هنر نزد ایرانیان است؛ دو بست!
وبلاگ فرزین پورمحبی-در تصویر صحنه یک مصاحبه تلویزیونی دیده می شود. میزی در وسط قرار گرفته که در طرفین آن دو مرد نشسته اند. یکی از آنها مجری برنامه تلویزیونی است که ظاهری ملوس و چهرهای دلسوز را به خود گرفته است. در طرف دیگر میز هم، صورت شطرنجی شده یک مرد دیده میشود که صدایش مملو از پشیمانی و ندامت و «تف به این روزگار غدار» است.
وبلاگ فرزین پورمحبی-در تصویر صحنه یک مصاحبه تلویزیونی دیده می شود. میزی در وسط قرار گرفته که در طرفین آن دو مرد نشسته اند. یکی از آنها مجری برنامه تلویزیونی است که ظاهری ملوس و چهرهای دلسوز را به خود گرفته است. در طرف دیگر میز هم، صورت شطرنجی شده یک مرد دیده میشود که صدایش مملو از پشیمانی و ندامت و «تف به این روزگار غدار» است. در« بکگراند» تصویر نیز عنوان برنامه به چشم میخورد که با خطی کاملا آوانگارد نوشته شده: «آخه چی شد، این شد؟!» مصاحبه با سوال کاملا موجهانه و لحن مادربزرگانه مجری آغاز میشود:
خبرنگار: الان که از اعدام نجات پیدا کردی چه حسی داری؟
قاچاق چی خرده پا: احساس کسی رو دارم که دیگه صورتش شطرنجی نمی شه!
خبرنگار: به به چقدر زعفرونی و زیبا! حالا بعد از آزادی از اینجا می خوای چیکار کنی؟
قاچاقچی خرده پا: اول سو سابقه ام رو پاک می کنم بعد هم در یک شغل دولتی آبرومند استخدام می شم!
خبرنگار: چقدر هیجان انگیز، این مسئله نشون می ده که حتی یک محکوم به اعدام هم می تونه به آینده شغلی اش امیدوار باشه و در یک جای دولتی کار کنه! فقط کافیه قورباغه اشو قورت بده! (رو به قاچاقچی) خب؛ چطوری می خوای سو سابقه ات رو پاک کنی؟
قاچاقچی خرده پا: می خوام برم برنامه ماه عسل و زار زار گریه کنم و با اعتراف به گناهانم، کیلومترشمارمو صفر کنم.
خبرنگار: به به..همیشه مثل آفتاب پاک باشی.حالا تصمیم داری بسلامتی کجا استخدام بشیو چه تخصصی داری؟
قاچاقچی خرده پا: والله با توجه به تجربه و تخصصم خیلی دوست دارم در بخش توزیع مواد مخدر دولتی کار کنم. می تونم قول بدم در این مورد یک متخصص متعهد برای کشورم بشم و تولیدات ملی رو در زمینه دود و دودکش زیاد کنم!
خبرنگار: آفرین؛ نگاهت سبز و بارونی؛ خب، آروزت در زندگی چیه؟
قاچاقچی خرده پا: آرزوم اینه که این قسمت از بخش دولتی دیگه هیچوقت خصوصی سازی نشه و کشت علف و گیاه هم آزاد بشه تا مثل بنزین خودکفا بشیم چون خودکفایی باید در مورد هر چیزی که قابلیت اشتعال داره و دود می کنه باشه نه فقط بنزین
خبرنگار: هدفت چیه؟
قاچافچی: اینکه بتونم از یک قاچاقچی خرده پای شخصی به یک تولید کننده و توزیع کننده عمده دولتی تبدیل بشم. چون استعدادشو دارم و جربزه همچین پیشرفت شغلی رو هم در وجود خودم می بینم!
خبرنگار: (رو به دوربین) اینجاست که می گن: موجیم و خاموشی ما عدم ماست. آفرین بر این روحیه خرده پای از پا نیفتادنی پا به توپ خاموش نشدنی!
قاچاقچی خرده پا: اتفاقا شعار من هم همینه: باید همیشه توپ توپ بود و نباید گذاشت ذغال خاموش بشه! یادتون باشه هنر نزد ایرانیان است؛ دو بست!