مختلف را چک کردن و در فروشگاههای دوچرخه را گز کردن مدلی را انتخاب کردم (در واقع ارزانترین مدل) و دوستی ما آغاز شد. هفته اول واقعاً سخت گذشت، آن موقع حدود 110 کیلو وزن داشتم و نفس هم کم بود. با اینکه مسیر روزانهام از خانهام در سلسبیل تا محل کارم در ستارخان آنچنان هم زیاد نبود و شیب آنچنانی هم نداشت ولی واقعا اذیت شدم. وقتی روز اول صبح به محل کارم رسیدم تا نیمساعت روی کاناپه وسط شرکت نشستم و فقط نفسنفس میزدم.
اما از هفته دوم اوضاع کمی بهتر شد، کم کم داشتم به رکاب زدن عادت میکردم. بیشتر روی دوچرخه بهعنوان وسیله نقلیه تسلط بیشتری پیدا کردم. کار کردن با دندهها را یاد گرفتم و کلاه ایمنی هم خریدم و با ترس کمتری در خیابان دوچرخه سواری میکردم. از هفته سوم به بعد دیگر دوچرخه سواری از خانه تا محل کار کاری مشقتبار نبود و به تفریحی لذت بخش تبدیل شده بود. البته هنوز هم وقتی به شرکت میرسیدم نیم ساعتی را مینشستم و نفس تازه میکردم ولی آنچنان هم نبود که روی عملکرد روزانهام تاثیر بگذارد و باقی روز خسته باشم و کم کم شادابی این ورزش باعث شده بود عملکردم بهتر هم باشد.
چیزی که آن روزها و حتی همین الان به من انگیزه میداد دیدن دوچرخهسوارهای دیگر در شهر بود و این فرهنگ دوستداشتنی میان دوچرخهسواران که در خیابان به هم سلام میکنند و خسته نباشید میگویند.
حالا من سه سالی است که در تهران دوچرخهسواری میکنم. دوچرخه باعث شد تاثیرات ورزش و تحرک را بیشتر در زندگیام ببینم و به ورزشهای دیگر نظیر دویدن هم روی بیاورم و سالمتر زندگی کنم و نتیجه این زیستن سالمتر و دوری از کمتحرکی کاهش وزن 30 کیلویی برای من بود. در واقع دوچرخه باعث شد که از کرختی جدا شوم و اعتماد به نفس تغییر در زیستن را پیدا کنم و هنگامی از بند کرختی رها شدم دیگر کار سختی نبود قدم به قدم بهتر زندگی کردن و بیشتر ورزش کردن.
دوچرخهسواری آنگونه که به نظر میرسد در تهران سخت نیست، به صرف داشتن یک دوچرخه دندهای شما آنچنان مشقتی در شیبهای تهران تجربه نخواهید کرد و بعد از مدتی به سادگی به بالارفتن از سربالاییها عادت میکنید. دوچرخهسواری در تهران به دلیل مناسب نبودن معابر کمی خطرناک است اما اگر احتیاط کنید و از دستکش، کلاه ایمنی، عینک و چراغهای خطر در جلو و عقب دوچرخه استفاده کنید میتوانید تجربه ایمنی از دوچرخهسواری داشته باشید. متاسفانه قیمت دوچرخه بالاست. ولی فکر میکنم برای شروع نیازی نباشد هزینه خیلی زیادی را برای یک دوچرخهی حرفهای بپردازید و حتی میتوان با خرید یک دوچرخه دست دوم سالم هم شروع کرد.
دوچرخه نقطهی عطف بزرگی در زندگی من بود، جایی برای آشتی با شهر و آموختن زیستن. شاید در آغاز صرفاً یک وسیله نقلیه یا ابزاری برای تفریح بود اما حالا فکر میکنم دوچرخهسوار بودن شکلی از یک سبک زندگی و جهانبینی است. سبک زندگیای از جنس اعتماد به قدمهایمان و به پیش رفتن و زنده بودن. دوچرخهسواری در شهر برای من چیزی بسیار بیشتر از جابهجایی ارزان، سالم و پاک است، دوچرخه برایم تمرین روزمرهی زنده بودن است و امیدوارم شما هم به جمع دوچرخهسواران شهر بپیوندید و روزی همرکاب هم باشیم.
*شهروند دوچرخه سوار