بازدید سایت : ۴۷۹۰۱

◄ خاطرات یک کشتی‌ساز خارجی از کار در ایران

یک فصل از کتابی که کشتی‌ساز آمریکایی از خاطرات خود از نقاط مختلف دنیا از جمله ایران نگارش کرده است، ترجمه شد.

خاطرات یک کشتی‌ساز خارجی از کار در ایران
تین نیوز |

 یک فصل از کتابی که کشتی‌ساز آمریکایی از خاطرات خود از نقاط مختلف دنیا از جمله ایران نگارش کرده است، ترجمه شد.

به گزارش تین نیوز، تیم کولتون بریتانیایی الاصل تبعه امریکا کشتی‌سازی است که خاطراتش از کشتی سازی در برخی نقاط دنیا را با نوشتن یک کتاب بیان کرده است و فصل هشتم این کتاب مربوط به ایران است.

اکنون فرهاد میریانی فعال حوزه دریایی ترجمه مقدماتی از فصل هشتم این کتاب را به شرح زیر منتشر کرده است:

فصل هشتم(1)

شهر نیویورک، ایران و خاورمیانه

رئیس جدید ما در واحد مشاوره حمل و نقل در (موسسۀ) جان جی. مکمیولان اَسوشییتز، (2) اد پادن،(3) بعد از چند هفته حضور در سمت جدید، عازم تهران شد و پس از 2 هفته حضور در تهران پیام داد تا به او ملحق شوم.  فقط یک هفته در تهران بودم که دستور داد به آبادان واقع در خلیج فارس بروم و خودش به نیویورک برگشت. بیشتر سال 1975 را در ایران و بیشتر سال 1976 را در خاورمیانه یا پیرامون آن بسر بردم.

دلیل اصلی اد در سفر به ایران نقش او در فروش شش فروند ناوشکن با قابلیت پرتاب موشک هدایت­شونده (دی دی جیز)(4)به نیروی دریایی ایران بود. یک پایگاه بزرگ نیروی دریایی در بندرعباس در دست احداث بود. قرار بود  مجموعه‌­ای آموزشی برای کارکنان ناوشکن‌­های جدید در این پایگاه ایجاد شود. ایرانی‌­ها همه چیز را از خارج می­‌گرفتند و اد گمان می­‌کرد علاوه بر آنکه افراد را می‌­شناخت می‌­توانست آنها را برای عقد قراردادِ  تشکیل و راه‌­اندازی و مدیریت مرکز آموزشی متقاعد کند. خیلی زود مشخص شد که این کار شدنی نیست اما فرصت‌های وسوسه­‌کننده دیگری وجود داشت.

در آن دوران، جان مکمیولان از خوشنام­‌ترین افراد در صنعت کشتیرانی ایالات متحده بود. نورتون- لیلی(5) قدیمی­‌ترین و بزرگترین نمایندگی کشتیرانی امریکا و خطوط کشتی­رانی ملی آریا(6) (شرکت ملی کشتیرانی ایران) از مشتریانش بود. مانند همه شرکت­‌های کشتیرانی که در ایران فعال بودند، آریا هم مشکلاتی با نامناسب ­بودن امکانات و تسهیلات و ناکارآمدی عملیات بندری در بنادر ایران داشت که موجب تراکم آمد و شد، تاخیر و جریمه معطلی یا دموراژ(7) شده بود. آریا و نورتون- لیلی یک شرکت باراندازی(8) مشترک به‌نام اروند بارانداز(9) تشکیل داده بودند تا به رفع مشکلات کمک شود ولی در حقیقت فقط یک کار سطحی انجام شده بود و به ریشه و منشاء مشکلات که ناشی از ضعف مدیریت بنادر که بخشی از دولت بنام سازمان بنادر و کشتیرانی بود نمی‌پرداخت. مکمیولان می‌خواست مشاور حمل و نقل بندرها شود بلکه بنادر از سرگردانی درآیند و من برای انجام این کار انتخاب شدم.

بعلاوه ایرانی­‌ها از مشتریان عمده کشتیرانی­‌های بین­‌المللی بودند و علاقه‌مند توسعه توانمندی کشتی‌­سازی خود و برای این کار به دنبال کمک خارجی که کار من بود.

فعالیت در ایران یک چالش بزرگ بود. در شروع، باید نماینده (نماینده ایرانی) می‌­داشتیم. دوستان ما در آریا یک خانواده ثروتمند که نام‌شان را بیاد ندارم معرفی کردند. این خانوادۀ  متمول،  توزیع محصولات کوکاکولا و کمپانی فورد را در سرتاسر کشور برعهده داشتند. ما اکثر اوقات با پسر خانواده در معاشرت بودیم و گاهگاهی به خانه پدر خانواده دعوت می‌­شدیم. خانه­‌ای که به تقلید از کاخ ورسای کوچک(10) ساخته شده بود. خانواده‌­ای ولخرج و مصرّف بودند. تصوّر می­‌کنم آن کاخ دیگر باقی نمانده و یا اکنون (2008 و 2009 میلادی) یک ساختمان دولتی است.

همچنین، ما از یاری و مساعدت فراوان یک کاپیتان نیروی دریایی ایالات متحده در تهران برخوردار بودیم که در سفارت امریکا اقامت داشت. آدم بی­‌نظیری به‌نام باب هاروارد(11) برایم روشن نبود که کار اصلی­ش چیست ولی مثل یک  جادوگر درها را می­‌گشود و جلسه تنظیم و برقرار می­‌کرد. میشود فرض کرد که نوعی جاسوس(12) بود.  اما کی می­‌داند؟ البته ریچارد هلمز(13) سفیر کبیر، قبلا رئیس اطلاعات مرکزی(14) امریکا بود و به نظر می‌­رسید سفارت مملو از جاسوس(15) است.

در هفته­‌های ابتدایی اقامت در تهران در هتل رویال هیلتون به‌سر بردم. در تهران فقط سه هتل هیلتون، شرایتون و اینترنشنال مناسب اقامت ما بود ولی این هتل‌ها دائم اشغال و پر از مهمان بودند. همه پروازهای بین‌­المللی غربی به تهران اواخر شب به فرودگاه می‌­رسید و مسافران مستقیم به هتل انتقال داده می‌­شدند. دسته­‌های اسکناس حرف اصلی را می‌­زد و اگر دیر می‌­رسیدید رزرواسیون شما غیب می­‌شد. اگر مدت اقامت طولانی می‌­شد، حتی اگر هزینه هتل کامل پرداخت می­‌گردید، تمایل داشتند شما را از هتل بیرون کنند. خوشبختانه من مدتی به آبادان رفتم و وقتی در پاییز به تهران برگشتم، یک آپارتمان اجاره کردم.

سه هتل بزرگ امریکایی (منظور هتل هیلتون، شرایتون و اینترنشنال است- مترجم-) تا حدودی شیک و مرتب با رستوران‌­ها و بارهای عالی، پناهگاه‌هایی در تهران پرهیاهو، شلوغ و آلوده بودند. خاویار را با چرخ دستی در سالن نشیمن سرو می‌­کردند. مقدار خاویاری که من طی آن سال صرف کردم بیش از مصرف یک هزار سالِ اکثر مردم بود.  بسیاری از ما (امریکایی‌­ها) قوطی­‌های یک کیلویی خاویار را بدون نیاز به پرداخت عوارض با هواپیماهای شرکت پان امریکن که برای نگهداری خاویار دارای یخچال اضافه بودند با خود می‌­بردیم.

این‌طور نبود که خیلی رستوران­‌های خوب در تهران نباشد و در واقع وجود داشت. نمایندگان محلی ما، من را به عضویت افتخاری باشگاه سلطنتی در آوردند که پاتوق میلیونرهای معمولی ایرانی بود. به نظر می‌­رسید این مجموعه از جایی مانند گرینویج کنکتیکات(16) کپی شده که دارای زمین­‌های گلف و تنیس و اسب­‌سواری، استخرهای شنا، رختکن و چیزهای دیگر بود.

تقسیم ثروت حیرت‌­آور بود. باید استثنایی کودن می‌­بودیم یا در کهکشان دیگری زندگی می‌­کردیم تا نفهمیم غوغایی در پیش است. همه ثروت به یک درصد بالایی می‌­رسید و از جهش اقتصادی چیزی نصیب طبقه تحصیل­‌کرده متوسط نمی‌­شد. طبقه کارگر تحصیل نکرده زندگی پر از درد و رنج و فلاکت داشت.

آبادان

بعد از تلاش‌­های فراوان و ساعات طولانی منتظر ماندن در اتاق‌­های انتظار و تالارهای ملاقات برای جلساتی که هیچ‌گاه به نظر نمی‌­رسید با کمتر از 2 ساعت تاخیر شروع شود، صلاحیت­‌مان برای حضور در مناقصه پروژه شیپیارد که رقیب ما بولوهم و فوش(17) آلمان بود پذیرفته شد. البته درنهایت شرکت آلمانی برنده مناقصه شد و عملیات ساخت شیپیارد را آغاز کرد.

من تلاشم را برای پروژه بنادر (مدیریت بنادر) که از پتانسیل وسیع­‌تری برخوردار و امکانات پایین دستی(18) فراوانی داشت متمرکز کردم. هدف ما گرفتن قراردادی در بندر جدیدِ بندر شاهپور بود که حالا بندر امام خمینی (ره) نامیده می‌­شود. به این منظور، من یک سرمایه­‌گذاری مشترک(19) چند ملیتی بوجود آوردم که نامش را «کنسرسیوم بندر و حمل و نقل ایران» (20) گذاشتیم. مشارکت‌کنندگان عبارت بودند از خطوط کشتیرانی آریا، شرکت اروند بارانداز، آی. تی. اُ.(21) (بزرگترین اپراتور بندری امریکا)(22)، پی. آی. ئی.(23) (شرکت بزرگ حمل و نقل کامیونی امریکا) (24) و برادران ساربان/ساربانها(25) (یکی از بزرگترین شرکت‌­های حمل و نقل کامیونی ایران).

وقتی گرد و غبار فرونشست، متوجه شدیم سازمان بنادر و کشتیرانی 2 فقره قرارداد آماده کرده است. یکی برای ما و دیگری برای یک شرکت کره‌­ای. هر دو قرارداد برای سه ماهِ آزمایشی. سه ماه اول نوبت ما شد که علاقه‌­ای به آن نداشتیم چون­ هر اقدام اصلاحی که ما انجام می‌­دادیم به­ سهولت به‌دست کره­‌ای‌ها می‌­افتاد و مهم­تر از آن کارِ ما در گرمای تابستان بود و نوبت کره‌­ای‌ها با آغاز هوای نسبتاً خنک آغاز می‌­شد.

به هر حال، تیم مدیریت بنادر خودم را در هتل بین‌­المللی در آبادان(26) مستقر کردم و کنار استخر شنا اتاق کنفرانس ما شد.

از هوای داغ چه بگویم. حدود 12 نفر بودیم. چهار نفر ازجان جی. مکمیولان اَسوشییتز، 2 نفر از پی.آی.ئی. و 6 نفر یا بیشتر از آی. تی. اُ.

چهار دستگاه خودروی شورلت ایمپالا با راننده داشتیم تا به بندر (بندر شاهپور سابق) در فاصلۀ شصت مایلی رفت و آمد کنیم. هر روز نیمه جان به هتل برمی‌­گشتیم و وقتی می­‌رسیدیم مصرف نوشیدنی‌­های سرد بسیار زیاد بود.

یکی از موارد آزار دهندۀ مدیریت این پروژه نداشتن کارت اعتباری به تعداد کافی برای همۀ اعضاء تیم بود.  من مجبور به پرداخت همۀ صورت حساب‌­های هتل، اجاره خودرو و رستوران بودم. شکر خدا، امریکن اکسپرس وجود داشت،  خیلی همکاری می­‌کردند و صورت حساب‌­های ماهانه را به ادارۀ مرکزی می‌­فرستادند تا واحد حسابداری جان جی. مکمیولان اَسوشییتز رسیدگی کند.

بیشتر به‌هم‌­ریختگی بندر حاصل غفلت­‌های ساده بود. هیچ­‌کس سَرِنخی از چند و چونِ راهبری بندر یا ترمینال نداشت. مانع‌­تراشی‌­های عمدی دیده می­‌شد اگرچه من آن‌قدر بزرگشان نمی­‌کنم که خراب‌کاری قلمداد شود. برای مثال دستگاه مکنده غلّات از کشتی­‌های فلّه ­بر در حدّ ظرفیت طراحی خود کار نمی‌کرد امّا ما نتوانستیم عیبی در آن دستگاه بیابیم.  یک مهندس که از جانب سازندۀ آلمانی دستگاه آمده بود نیز هیچ عیبی تشخیص نداد. ولی بعداً تصادفی متوجه شدیم که اُپراتور دستگاه  سرعت کاری دستگاه را دستکاری کرده تا در دورِ کم کار کند. او با رئیس خود دعوا و مرافه داشت و عمدی قصد خراب کردن رئیس را داشت.

کارِ تخلیه و بارگیری غلّات با موفقیت پیش رفت. برادران ساربان‌ها (ساربان) سرمایه­‌گذاری وسیع و بزرگی در ناوگان کامیون‌­های مرسدس­ بنز کرده بودند و ظرفیت آن­ها بیشتر از توان بارگیری ما بود و غلّات به مراکز توزیع ایران منتقل می­‌شد. برو بچه‌­های پی. آی. ئی. از پیمودن جاده‌­های وحشتناک ایران عصبی شده­ بودند.

به آخر تابستان رسیدیم و همانطور که تخمین زده بودیم موفق شدیم ظرفیت تخلیه و بارگیری بندر را به دوبرابر برسانیم. افراد تیم به امریکا برگشتند. من و باب یانگ که عضو مالی تیم بود و امور مالی جان جی. مکمیولان اَسوشییتز را کنترل می­‌کرد به تهران برگشتیم  بلکه کره‌­ای‌ها را خراب کرده و قرارداد را بگیریم.

ماه‌های آخر حضور من در ایران را عمدتاً این‌ور و آن‌ور می­‌نشستم و بیشتر کنار استخر در باشگاه سلطنتی به‌سر می‌­بردم. گاهی اوقات به اداره مرکزی سازمان بنادر و کشتیرانی می‌­رفتم تا دربارۀ کار صحبت کنم امّا هیچ پیشرفتی حاصل نشد. تنها اشکال واقعی من باب یانگ بود که تصمیم گرفته بود به ایران علاقه‌مند شود. در آبادان، در شک و تردید بودیم که او به راحتی حشیش به‌دست می‌آورد ولی اگر این‌طور بود در کارَش تآثیر نگذاشته بود. حالا در تهران با یک دختر خانم بریتانیایی مربّی سوارکاری در باشگاه سلطنتی روابط رمانتیک برقرار کرده بود. دیگر به همسرش تلفن نمی‌­کرد و همسرش هر روز به جان جی. مکمیولان اَسوشییتز تلفن می‌­کرد که چه بلایی سرِ شوهرش آمده و چک دستمزد شوهرش چه می‌­شود؟ ما پرداخت حقوق و دستمزدش را متوقف کردیم امّا هنوز حاضر به بازگشت به امریکا نبود. بعد، یک روز ناگهان ایران را ترک کرد انگار که همیشه قصد بازگشت داشته و نفهمیدیم آن همه هیاهو برای چه بود.

در آن روزها، نورتون- لیلی یک نفر را برای بررسی مشارکت با آریا و اروند بارانداز فرستاد. این فرد هیوج هاوارد مردی بسیار توانا و خیلی دوست­ داشتنی با سال‌ها تجربه در اپراتوری ترمینال بود. یک نگاه به اروند بارانداز کرد و پیشنهاد خروج نورتون – لیلی را از مشارکت داد. بنابراین انتظار ما برای موفقیت کنسرسیوم بندر و حمل و نقل ایران ناگهان کنار گذاشته شد و سازمان بنادر و کشتیرانی با  قراردادی طولانی مدت ادارۀ بندر شاهپور را به کره‌­ای ها واگذار کرد.

و این بود پایان ماجراجویی من در ایران.

پاورقی:
1- Tim Colton,Staying Afloat: A Life in Shipbuilding” (Delray Beach, Florida: Maritime Business Strategies,

2- JJMA (John J. McMullen Associates)

3- Ed Paden

4-  DDGs

5- Norton, Lilly

6-  Arya  National Shipping Lines

7-   demurrage

8- joint- venture stevedoring company

9-   Arvand Stevedoring

10-  Petit Trianon at Versailles

11-  Bob Harward

12- kind of spook

13- Richard Helms

14- Director of Central Intelligence

15- well-staffed with spooks

16- Greenwich, Connecticut

17- Blohm + Voss

18-  downstream

19- Joint venture

20- Iran Port & Trucking Consortium (IPTC)

21- ITO

22- The largest US Terminal Operating Company

23- PIE

24- The large US trucking company

25- Sarebanha Brothers

26- International Hotel in Abadan

برای مطالعه این کتاب کلیک کنید.

آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید
ارسال نظر
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.
  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.
  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.