تاکسی نوشت احمد پورنجاتی

تاکسی نوشت احمد پورنجاتی: راننده جوان اسنپ از آینه نگاهی کرد. سگرمه هاش،تو بگو قلاب بافی گوریده. گفتم: خوبی؟
انگاری دنبال بهانه می گشت که لب باز کنه. با لهجه شیرازی گفت: نه عامو. حالوم گرفته.
گفتم: خب بنال اگه مایلی.
گفت: ای خانوما چرو ایقد بی جنبه ن؟
گفتم: کدوم خانوما؟چی شده؟
گفت: یکیش همی خانوم خودوم. . .
(چند لحظه سکوت کرد. منم چیزی نگفتم) ادامه داد: پریروز تولدش بود. هر سال براش کادو می گیرم. طلا ملا. قید قیمتش نیستم. امسال گفتم امتحانش کنم. می خواستوم ببینوم چی می کنه اگه کادوی سنگین ندمش. یه انگشتر طلا خریدم با یه دسته گل. انگشترو رو قایم کردم. ندادمش. دسته گل دادم و تولدت مبارک،عزیزم گفتم و بوسیدمش. ممنونم خنکی گفت و اخم کرد و رفت اون بر اتاق. گفتمش چیزی شده عزیزم؟
مث آتیش جرقه زد: برو از داداشت یاد بگیر، زحمت کشیدی. کادوی تولد، یه شاخ گل؟
(پووف کشیده ای از دهانش داد بیرون و گفت:)جعبه انگشتر طلا رو از جیبم درآوردم و گفتمش: بفرما. فقط خواستوم امتحانت کنم که منو به خاطر خودوم دوس داری یا کادوی طلا!
پرسیدم: واکنش خانمت چی بود؟
گفت:با عجله لباس پوشید و شبونه اسنپ گرفت و رفت خونه مامانش. یه هفته س قهر کرده.
منوم محلش نگذاشتوم تا خودش بفهمه طاقچه بالو نباید بذاره. بی جنبه . . .
(منتظر بود که من چی می گم) گفت:شما کاکوی بزرگتر من،حق نمی گوم؟ کار بدی کردوم؟ من که انگشتروی طلا رو دادمش. . .
(چند لحظه سکوت کردم و) گفتم: دلخور نمیشی من رک و روراست و مختصر نظرم ر بگم؟
گفت:نه اصلن. منت می ذارید.
گفتم: شما به گفته خودت هر سال کادوی سنگین براش می خریدی. امسال یه شاخه گل رو کردی. هر آدم نرمالی این تفاوت رفتار ر ببینه پیش خودش صد جور تحلیل می کنه و احتمال های ناجور می ده. تو اگر پسر خودم هم بودی الان بهت می گفتم: خیلی خری!
وای ی ی. از تووی آینه نگاه کردم. انگاری تاکسیدرمی شده باشه. خشک!
نزدیک مقصد بودیم. زد کنار که پیاده بشم. گفتم: زنگ بزن به خانمت. بهش بگو: منو ببخش. شوخی بی مزه ای کردم. دوستت دارم. بگذار به حساب عشق خرکی. . .