سه قاب از کودتای ناکام
تیننیوز| در 55 سال گذشته، ارتش برای حفاظت از سیستم كمالیستی پنج بار و در سالهای 1960، 1971، 1980، 1997 و 2016 به مداخله دست زده است. مطابق ماده 35 قانون سرویس داخلی، نخستین وظیفه ارتش «حفاظت و حراست از سرزمین و جمهوری تركیه» عنوان شده است. در چنین فرآیندی ارتش را میتوان حافظ اصلی ایدئولوژی كمالیستی و سكولاریسم بهعنوان ستون فقرات نظام سیاسی تركیه دانست.
در این فرآیند، ارتش اجازه یافته تا در صورت نیاز بهزور در مقابل تهدیدات داخلی به اندازه تهدیدات خارجی، در حوزه سیاست ایفای نقش کند.
كودتای 15 جولای 2016 را میتوان ادامه نقش ارتش در حوزه سیاست دانست. ارزیابی روندهای كودتا نشان میدهد كه در شرایط موجود گروههای اجتماعی و ساختار قدرت، ارتش، قابلیت راهبردی و تاكتیكی گذشته برای مداخله در سیاست را از دست داده است. اگرچه گروههای اسلامگرای تركیه در وضعیت انتقادی از الگوهای سیاسی اردوغان بهسر میبرند، اما باید این واقعیت را درك کرد كه ارتش و ساختار اجتماعی حامی سنتهای زندگی كمالیستی برخلاف سالهای گذشته از همبستگی سازمانی و ساختاری برخوردار نیستند.
به همین دلیل كودتا نتوانست در داخل ارتش عمق موثر و تعیینكنندهای پیدا كند. گروههای كودتاكننده به اندازهای ضعیف بودند كه از قابلیت لازم برای حمایت فرماندهان و مقامات عالیه نظامی نیز برخوردار نشدند. نتیجه چنین فرآیندی را میتوان «ابهام در فضای اجتماعی» دانست. ابهام اجتماعی و سازمانی در زمره اصلیترین دلایل ناكارآمدی گروههای نظامی برای جابهجایی در قدرت سیاسی محسوب میشود. گروههای كودتاكننده به مقامات عالیرتبه سیاسی كه از قابلیت لازم برای بسیج گروههای اجتماعی برخوردار بودند، دست پیدا نكردند.
بازداشت رئیس دفتر اردوغان بهعنوان بالاترین مقام سیاسی را میتوان بهعنوان دستاوردی دانست كه نتایج موثری برای كودتاگران بهوجود نیاورد. علت چنین فرآیندی را میتوان در نشانههایی از «گسست اراده سیاسی» ارتش دانست. در جولای 2016 صرفا بخشی از فرماندهان نظامی ارتش از انگیزه لازم برای مقابله با اردوغان بهعنوان نیروی سیاسی چالشگر در برابر سنتهای كمالیستی برخوردار بودند. از سوی دیگر، بحران سوریه منجر به كاهش قدرت گروههای علوی تركیه شد. گروههای علوی در 28 فوریه 1997 در زمره نیروهایی محسوب میشدند كه از كودتا بهدلیل نگرانی از
قدرتیابی گروههای سلفی حمایت بهعمل آوردند.
1- زمینههای تاریخی و ساختاری كودتای 15 جولای 2016
در 28 ژوئن 1996، تركیه صاحب نخستوزیری شد كه فلسفه سیاسی وی براساس جلوههایی از اسلامگرایی شكل گرفته بود. ظهور اربكان را میتوان نقطه عطف روانشناختی جدیدی برای به قدرت رسیدن افرادی همانند عبداللهگل و رجب طیب اردوغان در سالهای پایانی قرن بیستم دانست. قدرتیابی اسلامگرایان، جلوههایی از وحشت درونیشده را در ساختار سیاسی تركیه بهویژه نهاد ارتش بهوجود آورد. نهاد ارتش را میتوان نماد «سكولاریسم مقابلهگرا» در محیط سیاسی و اجتماعی تركیه دانست.
واقعیت آن است كه كمالیستها با ضرورتهای تحول سیاسی كشورهای اسلامی در سالهای بعد از جنگ سرد موافقت چندانی نداشتند. به قدرت رسیدن اربكان را نمیتوان بخشی از برنامه تكاملی كمالیستها دانست كه قدرتیابی گروههای اسلامگرا را بهعنوان فرصتی جدید برای شكل دادن به قرارداد اجتماعی فراگیر تلقی کنند. ارتش و كمالیستها را نمیتوان بهعنوان نمادهایی از «سكولاریسم مسامحهگر»، «طرفداران دموكراسی و حاكمیت قانون» دانست، بلكه قدرتیابی اربكان را براساس نشانههایی از خطوط گسل ژرف و فراگیر بین سكولاریسم و اسلامگرایی تحلیل
میكردند.
به همین دلیل است كه ارتش حتی در روزهای پایانی قرن 20 میتوانست مرزهای سیاسی، حكومت و قدرت را در تركیه ترسیم كند. مرزهای سیاسی كمالیستها و ارتش علیه اربكان ترسیم شده بود. ارتش پیروزی انتخاباتی اربكان را بهعنوان تهدیدی برای بسیاری از پایههای ایدئولوژی و جهانبینی جمهوری كمالیستی تركیه میدید. به همین دلیل بود كه اربكان در اكتبر 1996 بیان کرد: «ما تضمینكننده سكولاریسم و مانع كسانی هستیم كه درصدد كشاندن تركیه بهسوی آتئیسم و ضدیت با مذهب هستند.»
كودتای 15 جولای 2016 را میتوان بهعنوان نقطه عطفی در تبیین تحولات سیاسی و ساختاری تركیه در دوران قدرتیابی اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» دانست. اگرچه اردوغان تلاش دارد تا زمینههای بازتولید قدرت منطقهای براساس نشانههای عثمانیگرایی را فراهم آورد، اما واقعیت این است كه ساختار سیاسی تركیه دارای اولویتهای متفاوتی در تحقق اهداف راهبردی خواهد بود. برخی از نظریهپردازان، قدرتیابی حزب عدالت و توسعه و اردوغان را بهعنوان «نیروی محلل» برای كنترل و هدایت نیروهای مذهبی تركیه میدانند.
برخی دیگر، بر این اعتقادند كه روند قدرتیابی و ماتریكس جنبشهای اسلامی تركیه در قالب «سنتهای نقشبندیه» و «گروههای علوی» بهگونه تدریجی ارتقا یافته است. حذف بدعت و رویكردهای ربانی را میتوان بخشی از قالبهای محوری گفتمان اسلام سیاسی در تركیه دانست. واقعیت آن است كه پویاییهای جنبش اسلامی تركیه انعكاس فرآیندی است كه نیروهای اجتماعی بسیج شده حركت از حاشیه به مركز زندگی سیاسی و اجتماعی را در دستور كار قرار دادند. جنبشهای اسلامی جدید درصدد شكل دادن به مدرنیتهای بودند كه مبتنیبر تركیب سنت و الگوهای نوسازی قرار داشته است.
2- اردوغان؛ شخصیت جسور و مشروعیت شكننده
ویژگیهای شخصیتی و الگوی رفتاری رجب طیباردوغان با سایر رهبران اسلامگرا همانند نجمالدین اربكان و عبدالله گل تفاوتهای بنیادین دارد. رویكرد عبدالله گل ماهیت دموكراتیك و پلورالیستی داشته است. در سالهای بعد از كودتای 28 فوریه 1997، یك گروه مدرن بهرهبری عبدالله گل سعی کرد تا حكومت ائتلافی را برای حزبی با رویكردهای دموكراتیك اسلامی در امتداد خطوط احزاب دموكراتمسیحی اروپا شكل دهد. در این دوران تاریخی، نجمالدین اربكان بدون هرگونه مقاومتی تسلیم ارتش بهعنوان محور اصلی ساختار سكولاریسم شد.
تحلیل جنبش اسلامی تركیه كه اردوغان بهعنوان نماد قرن 21 آن محسوب میشود، مبتنی بر نشانههایی همانند سیاست فرهنگی، سبك زندگی، هویت، ارتقای درآمدها و بازتولید سیاستهای رشدمحور دولت بوده است. تاسیس نهادهایی كه مبتنیبر هویت اسلامی در تركیه باشد را میتوان انعكاس تحرك گروههای محروم و به حاشیهراندهای دانست كه موقعیت خود را در ساختار دوقطبی از دست داده و تبدیل به نیروهای اجتماعی حاشیهایشده یافتهاند. بازتولید هویت سیاسی اسلامی تركیه حكایت از انتقال كلان سیستم از طریق مجموعهای از تعاملات خرد و حاشیهای بوده است.
واقعیت آن است كه جنبشهای اجتماعی جدید ازجمله جنبش اسلامی تركیه را نمیتوان بر حسب نتایج سیاسی فوری آنها ارزیابی کرد. موفقیت جنبشهای اجتماعی مطابق با توانایی آنان در بازتعریف و انتقال چشمانداز درونی انسانها و گروههای اجتماعی سنجیده میشود. اگرچه واقعیت اسلام سیاسی تركیه بر نشانههایی از تكثرگرایی قرار داشته است؛ اما اردوغان تلاش کرد تا اسلام صوفیگرایانه را كه مبتنی بر شبكههای متراكم گروههای اجتماعی تعاملگرا بوده است، در بستر اسلام سلفی و تكفیری قرار دهد.
چنین رویكردی زمینههای لازم برای تضادهای اجتماعی مرحلهای در ساختار سیاسی تركیه را بهوجود آورده است. ازجمله گفتمانهای جدید كه در برابر رویكرد اردوغان قرار گرفته میتوان به «جنبش نور»، «جنبش نئونور فتحالله گولن»، «جنبش چشمانداز ملی» و ظهور مجدد «حزب رفاه» دانست. در چنین فرآیندی، اردوغان تلاش کرد تا چهره جدیدی را از اسلامگرایی ارائه دهد. اسلام امنیتی اردوغان در 15 جولای 2016 در معرض اقدامات مقابلهجویانه قرار گرفت.
مشخصه اصلی كودتای 28 فوریه 1997 آن بود كه بهجای گلولهها و تانكها، نیروهای اجتماعی همانند روزنامهنگاران و قضات بودند كه از كودتا حمایت كرده و آن را در فضای كنفرانسهای سیاسی و اطلاعیههایی تبدیل به بخشی از انتظارات اجتماعی کردند. مهمترین دغدغه گروههای اجتماعی موافق كودتا را میتوان حراست از «سبك زندگی كمالیستی» دانست. علت اصلی موفقیت كودتای 1997 را میتوان انسجام ارتش و پراكندگی گروههای اسلامگرا در تركیه دانست. شرایط اجتماعی و سازمانی ارتش در جولای 2016 متفاوت از فوریه 1997 است.
واقعیت آن است كه اربكان رهبر محافظهكارترین جناح حزبی در شرایطی با «تانسو چیللر» وارد ائتلاف شد كه الگوی رفتاری خود را براساس نشانههایی از «پلورالیسم قانونی» قرار داد. در این دوران، زمینه برای سیاسی شدن گروههای اجتماعی و مذهبی بهوجود آمد. نخبگان علوی در این دوران بیشتر نگران نقش جنبش اسلامی سلفی بودند. واقعیت آن است كه جامعه عربی تنها بخشی از تركیه بود كه از كودتای 28 فوریه 1997 استقبال كرد. به همین دلیل است كه نخبگان كمالیست، گروههای علوی را بهعنوان متحد كمالیست برای حفاظت از سكولاریسم در مقابل اسلام سیاسی سلفی و ناسیونالیسم كُرد
میدانست.
3- دلایل شكست كودتا در تركیه
علت اصلی شكست كودتای 15 جولای 2016 ارتش در تركیه را میتوان واكنش گروههای اجتماعی در برابر كودتا دانست. اگرچه گروههای كودتاكننده در گام اول توانستند فرودگاه آتاتورك در استانبول و شبكه تلویزیون ملی تركیه را كنترل کنند، اما آنان از قابلیت لازم برای گسترش تحرك نیروهای عملیاتی ارتش در خیابانهای تركیه برخوردار نبودند. فقدان تحرك یگانهای عملیاتی ارتش نشان میدهد كه فرماندهان عالیرتبه نظامی نقش موثری در هدایت و سازماندهی كودتا ایفا نكردند.
علت دوم در ناكامی گروههای كودتاكننده را میتوان سیاسیشدن بیش از حد گروههای سلفی در فضای اجتماعی تركیه دانست. مشاركت ساختار نظامی و مجموعههای امنیتی تركیه در روند منازعات داخلی سوریه را میتوان در زمره عواملی دانست كه قدرت اجتماعی گروههای علوی و نقشبندی را در ساختار سیاسی و اجتماعی تركیه كاهش داده است. سیاسی شدن گروههای اجتماعی، زمینه لازم برای مقاومت در برابر كودتا را فراهم آورده است.
دلیل سوم ناكامی گروههای كودتاكننده مربوط به شخصیت سیاسی و جایگاه سازمانی افرادی است كه در كودتا مشاركت داشتهاند. آنان نتوانستند حمایت ساختاری ارتش و فرماندهان عالیرتبه را بهدست آورند. دلیل چهارم مربوط به فقدان تاكتیك برای كنترل محیط اجتماعی و مقابله احتمالی با گروههایی است كه بهعنوان اعتراض در برابر كودتاگران به ایفای نقش اجتماعی مبادرت میکنند. گروههای كودتاكننده كاملا سرگردان بوده و نتوانستند محورهای اصلی بسیج گروههای اجتماعی در برابر كودتا را كنترل کنند.