تاریخچه رستورانهای زنجیرهای معروف
رستورانهای زنجیرهای همهجا هستند. بااینکه خیلی وقتها غذای خوبی ندارند اما اجتنابناپذیرند! تا حالا با خود فکر کردهاید این رستورانها چه طور به وجود آمدند؟ ممکن است از خواندن داستان آنها متحیر شوید:
McDonald&#۳۹;s
اولین رستوران مکدونالد در سال ۱۹۴۰ توسط دو برادر ریچارد و ماریس مکدونالد افتتاح شد. آنها خیلی زود محبوبیت خود را از دست دادند؛ مثلاً بخاری را خاموش میکردند تا مشتریها زودتر بروند. این کار توجه یک کارآفرین به نام ری کراک را جلب کرد که رویای زیبایی را مقابل چشمان این دو برادر قرارداد: شعبه زدن در جاهای دیگر. جواب آنها منفی و قاطع بود و توضیح آنها این بود که مشتریهای خود را از دست میدهند؛ اما کراک بازهم پافشاری کرد و نهایتاً مکدونالد را با قیمت ۲,۷ میلیون دلار از آنها خرید. آنها بابت مبلغ گزافی که کراک پرداخت کرده بود بسیار خوشحال بودند؛ اما
امروز درآمد سالانه مکدونالد از دولت اکوادور بیشتر است! مکدونالد به صنعتی عظیم تبدیل شد که بزرگترین توزیعکننده اسباببازی نیز میباشد. بله ریچارد و ماریس فرصت بزرگی را از دست دادند.
Taco Bell
گلن بل یک مهاجر بود که در سال ۱۹۴۰ در کالیفرنیا چند هاتداگ فروشی باز کرد. اگرچه کار آنها خوب بود ولی کافه مقابل آنها آنسوی خیابان تجارت خیلی بهتری به راه انداخته بود که همیشه صفهای طولانی به دور خود داشت. نام آن Mitla Café بود و راز موفقیت آنها یک غذای خارجی به نام تاکو بود. کاری که بل کرد این بود که کمکم خود را در زندگی صاحبان کافه میتلا جا داد. اعتماد آنها را جلب کرد. راز تاکوهای خوشمزه آنها را کشف کرد و تجارت خود را به راه انداخت. پس اگر فکر میکنید تاکو بل غذای مکزیکی نیست درست فکر میکنید!
Burger King
همه میگویند برگر کینگ یک تقلید درجهدو از مکدونالد است. آنها درست میگویند! در سال ۱۹۵۳ متیو برنز و کیت کرامر با بازدید از رستورانهای مکدونالد تصمیم گرفتند غذای به همین بدی را در فلوریدا هم عرضه کنند. با تقلید از برنامه تجاری مکدونالد آنها دقیقاً همان روند را پیش گرفتند؛ اما آنها با مشکل بزرگی برخورد کردند. ماهیتابههای مخصوصی که آنها در همه شعبههای خود استفاده میکردند به خاطر آب همبرگر از کار افتاد. سپس جیمز مک لامور و دیوید اجرتون با هم سرخکن دیگری برای برگر کینگ ساختند و کل زنجیره را از آنها خریدند. موفقیت خوبی بود اما
هنوز برای کنار زدن مکدونالد از رتبه یک کافی نبود. درنتیجه برگر کینگ در یک تبلیغ تلویزیونی عنوان کرد که همبرگرهایش از مکدونالد بهتراست. مکدونالد هم به خاطر این تبلیغ از برگر کینگ شکایت کرد. رقابت این دو رستوران زنجیرهای همچنان ادامه دارد!
Subway
اگر تابهحال در Subway غذاخورده باشید احتمالاً با خود فکر کردهاید این مکان شبیه غذاخوری نیست! درواقع مؤسس آن فرد دلوکا آن را بانام Doctor&#۳۹;s Associates Inc راهاندازی کرد، چون هدف او ایجاد یک تجارت کوچک برای جمعکردن پول و رفتن به دانشکده پزشکی بود. نقشه او عمل کرد و او دانشکده را با موفقیت پشت سر گذاشت و شعبههای بیشمار دیگری هم تأسیس کرد.
Wendy&#۳۹;s
مؤسس وندی نام این غذاخوری را به خاطر اینکه اسم دخترش وندی بود انتخاب کرد. او وندی را در سال ۱۹۶۹ راه انداخت اما تا سال ۱۹۸۴ زیاد معروف نبود. سپس تبلیغی ساخت که در آن خانم کهنسالی به نام کلارا پلر مدام فریاد میزد: بیف کجاست؟ بیف کجاست؟ و وندی را به شهرت ملی رساند؛ اما خانم پلر برای یک شرکت رقیب هم از همین تبلیغ استفاده کرد و وندی از او شکایت کرد. نتیجه این شکایت این بود که وندی برای ۵ سال با کاهش فروش مواجه شد اما دوباره به مسیر قبل بازگشت.
Pizza Hut
همیشه میگویند پشت هر مرد موفقی یک زن خوب بوده است. این برای پیتزا هات کاملاً صدق میکند، چون در سال ۱۹۵۸ چند جوان دانشجو ۶۰۰ دلار از مادرشان قرض گرفتند تا پیتزافروشی راه بیندازند، اما حالا pizza hut، KFC و Tacco bell همه متعلق به شرکت بزرگ Yum! Brands هستند. به همین دلیل است که در تبلیغ آنها به طرز غیرقابلپیشبینی همیشه این سه برند کنار هم قرار دارند.
Chick-fil-A
مثل خیلی از رستورانهای زنجیرهای دیگر، Chik-fil-A موفقیت خود را مدیون یک اختراع تکنیکی ساده است. در مورد آنها این اختراع یک زودپز بود که آنها را قادر ساخت سریع، بیدردسر و ارزان مرغ درست کنند و همین اختراع ساده آنها را به موفقیت بینظیری رساند.
KFC
داستان کلنل ساندرز و KFC را شاید بیشتر شنیده باشید چون داستان معروفی است چون توسط خود KFC بارها گفتهشده؛ اما بازهم تعجبآور است؛ مثلاً اینکه ساندرز غذا فروختن را از یک پمپبنزین شروع کرد اما رقابت تنگاتنگی با فروشنده دیگری به نام مت استوارت داشت. این رقابت چنان تنگاتنگ بود که این دو با هم دوئل کردند. یک ناظر در این دوئل تیر خورد و استوارت به جرم قتل روانه زندان شد. حالا برگ برنده دست سادرز بود اما نهایتاً سرمایهاش تمام شد و مجبور شد و مجبور شد مغازهاش را بفروشد؛ اما او ناامید نشد. او با ماشین خود به همهجا سفر میکرد و مرغ میفروخت. سپس با
گستاخی از مردم میخواست شعبهای از رستوران او راه بیندازند که عملاً دیگر وجود نداشت! این بیپروایی امروز ساندرز را به یک قهرمان تبدیل کرده است.
لینک مطلب:
http://www.tweekly.ir/fa/Main/Detail/7151