عباس عبدی: روحانی باید مسوولیت کابینه خود را بپذیرد
روحانی رییسجمهوری در آستانه تشکیل کابینه است. او از سال ٩٢ در ائتلافی با اصلاحطلبان به ریاستجمهوری رسید و در طول این ٤ سال نشان داد بر عهد خود استوار است. به گونهای که در برخی موارد این اصلاحطلبان بودند که میگفتند انتظار چنین عملکرد درخشانی از او را نداشتیم.
روحانی رییسجمهوری در آستانه تشکیل کابینه است. او از سال ٩٢ در ائتلافی با اصلاحطلبان به ریاستجمهوری رسید و در طول این ٤ سال نشان داد بر عهد خود استوار است. به گونهای که در برخی موارد این اصلاحطلبان بودند که میگفتند انتظار چنین عملکرد درخشانی از او را نداشتیم.
طی روزهای گذشته روحانی دو سخنرانی مهم و منسجم در مراسم تنفیذ و تحلیف خود ارایه کرد. آنچه او در این دو جلسه گفت نشاندهنده شناخت دقیقش از چالشها و مشکلات کشور بود. روحانی بر گفتمان انتخاباتی خود تاکید دارد و معتقد است رویکردهای دولت دوازدهم باید برآمده از خواست و مطالبات ٢٤ میلیون نفری باشد که در انتخابات ریاستجمهوری او را برگزیدهاند. در گفتوگویی با عباس عبدی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب به بررسی آنچه روحانی گفت و آنچه باید انجام دهد، پرداخته شده است.
ارزیابی شما از دو سخنرانی تنفیذ و تحلیف روحانی چیست؟
به نظر من این دو سخنرانی به دلیل اینکه شایبههای انتخاباتی نداشت و مهمتر اینکه مکتوب هم بود، دقیقترین مطالب آقای روحانی محسوب میشود و به عنوان شاخصی برای ارزیابی و انتظارات همه مردم از دولت در چهار سال آینده میتواند محسوب شود.
آیا این دو سخنرانی را صرفا تشریفاتی میدانید یا اینکه از جهت معرفی اهداف کلان دولت و راهبردهای اصلی آن را واجد اهمیت تحلیلی میدانید؟
اینکه تشریفاتی بود که قطعا اینطور هست ولی تشریفاتی به معنای بیمحتوا بودن و غیر مسوولانه بودن نیست. فکر نمیکنم آقای روحانی تصور کرده که همینطور حرفی میزند و در عمل به آنها بیخیال باشد. فرض اساسی مخاطب این است که در این دو مراسم مهم از انتخابات ریاستجمهوری که تنفیذ و تحلیف است، این دو متن که یکی بیشتر متوجه مسائل داخلی بود و دیگری متوجه روابط بینالملل، میتواند راهبردهای کلی رییسجمهور برای ٤ سال آینده باشد.
آیا میتوان این دو سخنرانی را به نوعی مانیفست دولت دوازدهم دانست؟
البته برای داشتن یک مانیفست دقیقتر این دو متن کافی نیست؛ برای اینکه باید جزییات بیشتری در حوزههای مختلف از جمله صنعت، کشاورزی و خدمات بیان شود. در همه زمینهها باید ریزتر نظر داد اما در حد کلیات میتوانیم بپذیریم که این دو سخنرانی راهبردهای کلان دولت را در سطوح سیاست داخلی و اقتصاد و روابط خارجی را نشان میدهد.
تطابق این دو سخنرانی با وعدهها و گفتمان انتخاباتی روحانی را چقدر میدانید؟
فکر نمیکنم که تفاوت و تغییری بین این دو سخنرانی با وعدهها و گفتارهای انتخاباتی باشد. شاید به دلیل اینکه منظم و مکتوب شده بود، بیشتر به چشم آمد. کمابیش همین حرفها با ادبیات دیگری در مواقع و فرصتهای پیشین نیز بیان شده است.
شما فکر میکنید مهمترین اولویت او در بین مواردی که ذکر کرد چیست؟
واقعیت این است که نمیتوان بین موارد ذکر شده اولویتبندی کرد. برای نمونه بهبود وضع سیاست اقتصادی بدون انجام درست سیاست خارجی امکانپذیر نیست. بدون سیاست خارجی معقولانه و قابل دفاع نمیتوانیم اقتصاد مناسبی داشته باشیم. اگر اقتصاد مناسبی نداشته باشیم، نمیتوانیم ثبات و پایداری سیاسی داخلی داشته باشیم. اگر اقتصاد مناسبی نداشته باشیم نمیتوانیم قدرت دفاعی مطلوبی داشته باشیم. اینها به شکلی به یکدیگر گره خورده است. اگر قدرت اقتصادی نداشته باشید نمیتوان سیاست خارجی موثری را اتخاذ کرد. بنابراین مجموعه آنها معنای واحدی را میرسانند. خیلی سخت است که یکی را بر دیگری ترجیح داد و بین آنها اولویت قایل شد.
در عین حال آیا این توانمندی را در دولت دوازدهم میبینید که بتواند به طور همزمان در تمامی حوزههای مذکور دستاوردهای قابل قبولی ارایه کند؟
این مساله بیش از اینکه به دولت برگردد، به شخص رییسجمهور مربوط است. مجموعه موارد و سیاستهای مشترک را شخص رییسجمهور باید اعمال و اجرا کند. وزرا باید همکار و همفکر و معاون و کمک کار او برای اجرای این سیاستها باشند. او کابینهای را انتخاب میکند و باید مسوولیتش را نیز بپذیرد. مسوولیتی هم که مردم انتظار دارند، بیش از اینکه از کابینه و وزرا باشد از شخص رییسجمهور است. مردم به او رای دادهاند و نه به وزرا.
برای رسیدن به نقطه مطلوب نیازمند چه پیششرطهایی هستیم؟ با وجود حجم سنگین مخالفتها با روحانی آیا او میتواند در تمامی این حوزهها به موازات یکدیگر حرکت کند؟
مخالفتهایی که با دولت آقای روحانی یا هر دولت دیگری میشود، جزیی از مسائل سیاسی کشور است. اگر با دولت مخالفتی نباشد، بخش عمده مسائل حل است. در واقع اینها ویژگی سیاسی جامعه ما است و حل آنها از برنامههای رییسجمهور است. همسو کردن مخالفان مهم است. آنهایی که کمتر مخالف هستند را همسو کردن و آنهایی که مخالفت بیشتری دارند را آرامتر کردن جزو وظایف و برنامههای سیاسی رییسجمهور است. نمیتوان حل این مساله را برای انجام برنامههای دیگرش به عنوان پیش شرط تعیین کرد. رییسجمهور وقتی میخواهد برنامهای را اجرا کند، وظیفه دارد که آن را به نحوی انجام دهد که حداکثر حمایتها را به خودش جلب کند و مخالفتها را به حداقل برساند. مخالفتها و چوب لای چرخ گذاشتنها جزیی از طبیعت سیاست است و ممکن است در جایی بیشتر و در جایی کمتر باشد.
جبهه حامیان روحانی چه نقشی در پیشبرد بهتر اهداف دولت دارند؟
به نظر میرسد که حامیان آقای روحانی بیش از اینکه حامیان شخص او باشند باید حامی برنامههای او باشند. در درجه اول باید کوشش کنند که زمینهای فراهم شود که به انجام بهتر این اهداف منجر شود. بهبود شرایط اقتصادی و سیاست خارجی فقط در اراده شخص رییسجمهور نیست. بهشدت بستگی به این دارد که دیگر نیروهای سیاسی چه بازیای را در جامعه انجام میدهند. بنابراین حامیان این برنامههای اصلاحجویانه یا اعتدالگرایانه بیشترین وظیفه شان این است که شرایط و زمینهای را فراهم کنند که زمینه برای باردهی این برنامهها بهتر شکل بگیرد
و راحتتر به بار بنشیند.
کدام کابینه با چه ویژگیهایی خواهد توانست برنامههای اصلی روحانی را اجرایی کند؟
وقتی رییسجمهوری انتخاب کردیم، اعتمادی هم به افرادی که او برای پیشبرد اهدافش انتخاب میکند، داریم. اگر از این زاویه نگاه کنیم خیلی لازم نیست سخت بگیریم. ما متاسفانه مثل سیستم آموزشیمان شدهایم. نظام آموزشی ما برخلاف سیستم آموزشی یک کشور پیشرفته است. در یک کشور دانشمدار، ساختار به این شکل است که راحت اجازه میدهد افراد وارد دانشگاه شوند اما در در حین دانش آموختن و تحصیل به آنها سخت میگیرد و نظارت میکند. بنابراین خروج از دانشگاه به معنای گذراندن دوره تحصیلی بسیار سخت است. در واقع مثل قیف عمل میکنند. در آن کشورها تعداد بسیار زیادی میتوانند به راحتی وارد قیف شوند اما به سختی میتوانند از آن خارج شوند. اما با برعکس عمل میکنیم. برای ورود به دانشگاه بسیار سخت میگیریم فرد که به دانشگاه رفت او را رها میکنیم و فارغالتحصیلی او تضمین شده است. در مورد وزرا هم همین گونه است. ورود آنها را خیلی سخت میگیریم و شاخصها و معیارهای سختی میگذاریم اما معمولا وقتی انتخاب شدند، خیلی کاری به آنچه انجام میدهند، نداریم. البته برخی هستند که آزمون پس دادهاند و نمیتوانیم آنها را مسکوت بگذاریم. مثلا در مورد سازمان برنامه به جد معتقدم با ادامه روند مدیریتی فعلی میتواند وضع اقتصاد کشور ناامیدکننده شود. در هر حال هر کسی را که رییسجمهور انتخاب کرد میتوان به او اعتماد کرد اما نظارت را باید بر او بیشتر کرد.
تعامل روحانی با سایر بخشهای حاکمیت چگونه میتواند منجر به دستیابی به اهداف بیشتری شود؟
تا به حال چند بار هم گفتهام که حاکمیت و اداره کشور کلیتی تجزیهناپذیر هستند. مثل یک خودرو است که نمیتوان بخشی از آن را به کسی داد و بخشی را به فرد دیگر داد. این شدنی نیست. ممکن است یک خانه سه خوابه را جدا کرد و هر بخش را به کسی داد اما بخش مشاعات را نمیتوان چنین کرد. خودرو را هم نمیتوان جدا کرد. حکومت چنین وضعی دارد. هرحکومتی که نتواند انسجام و وحدت خود را حفظ کند به هیچوجه نمیتواند در تحقق اهدافش موفق باشد. اگر کسانی به دنبال تجزیه و افتراق میان این اجزا باشند در این صورت اجزای گوناگون حکومت به جای اینکه مقوم و حامی همدیگر باشند، همدیگر را خنثی کرده و از بین میبرند. در هر حال اینجا خطاب فقط به آقای روحانی نیست. به اجزای دیگر ساخت قدرت هم هست. وقتی یک نفر رییسجمهور شده الزام به شیء الزام به تبعاتش را هم میطلبد. باید با او همکاری و همراهی کرد. این طور نیست که اگر چوب لای چرخش گذاشته شود، فقط او است که ضرر میکند. رییس جمهور ۴ سال دیگر کنار میرود. وضعیت این مملکت را باید ببینیم به کجا میرسد؟ آنها نیز باید بدانند این کشتی اگر سوراخ شود سالم به ساحل نمیرسند. همه با هم غرق خواهیم شد. بنابراین در این مورد به خصوص باید خطاب خود را هم به آقای روحانی و هم به سایر قوای مملکت قرار دهیم که بر اساس قانون و نه تفسیرهای خودسرانه با هم تعامل کنند تا کلیت ساخت سیاسی ما به عنوان یک پدیده ارگانیک در جهت تحقق اهدافش عمل کند.
این تعامل چگونه باید ظهور و بروز یابد که از یک سوءتعبیر به وادادگی نشود و از سوی دیگر مانع کارشکنی مخالفان قدرتمند او شود؟
آنچه بین اجزای مختلف قدرت و میان قدرت با مردم میتواند و باید حاکم باشد و معیار قضاوت و داوری است، قانون است. قانون هم اینگونه نیست که هر طرف هر طور بخواهد آن را تفسیر کند و خودش را معیار تشخیص قانون بداند. قانون تعبیر و تفسیر و معنای به نسبت مشخصی دارد. حقوقدانان میتوانند آن معنا را تشخیص دهند. بنابراین هیچ بخشی از دولت و حکومت نمیتواند یک سویه برای خود قانون تعریف کرده و انجام دهد. این مهمترین معیار ما برای رسیدن به این تفاهم است. شاید همهچیز را نتوان در این چارچوب حل کرد در این صورت برای رسیدن به یک نقطه بهینه به تفاهم نیاز است به طوری که نه افراطیگری تلقی شود و نه وادادگی. این تفاهم باید ناشی از گفتوگو و عقل و فهم جمعی باشد. ما بدون گفتوگو و تفاهم جمعی هر نوع سیاستی را که اتخاذ کنیم در نهایت شکست خواهیم خورد. وقتی تفاهمجمعی پشت آن نباشد حمایتی هم از این سیاست انجام نمیشود. بنابراین پیشنهاد مشخص من این است که باید میان همه نیروهای موجود گفتوگو صورت گیرد. بیشتر از همه دولت و سایر قوا به جای اینکه علنا اختلافاتی را مطرح کنند، وظیفه دارند که اختلافات را با گفتوگو و حضوری حل کنند. البته نه اینکه عدم شفافیت و در پستو کار کردن باشد. باید با هم و مبتنی بر قانون آن را حل کنند. لازم نیست برخی از اختلافات به عرصه عمومی کشیده شود. در غیر این حالت اجزای مختلف این ارگانیسم سیاسی، خلاف وحدت کلی آن عمل خواهند کرد.