خانم! موتور؟
چند سالی است که مسافرکشی با موتورسیکلت در تهران باب شده و این روزها سرهرچهارراه و میدان و خیابان، راکبانی را میبینید که در گوشهای منتظر مسافر نشستهاند. بالا بودن آمار مرگ و میر و تصادف مربوط به این وسیله نقلیه شاید یکی از دلایلی بود که سبب شد سال 1388 معاون حقوقی و پارلمانی ناجا خبر ممنوعیت مسافرکشی با موتورسیکلت را رسانهای و اعلام کند: «در قانون اخذ جرائم راهنمایی و رانندگی، راکبان موتورسوار حق مسافرکشی ندارند و این کار ممنوع است.» اما این قانون هیچوقت اجرایی نشد و با توجه به معضل ترافیک در تهران این وسیله نقلیه هر روز در بین پایتختنشینان محبوبتر شد و راکبان توانستند حوزه فعالیت خود را گستردهتر کنند.
زینب زینالزاده*: چند سالی است که مسافرکشی با موتورسیکلت در تهران باب شده و این روزها سرهرچهارراه و میدان و خیابان، راکبانی را میبینید که در گوشهای منتظر مسافر نشستهاند. بالا بودن آمار مرگ و میر و تصادف مربوط به این وسیله نقلیه شاید یکی از دلایلی بود که سبب شد سال 1388 معاون حقوقی و پارلمانی ناجا خبر ممنوعیت مسافرکشی با موتورسیکلت را رسانهای و اعلام کند: «در قانون اخذ جرائم راهنمایی و رانندگی، راکبان موتورسوار حق مسافرکشی ندارند و این کار ممنوع است.» اما این قانون هیچوقت اجرایی نشد و با توجه به معضل ترافیک در تهران این وسیله نقلیه هر روز در بین پایتختنشینان محبوبتر شد و راکبان توانستند حوزه فعالیت خود را گستردهتر کنند.
این روزها جابهجایی مسافران زن، پدیده جدید دیگری است که در حوزهکاری موتوریهای مسافرکش رخ داده و در منطقه 12 که قلب تهران است و روزانه حدود 600 موتورسیکلت تردد میکنند، بیش از نقاط دیگر مشاهده میشود. ایجاد مزاحمت برای نوامیس یا خدمترسانی صادقانه به مسافران، نتایج این پدیده نوپا هستند که برای بررسی بیشتر آنها خبرنگار همشهری محله در پوشش مسافر قدم به قلمرو موتوریهای مسافرکش بازار گذاشته است.
ساعت 12 ظهر است که وسایلمان را جمع میکنیم و راهی چهار راه گلوبندک میشویم. همه جا شلوغ است. هر جا که چشم میگردانیم جمعیت است و وسیله نقلیه. بیش از 100 موتور در ورودی بازار و ایستگاه 15 خرداد پارک شده است. گلوبندک مانند همیشه در کلاف ترافیک گره خورده و خودروهای شخصی، تاکسیهای سبز و زردرنگ، اتوبوسهای قدیمی و بیآرتی، موتورسیکلتها و دوچرخه و حتی گاریها هر لحظه گرههای ترافیک را محکمتر و کورتر میکنند. همین که از پیادهرو وارد حاشیه خیابان خیام، درست جایی که موتورسیکلتها پارک شدهاند، میشوم و موتوریهای مسافرکش سراغم میآیند و میگویند: «خانوم! موتور؟» پس از شنیدن این دو کلمه بهعنوان مسافر با آنها وارد گفتوگو میشوم و میپرسم: «مگه شما میتوانید مسافر خانم سوار کنید؟»
یکی از راکبان موتورسیکلت نزدیکتر میآید و میگوید: «خانم چیز عجیبی نیست. این روزها ما مسافران خانم زیادی داریم.» به نشانه تعجب میگویم: «من که باور نمیکنم. چطور چنین چیزی ممکنه؟» دستش را روی موتورش میگذارد و میگوید: «از هر10 مسافری که سوار میکنم 7تاشون خانوم هستن.» مکث میکند و ادامه میدهد: «خانوم تو هم جای آبجی ما. چرا این همه جروبحث میکنی. سوار شو و کیفت رو بذار وسط بریم دیگه. فکر کردن نداره.» نگاهی به موتورش میاندازم و میپرسم: «خوب این کارو انجام دادم. تو دستاندازهای خیابونا چکار کنم؟ موتورت که جایی برای گرفتن نداره که؟»
گویا من نخستین مسافری هستم که در این مورد اعتراض میکنم. بهتزده نگاه میکند و میگوید: «ببین خانوم داری سخت میگیری. وقتی رسیدیم به دستاندازها یواش میرم یا اینکه میتونی لباسم رو بگیری.» با راهنمایی راکب این مشکل هم حل میشود. دیگه حوصلهاش از سؤال و جوابها سر رفته و با لحن عصبانی میگوید: «ببین خانوم وقت منو گرفتی. کجا میری بیا بریم دیگه. چرا اصول دین میپرسی؟ ما اگر هر روز دوتا مسافر مثل تو داشته باشیم که باید تعطیل کنیم بریم خونههامون.» برای اینکه سوار شدن را منتفی کنم، میگویم: «باشه کلاه ایمنی رو بده بزارم سرم و راه بیفتیم.» آه میکشد و میگوید: «ای بابا نیاز به کلاه ایمنی نیست. قول میدم آروم برم و آب تو دلتون تکون نخوره.» به بهانه نداشتن کلاه ایمنی خداحافظی میکنم و میروم.
* روزنامهنگار