نشنال جئوگرافیک: عشایر ایران به آرامی محو میشوند
ما از نسل کوروش کبیر هستیم و وقتی ما بمیریم، این پایانمان خواهد بود. فکر کردن به این من را ناراحت میکند.
قلههای زاگرس هنوز هم از برف پوشیده است. اینجا در غرب ایران، جادههای مارپیچ و بلند خطوطی را روی سربلندی و درههای کوهها ترسیم میکند، اینها راههایی باستانی هستند که هزاران سال در یک فرایند دائمی مهاجرت در آن قدم گذاشته شده است.
به گزارش تیننیوز به نقل از نسخه ماه اکتبر مجله نشنال جئوگرافیک، این روزها دیگر خودروها و وانتهای اجارهای جایگزین اسبها شدهاند و عشایر باقیمانده ایرانی را به همراه دامهایشان به شهر چلگرد، چراگاه تابستانیشان در ارتفاعات چهارمحال و بختیاری، میآورند. همینطور برای فهمیدن اخبار دیگر بختیاریها پیادهرویهای طولانی مدتی آنجام نمیدهند چراکه آنها دیگر موبایل دارند و نسبت به آنتندهی ضعیف انتقاد میکنند.
در هزار سال اخیر عشایر ایران به همین شکل مهاجرت کردهاند. در فصل بهار، آنها به سمت مراتع خنکتر زاگرس که در آن علوفه برای دامهایشان بیشتر است مهاجرت میکنند و در پاییز آنها به خوزستان برمیگردند تا دامهایشان آماده مقاومت در زمستان باشند.
کمی دورتر طوفان و رعد و برق شروع شده بود و بیبی ناز قنبری ۷۳ ساله به همراه همسرش نجات به داخل چادر هجوم آوردند. این زن و شوهر چادر خود را درست درجایی برپا کرده بودند که ۲۰۰سال پیش خانوادهشان به آن مهاجرت میکردند. قبلا دهها خانواده دیگر هم اطراف آنها حضور داشتند، اما حالا فقط یک چادر در آن منطقه قرار دارد. میگویند از وقتی که چادر خود را ۲ بار در طوفان نجات دادند، با سرمای غیرقابل انتظاری روبرو شدهاند. اینبار آنها زود مهاجرت کرده بودند تا بعد از زمستان نقریبا بدون باران دامهایشان غذای بیشتری داشته باشند. هیچ کدام از ۸ فرزندشان با آنها نیامده بود، موبایل بیبی ناز هم باتری نداشت و نمیتوانست با آنها تماس بگیرد.
- همه آنها حالا در شهرهستند. اصلا چرا به دنیایشان آوردم؟
کودکان او برخی از دامهای خانواده خود را فروختهاند تا بتوانند در یک خانه زندگی کنند.
- این دیگر چه جور زندگی است. دیشب مجبور شدیم زیر ۳ پتو بخوابیم. من هم آرزو میکنم که در یک خانه زندگی کنم.
در این روند که تعداد عشایر کاهش پیدا کرده زنان قویترین طرفداران تطبیق با شرایط بودند. زهرا امیری زن ۶۱ سالهای که ۹ فرزند دارد اینگونه زندگی میکند؛ طلوع آفتاب از خواب بیدار میشود، بعد از یک پیادهروی طولانی از یک چشمه آب جمع میکند، نان میپزد و صبحانه را آماده میکند و... حتی اگر هم وقت داشته باشد فرش میبافد. خورشید دستان و صورت او را سیاه کرده.
-بعد از سالها کار کردن، جز این کودکانم و خورشید چیزی برای نشان دادن ندارم. تنها شادی ما نوشیدن چای است.
قوانین وراثت برای زنان عشایر ایرانی هم مانند دیگر ایران است، اما در عمل همه چیز فرق میکند. فرهنگ آنان به این شکل است که زن باید تمام ارث و میراث خود را به برادرش بدهد. از سویی زنان عشایری حق دارند سوار اسب شوند و سلاح حمل کنند. زهرا امیری هم هر دوی اینها را دارد. بسیاری از مردان عشایر میگویند شیر دوشی، گرفتن آب و دادن ارث و میراث به زنان اقدامی ناشایست است.
تلاش فراوان، نداشتن حقوق خود و دانستن اینکه باقی زنان ایرانی زندگی راحتتری دارند، زنان عشایری را به نماد تغییر تبدیل کرده است. مهناز غیبپور، ۴۱ ساله ده سال پیش از چادرهای عشایری بیرون آمد، او و همسرش دیگر بین در دو خانه ساده در خوزستان و چلگرد مهاجرت میکنند.
- اجازه نمیدهم دخترم با یکی از اهالی عشایر ازدواج کند، سبک زندگی ما سخت است. من میخواهم آنها در شهر زندگی کنند و درس بخوانند.
مریم در ۱۶ سالگی ازدواج کرد.
- من بچه بودم. دختر ۱۷ ساله من نمیخواهد ازدواج کند او به من میگوید : «چرا باید زندگیام را مثل تو پر از دردسر کنم؟»
این مشکلات را یک خشکسالی ۱۵ ساله که بسیاری از رودها و دریاچهها توسط آن خشک شدهاند تشدید کرده است.
در یکی از گوشههای شهرستان لالی، مهدی غفاری و عدی شمس در حال استفاده از یک کانال آب بودند، خورشید در حال غروب بود و آنها از گذشته صحبت میکردند. اعتراف کردند زنانشان دیگر شادتر هستند و کودکانشان هم به مدرسه میروند.
- اما دیگر راهی برای تطبیق وجود ندارد.
یکی از آخرین باقیماندههای کوه، نجات قنبری همسر ۷۶ ساله بیبی ناز ابا اصرار میگفت که ماجرای عشایر در یکی از قدیمیترین پادشاههای ایران ریشه دارد.
- ما از نسل کوروش کبیر هستیم.
اکنون او و همسرش از آخرینهای این نسل هستند.
- و وقتی ما بمیریم، این پایانمان خواهد بود. فکر کردن به این من را ناراحت میکند.