آقای نجفی، تهران روح میخواهد با کمی رنگ!
تهران مدرن تبدیل به شهری خشن شده است. تهران مدرن تبدیل به شهری خسته شده است. شهری که به نظر میرسد افسرده است.
تهران مدرن تبدیل به شهری خشن شده است. تهران مدرن تبدیل به شهری خسته شده است. شهری که به نظر میرسد افسرده است.
«امروز اول شهریور سال یک هزار و سیصد و نود و شش شمسی، روزی است که دیگر تهران شهرداری به نام محمدباقر قالیباف ندارد. عصر 12 ساله او به پایان رسید و قرار است پایتخت ایران شهردار جدیدی را به خود ببیند. این که قالیباف در این 12 سال چه عملکردی داشته است، در این نوشتار مورد بحث نیست و خود مقالات و یادداشتهای مختلف را میطلبد. در اینجا بیشتر قصد داریم با محمدعلی نجفی، شهردار جدید تهران، سخن بگوییم.
از سال 1368 که کرباسچی کلید پایتخت را تحویل گرفت تا امروز که قالیباف این کلید را تحویل داد، تهران تغییرات بسیاری کرده است. کرباسچی پایهگذار تهران مدرن است؛ تهرانی که در آن ساختمانهای بلند، اتوبانهای فراخ و پلهای عظیم در آن قابل مشاهده است.
تمام شهرداران تهران به ویژه قالیباف تمام تلاش خود را انجام دادند تا تهران تبدیل به شهری مدرن شود. آنها با دیدن پایتختهای کشورهای جهان تلاش کردند تهران را حالت سنتی به حالت مدرن تغییر بدهند. تا حدودی نیز این اتفاق افتاد. الان بسیاری از توریستهایی که به تهران میآیند، پایتخت ایران را شهری مدرن اما شلوغ معرفی میکنند. این مدرن شدن شهر باعث شد تا مدیران شهری و حتی کشور فراموش کنند شهر مدرن، روح هم میخواهد. به جرات میتوان گفت تهران یکی از بیروح ترین شهرهای بزرگ دنیاست. شهری که در آن رنگ وجود ندارد. کارگران همیشه مشغول کارنند. سر به آسمان میچرخانی فقط و فقط رنگ خاکستری، سفید یا سیاه میبینی. گویی برای کسانی که شهر تهران را ساختند، رنگها در این سه رنگ خلاصه میشده است.
تهران مدرن به خاطر این نگاهها تبدیل به شهری خشن شده است. تهران مدرن تبدیل به شهری خسته شده است. شهری که به نظر میرسد افسرده است.
شهردار جدید تهران باید روح تهران را درمان کند. ساختنیها را دیگران ساختند. قالیباف در این 12 سال به اندازه کافی پل، اتوبان و ساختمان در تهران ساخت. لطفا شما روح بیمار تهران را دریابید!
این شهر رنگ میخواهد، جان میخواهد، شادی میخواهد. تهران را از شهر غم به شهر شادی تبدیل کنید. بیایید ساختمانهای تهران را رنگی کنید. اجازه بدهید وقتی مردم صبح از خانه بیرون بیایند با رنگین کمانی از رنگها روبهرو شوند.
هیچ اشکالی ندارد ساختمان بنفش باشد یا ادارهای سبز. چقدر خوب است شهر پر از رنگ آبی، قرمز، صورتی و ... باشد.
یکی از کارهایی که قالیباف انجام داد و مورد استقبال قرار گرفت، نصب تابلوهای معروف در سطح شهر بود. همین تابلوها کمی و فقط کمی فضای شهر را تغییر داد. از این دست کارها باید ادامه پیدا کند.
شهردار جدید تهران به جای ساختمان درخت بکارد. شهردار تهران به جای پل، پارک بسازد. به جای اتوبان، تهران را گلکاری کند. تهران نفس میخواهد.
تهران باید در کنار مدرن بودن تبدیل به یک شهر فرهنگی شود. شهری که بشود بتوان زندگی را در آن دید. این که انسانها همیشه در رفت و آمد باشند، نشانه زندگی نیست. این نوع زندگی بیشتر شبیه انسانهای آهنی است. باید زندگی در تهران را برای مردم پایتخت رنگی کرد. نه تنها مردم تهران بلکه تمام شهرهای کشور رنگ شادی پاشیده شود.
به قول سهراب سپهری:
زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است که میچیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه که در دهان گس تابستان است.
زندگی بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه شبپره در تاریکی است.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی میپیچد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.»