خشت کج در اندیشه روشنفکری
اولین انحراف اساسى در تاریخ اندیشه ایران بعد از نهضت مشروطه و رواج اندیشه کمونیستى در ایران از طریق روشنفکران قفقاز و عمدتا اجتماعیون عامیون شروع شد.
بهعنوان نمونه مىتوان به فعالیت شرکت کمبریج آنالیتیکا اشاره کرد که اطلاعاتی را شامل ۸۵ میلیون کاربر فیسبوک بهدست آورد تا از طریق آن، برنامه هدف قرار دادن هر گروه اجتماعى را بر مبنای ویژگىهاى رفتارى آنان تهیه کند. روشهایى که رواننگارى (psychographic) یا ایجاد پروفایل روانشناختى (psychological profiling) گروههاى اجتماعى و افراد خوانده مىشود. این شرکت اکنون در مجلسین آمریکا تحت بازجویى قرار دارد. شرکت دیگر تابعیتی اسرائیلى دارد و اخیرا نامش پس از آن مطرح شد که در جریان انتخابات گروهى به نمایندگى عربستان و امارات به همراه مدیر این شرکت و هماهنگى با شرکت امنیتى بلکواتر با نزدیکان ترامپ ملاقات کردند تا کمکهاى خود را براى انتخاب وی ارائه کنند. این شرکت ویکى استرات نام دارد و شعبهاى هم در امارات دارد.مدیریت این شرکت بر عهده «جوئل زامل» قرار دارد. وظیفه این شرکت نیز دستکارى افکار عمومى و ایجاد آمادگى رفتارى از طریق ظرایف روانشناسى است.
سابقه تاریخى
وجه علمى این شیوه با کار و مطالعات ایوان پاولف روسى در سالهاى دهه ١٨٩٠ شروع شد که اکثرا با موضوع سگ پاولف آشنایی دارند(سگى که شرطى شده بود و با شنیدن صداى زنگ حتى وقتى غذایى در کار نبود، بزاق دهانش ترشح مىکرد). پس از او مهمترین دستاورد مربوط به پژوهش جانواتسون و روزالى راینر در سال ١٩٣٠ است که به تحقیق روى آلبرت کوچک مشهور است. این دو نشان دادند که شرطى شدن رفتار در مورد انسانها نیز صادق است. پژوهش این دو، زمینه علمى شرطى کردن رفتار بر اساس ساختارهاى ذهنى انسان را بهعنوان یک رشته روانشناسى تثبیت کرد. کار این دو غیر اخلاقى بود، زیرا یک کودک یتیم ۹ ماهه موضوع تحقیق آنان بود. در یک مرحله حیوانات مختلف مانند یک موش سفید، خرگوش، میمون و صورتکهاى مختلف را در مقابل کودک قرار مىدادند که البته او عکسالعمل خاصى نشان نمىداد. در مرحله بعد هرگاه حیوانات یا صورتکها را نشان مىدادند با یک چکش به صفحه فلزى پشت سر او مىکوبیدند که صداى ناگهانى آن، کودک را به وحشت و گریه مىانداخت. در سن ۱۱ ماهگى همین آزمایش بهصورت هفتگى فقط با نشان دادن موش سفید انجام مىشد. پس از آن هر گاه موش سفید به کودک نشان داده مىشد، بدون ایجاد صدا، کودک به وحشت مىافتاد. او با دیدن هر چیز شبیه موش سفید مانند قطعه پارچه سفید نیز دچار وحشت مىشد. این نوع ترس را فوبیا یا ترسهایى که غیرمنطقى بهنظر مىرسند، مىخوانند.این زمینه پژوهش خصوصا در شوروى و اسرائیل مورد توجه قرار گرفته است. دانیل کاهنمن که جایزه نوبل اقتصاد را در زمینه اقتصاد رفتارى بهدست آورد و کتاب مشهور و بسیار جالب «اندیشیدن سریع و آهسته» از وی منتشر شده است، کار خود را در بخش روانشناسى ارتش اسرائیل شروع کرده بود.
مورچههاى زامبى و روشنفکرى ایرانى
قبل از ادامه بحث یک مطلب انحرافى اما مربوط را مطرح مىکنم. در جنگلهاى مناطق گرمسیرى مانند تایلند قارچهایى وجود دارند که مورچهها را از درون اسیر مىکنند و رفتار آنان را از طریق مکانیزمهاى خاص در جهت دوام حیات و تولید مثل خود و مرگ مورچه تنظیم میکنند. نام این قارچ «اوفیو کوردیسِپ» است. اگر مورچهاى که کف جنگل در جستوجوى غذا است با هاگ این قارچ (که در اندازه یک گرده گل است) تماس حاصل کند، این هاگ وارد بدن مورچه شده و به تدریج کنترل رفتار او را بهدست مىگیرد. پس از آن مورچه دیگر به لانه خود که معمولا بالاى درخت است نمىرود. بلکه یک برگ خاص در سمت شمال درخت، جایى که رطوبت و حرارت میزان معینی است در ارتفاع ۲۵ سانتیمترى سطح زمین انتخاب مىکند و نیش خود را در یک رگ برگ محکم مىکند و همانجا مىماند.
این محیط و شرایط دقیقا موقعیتی است که قارچی که اکنون داخل بدن مورچه بهعنوان مهمانپذیر رشد کرده، مىتواند زنده بماند و از طریق مکانیزم داخلى بدن مورچه او را کنترل کند. قارچ چشم براى دیدن، لامسه براى تشخیص رطوبت و گرما، مغز براى تصمیم گیرى و عضله براى حرکت ندارد. اما سازوکارهاى حیاتى مورچه را از درون در کنترل قرار مىدهد تا از چشم، مغز، پا و سایر اندامهاى مورچه براى یافتن این نقطه دقیق کمک بگیرد و به قارچ خدمت کند. بعد از چند روز مورچه که خود را با قدرت دو نیش جلو به رگ برگ محکم کرده مىمیرد و ساقه قارچ از پشت سر او بیرون مىآید و هاگدان بر آن شکل مىگیرد. پس از رسیدن، هاگدان پاره مىشود و هاگها به کف جنگل اشاعه مىیابند تا مورچههاى بعدى را آلوده و مورد بهره بردارى قرار دهند. در طبیعت نمونه این ساز و کارها زیاد است. اما در انسانها گاهى ساختههاى ذهنى آنان، کار آن هاگ را انجام مىدهند و مهمان پذیر را به رفتارهاى خاص که ممکن است به زیان خود فرد و هم نوعان و نزدیکان وی باشد وادار میکنند.
بر گردیم به بحث روشنفکران ایرانى، اولین انحراف اساسى در تاریخ اندیشه ایران بعد از نهضت مشروطه و رواج اندیشه کمونیستى در ایران از طریق روشنفکران قفقاز و عمدتا اجتماعیون عامیون شروع شد. میوه و هاگدان این نحله فکرى نیز حزب توده بود. که از ابتداى شروع براساس هدایت، برنامهریزى و سازماندهى حزب کمونیست شوروى در ایران فعالیت کرد و محیط اندیشه را با زبردستى چنان آلوده کرد که بخش بزرگى از روشنفکرى ایرانى(فعالان سیاسى، نویسندگان، روزنامه نگاران، بوروکراتها، دانشگاهیان، هنرمندان...) خواسته و ناخواسته در جهت اهداف شوروى و بعدا روسیه قرار گرفتند، چنانکه هنوز نیز گفتمان غالب، گفتمان مارکسیستى مسخ شده(و نه حتى اصیل) است.
از جمله هاگهاى فکرى که در اندیشه روشنفکرى ایرانى کاشته شد و حاملان آن هاگها و بلکه کل کشور را در معرض آسیب قرار داد، چند مورد را مورد توجه قرار مىدهیم. اول آنکه مفهوم لیبرال و لیبرالیزم توسط حزب توده به ناسزا تبدیل شد. روشنفکران و بسیارى افراد دیگر نیز این کلمه را مبناى دشمنى و مخالفت با بسیارى رویکردها و موافقت با سایر رویکردهاى مقابل قرار دادند، بدون لمحهاى اندیشه و تفکر. معنى لیبرال یعنى آزاده و لیبرالیزم یعنى آزادگى و در مفهوم تاریخى اروپایى و آمریکایى، محور قرار دادن حقوق انسانى ستون اصلى این نحله اندیشه است که به هیچ وجه مورد عنایت واقع نشد. توجه نیز نکردند که از نظر رویکرد تاریخى نیز این رویکرد اقتصاد سیاسى موفقترین رویکرد تاریخى بشر در ایجاد پیشرفت و تحول اقتصادى، سیاسى و علمى جوامعى بوده که آن را بر گزیدهاند. هیچ رویکرد دیگرى در مقایسه تاریخى قابل ذکر نیست. حزب توده با ناسزا کردن این واژه موفق شد یک سد ذهنى براى روشنفکران ایرانى فراهم آورد که در هر نقطه عطف تاریخى در جهتى تصمیم بگیرند یا با کسانى هم داستان شوند که حرکت آنان ضامن عقبماندگى، تداوم سیاست آمرانه، نفى حقوق فردى و فقر و بىعدالتى باشد. اکنون همین معامله با واژه نئولیبرال در جریان است.
اگر بخواهیم وارد مصادیق شویم سخن به درازا مىکشد. اکنون در عصر اینترنت، نشریات مختلف و شبکههاى ارتباط جمعى، کار اشاعه پدآگاهى (misinformation) ابعاد جدیدى یافته و بسیارى شبکه ها، روزنامهها، مراکز پژوهشى و سایتها در این کار مشغول هستند. جالب است کسانى که مانند قنارى در باب نقد سیاستهاى نئولیبرالى دولت (که اصولا چنین چیزى وجود نداشت) مىخواندند، اکنون که جهت سیاستها به سمت اتخاذ رویههایى معطوف شدهاند که عکس الزامات شرایط موجود است، مانند کنترل دستورى ارز، تلاش براى دریافت ارز صادر کنندگان، سهمیه بندى ارز، آغاز سیاستهاى کنترلى،دستورى و تعزیرى در اقتصاد (در مجموع رونق رانت خوارى و ضعف تولید و اقتصاد)... دیگر از خواندن واماندهاند و صدایشان در نمىآید زیرا تصور میکنند به هدف خودشان رسیدهاند. وظیفه روشنفکرى لااقل این است که در مورد هر موضوع، حرکت، سیاست، مشاجره، معارضه و... از خود بپرسیم بر مبانى عینیت و واقع گرایى و نه شعار، فایده آن به چه کسى مىرسد و هزینه آن بار شانه چه کسى مىشود و اگر تراز آن براى ملت ایران منفى است، از همکارى یا تایید خوددارى کنیم.
* اقتصاددان