◄ القصه، «آتا»
ما جماعت رسانه گاهی در مورد مشکلات مردم کمی از خط انصاف دور میشویم. دلیل هم دارد؛ هر اتفاق، حادثه و یا پیشامدی که برای یک نفر ممکن است در زندگی بهندرت یا کم اتفاق بیافتد؛ برای ما بهعنوان ناظر بیرونی، روزانه چندین بار اتفاق میافتد و همین هم باعث میشود حساسیتمان نسبت به بعضی چیزها کم شود.
سلیمان محمدی: ما جماعت رسانه گاهی در مورد مشکلات مردم کمی از خط انصاف دور میشویم. دلیل هم دارد؛ هر اتفاق، حادثه و یا پیشامدی که برای یک نفر ممکن است در زندگی بهندرت یا کم اتفاق بیافتد؛ برای ما بهعنوان ناظر بیرونی، روزانه چندین بار اتفاق میافتد و همین هم باعث میشود حساسیتمان نسبت به بعضی چیزها کم شود. خاصه اگر حوزه تخصصی باشد و هرروز با بدنه مدیریتی چشم توی چشم باشی و انتظارات و توقعات هم طبقطبق، این فاصله ممکن است ناخودآگاه بیشتر شود.
یکی از این مواردی که برای ما کمتر از چندین ساعتش در هفته و ماه نهتنها خبر آنچنانی محسوب نمیشود که اهمیت زیادی هم ندارد؛ مسئله تأخیر پروازهاست. هروقت شهروندی تماس میگیرد و گلهای از نیم ساعت و یک ساعت و دو ساعت تأخیر دارد، وقتی حرفهایش را شنیدیم، با خودمان یا گاهی به خودش میگوییم که مؤمن خدا اینکه چیزی نیست!
اگر نمایندهای کسی هم در این مورد یکباره صدایش بلند شود، پیش خودمان مطمئنیم «توی صف» مانده و دارد تلافی میکند.
از ماست
ماجرا ازاینقرار است که نگارنده مانند همین نماینده معروض؛ آخر وقت چهارشنبه هفته گذشته بنا بود با پرواز آتا عازم ارومیه شوم. بعد از رسیدن به فرودگاه متوجه شدم ظهر پیامکی ارسال شده و از تبدیل پرواز ساعت بیست به یک و نیم بامداد روز بعد خبر داده بود.
و بنده عاجز هم غافل از این پیامک سر ساعت به فرودگاه رفته و تمام برنامهریزی مقصد و ترانسفر و... را بر مبنای ساعت ورود ۲۱ چیده بودم. این اولین تأخیر پروازی نبود که با آن مواجه شدم، اما چون اولین بار بود که استرس انبوه برنامههای وابسته به ساعت ورودم به شهر مقصد را داشتم، یکباره و بهسرعت خودم را در قامت همان «مردم» خشمگین یافتم. ساعت دو و نیم بامداد رسیدن به جایی که همه برنامههای آنجا برمبنای ورود در ساعت ۲۱ روز قبلش چیده شده، کابوس بود.
با کمی چرخاندن سر و تیزکردن گوش متوجه شدم آن بنده خداهای کنار دستمان پرواز خیالیشان با آتا ساعت ۱۸ بوده و حالا از اینکه قرار است ساعت یازده رستگار شوند خوشحالاند.
شروع کردم تقلاکردن، چند تماس با دستاندرکاران آتا و سازمان هواپیمایی کشوری نشان داد که نهتنها هویت حقیقیام هیچ اهمیتی ندارد که هویت حقوقیام (خبرنگاری) هم توفیری در باقی داستان ندارد و از همه تلفنها چند وعده «حتما پیگیری میکنیم» دستم را گرفت.
به صرافت عوضکردن ایرلاین و باطلکردن بلیتها افتادم که آنهم افاقه نکرد و درنهایت با بلندشدن صدای چند مسافر راه رستگاری از آن شرایط را پیدا کردم؛ «آویزان شدن بیوقفه از کانتر پذیرش پرواز ساعت ۲۳ آتا».
به قاعده مردمی که همیشه غر میزنیم که عاشق صف کشیدن هستند؛ با تمام توان صف اول کانتر پرواز ساعت ۲۳ را چسبیدم و با باقی همراهان دست به دعا برداشتیم که چند نفری از این پرواز جا بمانند و ما جایشان بنشینیم که خدا را شکر ماندند! آنها جا ماندند و ما پیروزمندانه جای جاماندگان نشستیم و شکرگوی تبدیل تأخیر چهار ساعته به یک ساعته شدیم.
اما بعد
داستان تمام شده بود، خشمم فروخفته بود و با خودم گفتم ما هم مثل همه مردم چند ساعت در «هول و ولا» بودیم و بیخیال پیگیری خبری و غیر خبری داستان شدم.
فردای آن روز ماجرای دردسرهای آتا در فرودگاه امام مطرح شد و باز هم گفتم بیربط است، ما هم مثل همه؛ اما این همه ماجرا نبود؛ بدی داستان این بود که برگشتی هم در کار بود و القصه بلیت ما دوباره «آتا». شب شنبه پیامکی آمد که با پوزش پرواز ساعت ۲۰:۲۰ روز یکشنبه شما به ۲۱:۲۰ تغییر پیدا کرد. کمی دلهره گرفتیم و درنهایت ساعتی دیرتر رسیدن را پذیرفتیم.
بعدازظهر یکشنبه از شهر مهاباد آماده عزیمت به ارومیه شدیم که پیام نحس دیگری رسید، مسافر گرامی پرواز شما ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه انجام میشود.
دوباره مثل هر آدم معمولی خشمگین شدم و با مدیر روابط عمومی سازمان هواپیمایی کشوری تماس گرفتم که این چه وضعی است، حداقل نظارتی بکنید که مثل همیشه آقای جعفرزاده عزیز قول پیگیری فوری داد. با دستاندرکاران آتا هم صحبت کردم و آنهم نتیجهاش توضیحاتی کلی بود و وعده صدور کارت پرواز بدون نوبت! اینجا بود که دیگر به این نتیجه رسیدم که این داستان را از یک ماجرای شخصی به تضییع یک حق شهروندی تعمیم دهم.
درست است که مدیر محترم آتا در نهایت لطف به بنده پیشنهاد داد که اسامی مسافرانم را بدهم تا کارت پرواز قبل از رسیدن به فرودگاه صادر شود اما این مسئله نشان میداد که تأخیر چندباره پروازها در مرکز یک استان که اغلب مسافرانش از شهرهای دیگر روانه فرودگاه میشوند، اینقدر بیاهمیت است که تصور میشود با صدور یک کارت پرواز بدون نوبت برای بنده خبرنگار همهچیزش رفعورجوع میشود.
و آخر
با اینکه دیر به فرودگاه رسیدیم، کارت پروازهایمان در ردیف پنج هواپیمای آتا از پیش صادر شده بود؛ اینکه یک مدیر روابط عمومی تنها کاری را که میتوانسته کرده تا اندکی از نارضایتی یک مسافر- بخوانید خبرنگار- را کم کند برایم عزیز و محترم بود؛ اما این هواپیما غیر از من و همراهانم حدود یکصد و پنجاه مسافر دیگر داشت...