مسابقه رانت، حاکم بر اقتصاد
وبلاگ بایزدید مردوخی-شاید بتوان تبعیض و نابرابری توزیع عادلانه درآمد را هم بسان فقر در جامعه، دلیل و ریشه فقر احساسی دانست. این را بایزید مردوخی، اقتصاددان، در گفتوگو با «شرق»، هم تأیید میکند. به گفته او، در توزیع درآمد کشور کمتر میبینیم افراد به دلیل تلاش و کوشش منطقی خود، به ثروت برسند.
رانت و رانتجویی از جمله عواملی است که سبب شده جستوجوی موقعیت بهتر بهراحتی صورت نگیرد. درواقع میتوان گفت با مسابقه رانت روبهرو هستیم. آنگونه که او ارزیابی میکند: «فقر در کشور کمتر در چهره واقعی خود وجود دارد و عمده آن در قالب فقر احساسی خود را بروز میدهد».
اکنون وضعیت معیشت مردم تا حدی دچار مشکل است که مسئولان نیز خود به نامساعدبودن آن اعتراف کردهاند، اما فارغ از ماهیت نامساعد اقتصادی و گسترش فقر در جامعه، اکنون جامعه ایران از فقر احساسی و تبعیض رنج میبرد. گستره این نوع فقر در جامعه تا چه اندازه است؟
آمارها و مطالعات تحقیقی روی فقر نشان میدهند فقر در کشور گسترده است. گستردگی فقر در قالب عدد و رقم، با آنچه در قالب درک افراد احساس میشود، مرتبط نیست. طبق شاخصهای فقر، احساس فقر تا میزان زیادی واقعی است. به نظر میرسد گستره این نوع فقر در کشور افزایش پیدا کرده است. درعینحال، بهبودها از نظر طبقاتی و خروج یک فقیر از طبقه خود به سطوح بالاتر، صورت گرفته اما در این زمینه آمار و اطلاعاتی موجود نیست. تلاشهای زیادی برای بهبود وضعیت معاش در بین مردم دیده میشود که قطعا بخشی از آنها به ثمر نشسته است.
از نظر مکانی هم در دهه اخیر شاهد بودیم جابهجاییهایی صورت گرفته است. مناطقی که در گذشته فقط جای طبقات بسیار بالا و متخصص بوده، اکنون یکدستی خود را از دست داده است. به عنوان نمونه در گذشته جنوب تهران، هم فقیر را در خود جای میداد و هم تعداد زیادی از ثروتمندان بازار را در خود جای میداد. درواقع هر دو گروه با یکدیگر در یک موقعیت مکانی اخت شده بودند، درحالیکه این طبقه از نظر مکانی بالا آمدهاند و اکنون در بالای شهر زندگی میکنند. از نظر روانی هم شاهد هستیم گرایش عجیبی به طرف بهترشدن در اکثر افراد طبقات مختلف وجود دارد. این ویژگی هرچند مثبت ارزیابی میشود، اما وقتی شدت پیدا میکند، به مسابقهای برای به هر قیمت رسیدن به هدف، تبدیل میشود. این مسئله دیگر ارتباطی به فقر نخواهد داشت و فقر احساسی را نشان میدهد.
عواملی که فقر احساسی در جامعه ایجاد میکند چه میتواند باشد؟
فقدان توزیع درآمد منطقی ریشه فقر احساسی در کشور است. در توزیع درآمد کشور کمتر میبینیم افراد به دلیل تلاش و کوشش منطقی خود، به ثروت برسند. رانت و رانتجویی ازجمله عواملی است که سبب شده جستوجوی موقعیت بهتر بهراحتی صورت نگیرد. درواقع میتوان گفت با مسابقه رانت روبهرو هستیم. این مسئله در بسیاری از مراتب و شئون خود را نشان میدهد. بهنوعی دیگر میتوان گفت فقر در کشور کمتر در چهره واقعی خود وجود دارد و عمده آن در قالب فقر احساسی خود را بروز میدهد. این مسئله تا جایی پیش میرود که حتی به زیادهطلبی افراد نیز منتهی میشود. البته این قابل تعمیم به عموم این افراد نیست، اما شامل بخشی از این افراد میشود و وقتی در این قالب بروز میکند دیگر جنبه فقر ندارد. علت اصلی آن هم، فقدان سیستم منطقی و نسبتا عادلانه برای توزیع درآمد در کشور است.
باایناوصاف، فقر احساسی گستردهتر از فقر موجود در جامعه خواهد بود؟
میتوان گفت فقر احساسی در همه طبقات کمابیش وجود دارد. رقابت و مسابقه حتی در طبقات ثروتمند هم برای بیشترداشتن و بیشترگرفتن حتی در قالب رانت، بهشدت وجود دارد. در اقتصاد ایران، بسیاری از امکانات و مزیتها، مفت و مجانی است که فقط یک عده خاص از آن بهرهمند میشوند. بههمیندلیل بقیه افراد هم همه هموغم خود را بر آن میگذارند که به آن امکانات و مزیتهای مفتومجانی دست یابند.
همین راحتطلبی که به آن اشاره کردید به گفته برخی از کارشناسان، سبب شده روحیه کار در بین مردم تضعیف شود. آیا این استدلال را میپذیرید؟
متأسفانه درست است. در بسیاری مواقع دیده میشود وقتی فردی به دنبال کار میرود به عناوین مختلف متوسل به توجیه خود و نیاز خود به کار میشود، اما به محض اینکه این فرد وارد محیط کار میشود پس از دوره زمانی نسبتا کوتاه، دیگر همان شخص جویای کار نیست و مدام خود را بالاتر میبیند. حتی در مواقعی مدعی صاحبکار میشوند. به گفته یکی از کارفرمایان که در کشور عراق پروژهای را به دست گرفته بود، ٢ کارگر ایرانی که برای کار در این پروژه به کار گرفته بود پس از گذشت یک ماه، آغاز به تنبلی و زیادهخواهی کردند. این مسئله تا جایی پیش رفت که کارفرما مجبور شد هر ٢ نفر را از کار بیکار کند و از افراد محلی در پروژه خود استفاده کند. درحالحاضر، کارایی و بهرهوری در بخش تولید به میزان کمی وجود دارد اما در بخش خدمات این میزان بهشدت اندک است. یکی از مظاهر فقر احساسی، همین زیادهخواهی و تنپروری است.
جز توزیع ناعادلانه درآمد، میتوان تضاد بین بر فرض گورخوابها و امثال بابک زنجانیها که یکشبه به ثروت رسیدهاند را ناشی از سیاسیشدن اقتصاد تحلیل کرد؟
میتوان آن را به سیاسیشدن اقتصاد هم تعبیر کرد، اما من این مسئله را به مدیریت نادرست اقتصادی نسبت میدهم. پدیدهای مانند بابک زنجانی را نمیتوان به سیاستهای اقتصادی نادرست نسبت داد، بلکه آن را باید در مدیریت نادرست اقتصاد جستوجو کرد. اعتماد بیجا و احساس بریبودن از هر نوع پرسش و پاسخ، برخی از مدیران را چنان یاغی میکند که با سلیقه خود و بدون نظر کارشناسی (هرچند با هدف خدمتگزاری) دست به اعمالی میزنند که چنین فسادهایی از آن بیرون میزند. این پدیده را به عقیده من، به هیچوجه نمیتوان با پدیده دیگری مانند گورخوابی قیاس کرد. درواقع دو موضوع با دو علت متفاوت هستند که نمیتوان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد.