چرا «یارانه» می شود: «برگ برنده!»
این درست که کار نیست اما انصافا، اگر باشد کارکنش هست؟ کار جوهر مرد است درست، اما خداوکیلی یک جو جوهر و یا جربزه ای قد خربزه ای هست؟ ایرانی یا کار نمی کند یا دربدر دنبال کار است تا دودره اش کند. یعنی وقتی سر کار رفت، سر کار می گذارد. اگر راه داد سر رفیق را هم در دیگ بار می گذارد. صبح تا شب دنبال میان بر است. یک شبه ره صد ساله می رود و نان به نرخ روز خور است.
کارمند باشد می پیچاند. راننده تاکسی باشد مستقیم می رود. سر کیسه که شل می شود قوانین ول می شود. دروغ، نقل و نبات است و نقل و نبات ها تقلبی، دست ها کج است و روده ها راست نیست. اختلاس حکایت امروز و فردا نیست! قاچاقچی جنسش جور است اما تولید کننده جنسش خراب. دامدار در شیرش پالم ریخته و کشاورزی شده تراریخته ... وجدان کاری خیلی وقت است که آردش را بیخته و الکش را آویخته. بگذریم از آنهایی که یا «تن» می فروشندیا «وطن» ! شعر از ماست که بر ماست می خوانیم و حلال و حرام را حق مسلم خود می دانیم.آشفته بازار یعنی همین آش و همین کاسه یعنی شب ها خواب ارث و میرات دیدن و روزها به امید گنج، دشت و دمن را در نوردیدن! همه شدند منتظران «برنده شدن در قرعه کشی» و از دختر بابای پولدار، جوجه کشی! عینهو فیلم فارسی های نسق کشی!
حالا در وسط این سر و ته یکی کردن ها و لمیدن ها و آویزان شدن به بخت و اقبال ها و... «یارانه» اگر نشود «برگ برنده» پس چه شود؟ چون هم پولش مفت است و هم دقیقا ضد همان کاری است که برایمان کوفت است.
در داستان هایمان هم پسرها وقتی حاضر به شخم زمین می شوند که پدر گفته: گنجی در آن پنهان است راستی ... چیزهایی که عیان است اصولا چه حاجت به بیان است؟! پس ... یارانه هر چه بیشتر رای اش هم بیشتر!