آیا میتوان فرهنگ رانندگی ایرانیها را اصلاح کرد
تقریبا تمام کارشناسان حوزه ترافیک در این زمینه اتفاق نظر دارند که حل مشکلات فرهنگ ترافیکی با فرهنگسازی امکانپذیر است.
تقریبا تمام کارشناسان حوزه ترافیک در این زمینه اتفاق نظر دارند که حل مشکلات فرهنگ ترافیکی با فرهنگسازی امکانپذیر است. فرهنگ ترافیکی از آن مسائلی است که نمیشود بدون برنامه به مردم آموزش داد. اگر این فرهنگسازی در مردم صورت گیرد و آنها با قوانین راهنمایی و رانندگی آشنا شوند، در آینده شاهد رانندگان قانونمندتری در شهرها و جادههایمان خواهیم بود. ایران یکی از 5کشور نخست از نظر میزان تصادفات رانندگی است و سالانه بیش از 16هزار نفر جان خود را در این حوادث از دست میدهند که 7درصد آنها را کودکان تشکیل میدهند؛ البته میزان حوادث رانندگی در کشور نسبت به 10سال گذشته باتوجه به فرهنگسازیهایی که اتفاق افتاده، بسیار کاهش یافته و از 27هزار مرگ سالانه به بیش از 16هزار نفر رسیده است که در این بین نقش فرهنگسازی و رعایت نکات ایمنی از اهمیت ویژهای برخوردار است. در همین رابطه سراغ چند نفر از جامعهشناسان و روانشناسان رفتهایم تا آنها بگویند برای فرهنگسازی ترافیکی و رانندگی چه باید بکنیم؟
آموزش فرهنگ شهری از نوجوانی باید شروع شود
تقی ابوطالبی احمدی، روانشناس تربیتی می گوید: شهرهای بزرگ و مدرن امروز ما در مقایسه با گذشته، آنقدر گسترده و پیچیده شده که نیاز به آگاهی، لازمه اساسی زندگی بشر امروز است. طی این سالها، موضوع حمل ونقل بسیار گسترده شده است و سروسامان دادن به این پیچیدگی نیاز به قوانین محکمی دارد؛ قوانینی که باید همه افراد جامعه آن را رعایت کنند و اگر میخواهیم قابلیت اجرا داشته باشد، باید آن را در سنین کودکی آموزش دهیم که بدون شک میتواند آثار ماندگاری داشته باشد؛ اثراتی که جامعه و شهر بدون آنها دچار کجرویهای عمیقی در جنبههای دیگر، ازجمله مسائل اجتماعی و امنیتی هم خواهد شد. او ادامه می دهد: درواقع این موضوع یک امر ثابتشده است که بیتوجهی به قانون یا همان قانونگریزی، زمینهساز مشکلات و معضلات جبرانناپذیری در جامعه خواهد شد. بنابراین با یک برنامهریزی حسابشده، باید کودکان را از این باور که جامعه به رعایت کردن قوانین از طرف من نیاز ندارد، دور کنیم چون همین تفکر در سالهای آتی یک بینظمی همهجانبه در شهر را رقم میزند. حالا اگر توانستیم این امر را بهدرستی و با همه چیستیها و چراییهایش و به شکلی معقول به کودک آموزش دهیم، میتوانیم ادعای ساختن آیندهای موفق را داشته باشیم زیرا در نتیجه همین آموزشها، شهری آرام و ترددهایی معقول خواهیم داشت که همه اینها باعث پیشگیری هرچه بیشتر تصادفات خواهد شد.
در مراحل رشد کودک، ابعاد مختلف رشد داریم اما باید بدانیم که بحث آموزش فرهنگ ترافیک و قوانین حاکم بر آن در کدام مرحله از رشد مطرح میشود. رفتارگرایان و متخصصان در حوزه رشد کودک معتقدند که این موضوع، در مرحله رشد هیجانی و اجتماعی کودک جای دارد. در دوره قبل از دبستان، محیط اجتماعی کودک و محیطی که در آن رشد میکند، خانه است و اصلیترین فرهنگها را از پدر و مادر و دیگر اعضای خانوادهاش میگیرد، پس چه بهتر که این آموزشها را تا 7سال در خانه و بعد از آن هم از طریق مدرسه و معلم کودک داشته باشیم؛ یعنی اگر قرار است کودک نخستین آموزشها درباره موضوع ترافیک را ببیند، از سن زیردبستان و در محیط خانه، اعضای خانواده باید کودکشان را با ابتداییترین موضوعات ترافیکی آشنا کنند.
ابوطالبی میگوید: چیزی که مهم است این است که والدین بدانند زبان گفتاری، کمترین تأثیر را دارد و رفتار عملی مؤثرترین نوع آموزش است. پس اگر قرار به آموزش نظم و انضباط ترافیکی و احترام گذاشتن به قوانین است، بهتر است آن را در ما ببینند تا بتوانند آن را در ذهنشان ثبت کنند. نکته مهم این است که کودکان کمتر از 7سال، نباید آموزش مستقیم را تجربه کنند و با حرف به سمت عملی که مورد نظرمان است هدایت شوند چراکه اگر اینطور باشد، در آینده کودکان آسیبپذیرتری نسبت به سایرین خواهند بود.این جامعه شناس همچنین اضافه می کند: بچهها آن چیزی که ما عمل میکنیم را بیشتر از چیزی که میگوییم یاد میگیرند. ذهن کودکان آنقدر سفید و دستنخورده است که اگر والدین اصول آموزشی را رعایت کنند، بچهها به پدر و مادرشان اعتماد میکنند و همین روند اعتماد میان معلم و بچهها و در مقاطع بالاتر ادامه خواهد داشت. بعد از رفتار عملی که توصیهشدهترین راه آموزش برای کودکان است، زبان قصه و داستان هم جزو پرطرفدارترین جنبههای آموزشی در مسائل دینی، اجتماعی و اخلاقی است که قوانین ترافیکی هم در این دستهبندیها میگنجد.
کودکان، دلباخته قصه هستند و این به ما کمک میکند که بخش عمدهای از تعلیم فرهنگ عبور و مرور و احترامگذاشتن به قوانین را در قالب شخصیتهای داستانی بگنجانیم؛ داستانی که شخصیتهای آن در روند زندگی عادیشان به این مسائل توجه دارند و آن را در زندگی روزمرهشان اجرا میکنند. از داستان که عبور کنیم، مجسمهسازی و نمایش هرآنچه ما بهدنبال آن هستیم هم میتواند کودک را به تکرار آن نمایش از طرف خودش سوق دهد. مثلا موضوع همیار پلیس، تلفیقی از نمایش و رفتار عملی است که کودک هم بهصورت ناخودآگاه در آن شریک است و با همین روند، فرهنگ ترافیک در او نهادینه میشود و خودش را موظف به اجرای قوانین میداند. این یعنی ما به هدف دلخواهمان رسیدهایم. از این مرحله که عبور کردیم، به محیط مدرسه و تأثیر همسالان کودک روی یکدیگر میرسیم. حالا هرکدام از بچهها با فرهنگی متفاوت در کنار هم قرار گرفتهاند و این بار قرار است با زبان گفتار و تعریفکردن بر یکدیگر اثرات مثبت و منفی داشته باشند.
او می گوید: خوبیاش این است که در این سن، بچهها آمادگی برای پذیرفتن و یادگیری مسائل اجتماعی، ازجمله مسائل ترافیکی را دارند و اینبار میشود از زبان گفتار در فضای مدرسه که جنبه تئوریتری دارد استفاده شود. در این سن باید دقت زیادی داشته باشیم زیرا کودکان به درجهای از رشد و باور رسیدهاند که رفتار معلمها و پدرومادرشان باعث تثبیت موقعیتهای خوب یا بد در ذهنشان میشود. در واقع این بچهها هستند که با معیارهای اخلاقی حاکم بر جامعه و خانواده، خودشان را وفق میدهند؛ یعنی اگر ببینند رعایتکردن مقررات شامل حال همگان است و این اتفاق باعث آرامش آنها میشود، انگیزه لازم برای رعایت کردن مقررات را بهدست میآورند. درواقع ما باید کاری کنیم که کودک به این موضوع پی ببرد که هدف از قانون، ایجاد نظم و آرامش است و این در ذهنش حک شود؛ آنوقت کارمان برای ادامه راه، آسانتر است.