◄ صنعت ایرانی
وبلاگ سید محمد بهشتی-چند دههای است که تولیدکنندگان ایرانی برای توجیه برتری نسبی خود به رقبایشان، بیاراده شروع به تعریف از ماشینآلاتشان میکنند؛ مثلا اینکه آنها را به تازگی از آلمان وارد کردهاند.
حتی وقتی محصول آخرین تکنولوژیهای وارده را با مشابه آلمانیاش مقایسه میکنیم، باز هم محصول ایرانی را در سطح نازلتری مییابیم. جالب آنکه وقتی از مدیران صنعتی آلمان راز موفقیتشان را میپرسیم، آن را به داشتن صنعتگران زبده نسبت میدهند و نه تجهیزات صنعتی.
اینکه ما از زمانی به بعد همۀ صنایع کهنمان را «صنایع دستی» نامیدیم و صنایع جدید را مطلق «صنعت» خواندیم، نشان میدهد که صنعت را محصولِ فعل ماشین میدانیم و نه عمل صنعتگر و هنرمند. این درست عکس تصوری بود که شاید هزارهها پیش از آن داشتیم؛ در واژهنامههای کهن (نظیر کلیات ابوالبقا)، صناعت را عمل عامدانۀ صنعتگر دانستهاند و نه فعلی غیرعامدانه که از جماد و حیوان هم سرمیزند.
به این تعبیر محصول فعل ماشین نیز احتمالا نزد قدما صنعت به حساب نمیآمد. یکی از بهترین شاهدان بر این تلقی، مواجهۀ ایرانیان با صنایع جدید از جمله صنعت چاپ بود. سفرنامههای سیاحان فرنگی در زمان صفویان، حکایت از کمتوجهی ایرانیان به صنعت چاپ دارد.
بالاخره در همین دوران تایپوگرافی (چاپ سربی)، توسط عدهای از بازرگانان ارمنی، به جلفای اصفهان وارد شد ولیکن به انتشار کتب مقدس ارمنی محدود ماند. پس از گذشت دو سدهای، در اوایل دورۀ قاجار، دوباره تجهیزات تایپوگرافی و مدتی بعد از آن لیتوگرافی (چاپ سنگی) به ایران آمد؛ جالب آنکه اینبار نیز کاربرد چاپ سربی محدود ماند و برای چند دههای یکسره متروک شد، در عوض چاپ سنگی بهسرعت شایع شد و تا نزدیک به یک سده عرصۀ چاپ و نشر در قبضۀ چاپ سنگی بود.
بسیاری عدم استقبالِ ایرانیان از چاپ سربی را مربوط به دشواریِ تطبیق آن با خطالرسم فارسی دانستهاند. چاپ سربی، بیشتر متناسب با خطوطی است که حروف مجزایی دارد و نوشتههای فارسیِ سربی معمولا نامنظم و مغلوط است. یاکوب پولاک، طبیب اروپایی ناصرالدینشاه، در سفرنامهاش نوشته که «ایرانیانِ متشخص کتب چاپی [سربی] را دوست ندارند و در تلاش برای تملک نسخههای خطیاند. آنها به محض دیدن خط کتاب به نام استادی که آن را نوشته پی میبرند، اما حروف مطبعه به مذاقشان خوش نمیآید. و لیتوگرافی در عوض نضج بیشتری یافته است».
پس علت امتناع ایرانیان از چاپ سربی را باید در امری عمیقتر جست؛ در چاپ سربی هنرمندِ خوشنویس و نگارگر عملا حذف میشد و بیشتر کار را ماشین میکرد و همین مقبول ایرانیان نبود.
ایرانیان به چاپخانه «باسمهخانه» میگفتند، جالب آنکه اصطلاح «باسمهای» حتی تا امروز به امری ساختگی و نامرغوب اطلاق میشود؛ این یعنی صنعتی را که در آن نقش خلاقانۀ هنرمند حداقل بوده و صرفا به تولید انبوه نظر داشته باشد را پربها نمیدانستند و صنعت چاپ از این جمله بود. در عوض کتابهای چاپ سنگی با نسخههای خطی مشابهتهایی دارد؛ خوشنویسی، نگارگری، تذهیب، تشعیر، جلدبندی نفیس، امضای کاتب و تاریخ کتابت در چاپ سنگی موضوعیت دارد. حتی نگارگران و خوشنویسان میتوانند هنر خود را در سرلوح، ترنج اندازی آغاز و انجام کتاب، و همچنین در تصاویر، به حد اعلای نفاست برسانند. میرزا محمدرضای کلهر و صنیعالملک در چاپ سنگی فرصت عرض اندام داشتند و در چاپ سربی نه.
لذا قرآنهای نفیس، منظومهها و شاهنامهها به سرعت خود را در قامت چاپ سنگی اندازه کرد. پنداری چاپ سنگی بستر مساعدتری برای بروز ذوق ایرانیان و «شاعری» آنان بود. حتی روزنامههای چاپ سنگی، دیگر نه امری روزمره و دورریختنی بلکه اثری ماندگار میشد. ایرانیان چنان در این راه جهد کردند که چاپ سنگی از صنعتی متعارف، بدل به هنری یکتا و بیمانند شد.
میتوان گفت آثار چاپ سنگی فارسی، در روزگاری که ما دیگر سهمی در دنیای جدید نداشتیم، در زمرۀ آخرین تحفههای ایرانیان به جهان بود. بطوریکه مجموعهداران جهان به داشتن این نسخهها افتخار میکنند. هرچند صنعت چاپ ابداع ما نبود ولیکن آن را چنان از آنِ خود کردیم که توانستیم خلاقانه مرزهای آن را وسعت بخشیم.
شاید پس از چاپ، یگانه عرصهای که مشمول تصرف شاعرانۀ ایرانیان شد، سینمای ایران باشد. اگر در دنیای جدید اروپاییان را به فتح قلههای صنعت و فناوری میشناسیم و چینیان هنرشان در تولید انبوه است، ایرانیان هنوز نتوانستهاند جایگاه خود را بیایند.
در حالیکه چاپ سنگی گواهی میدهد که ایرانیان هنوز هم میتوانند با ابتنای به فرهنگشان، هر امر صنعتی و باسمهای که در پاسخ به نیازهای روزمره شکل گرفته را، شاعرانه و کیمیاگرانه، به امری نفیس و جهانی تبدیل کنند. این دقیقا همان نقشی است که به علت کمکاری و نسیانِ ایرانیان، در نمایشنامۀ جهانی مغفول مانده است و ایفای آن از عهدۀ دیگر فرهنگها برنمیآید.