حل گره ترافیکی با کمکگرفتن از گروه مرجع
گروههای اجتماعی را میتوان به دو گروه مرجع و عضویت، دستهبندی کرد. گروه عضویت شامل اکثریت میشود و مردمی که الگوهای فکری و هنجاری خودشان را از گروه مرجع میگیرند.
گروههای اجتماعی را میتوان به دو گروه مرجع و عضویت، دستهبندی کرد. گروه عضویت شامل اکثریت میشود و مردمی که الگوهای فکری و هنجاری خودشان را از گروه مرجع میگیرند. هرگونه که گروه مرجع در حوزه اجتماع، اقتصاد و فرهنگ رفتار کنند اینها هم انجام میدهند. آن گروه اقلیت به چند دسته تقسیم میشوند؛ یک نمونهشان قهرمانهای ورزشی هستند که اینها برای آدمهای ورزشدوست نقش مرجع دارند. بازیگران سینما، شعرا، دانشمندان، متفکران، سیاستمداران و... هر کدام برای گروهی الگو هستند. در زمینه حل مسائل ترافیکی هم ما به جامعهای الگو نیاز داریم که برخی مسائلی که فراموش شده است را به یاد مردم بیاورد؛ مانند دوچرخهسواری! بنابراین وقتی میخواهیم پدیده دوچرخهسواری را بهعنوان یک امر هنجارمند و رفتار نُرم و درست تعریف کنیم، یکی از راههایش توجه به گروههای مرجع است. شما اگر دقت کنید وقتی رئیس اداره به استخر میرود، فردا 4 نفر دیگر از کارمندان اداره هم در استخر هستند. قرارهایشان را در استخر میگذارند.
گاهی وقتها برخی تصمیمات هم همانجا گرفته میشود. در زمینه فرهنگ ترافیکی و بهخصوص جاانداختن مسائلی مانند دوچرخهسواری هم وقتی ورزشکار ملی یا سیاستمداری مهم با ماشین لوکس در خیابانها باشد، دوست دارید مردم چگونه الگوبرداری کنند؟ شما در اروپا ببینید بسیاری از سیاستمداران سوار دوچرخه هستند، مثلا رئیسجمهور دانمارک با دوچرخه به استقبال رئیسجمهور فرانسه رفت و با هم تا کاخ ریاستجمهوری دوچرخهسواری کردند؛ آیا مردم با دیدن این اتفاق الگوبرداری نمیکنند؟ حتما میکنند. البته ما شرایط و زیرساختهای لازم برای دوچرخهسواری را در جامعه فراهم نکردهایم تا کسی که سوار دوچرخه میشود امنیت جانیاش تأمین شود، ولی به فرهنگسازی هم بهشدت نیازمندیم. دیگران باید دوچرخهسوار را به چشم کسی نگاه کنند که برای سلامتی خودش حرمت قائل است و دوست دارد هوا پاکیزه و تمیز بماند؛ نه اینکه چون پول ندارد سوار دوچرخه شده است. ما در شهری زندگی میکنیم که پیادهرو همیشه با موتور و... اشغال میشود و شهروندان حتی بهسادگی نمیتوانند در کوچهها و خیابانها راه بروند و برای همین فرد پیاده مجبور است از سوارهرو برود. در کشورهایی مثل هلند که فرهنگ دوچرخهسواری نهادینه شده، گروههای مرجع خودشان سوار دوچرخه میشوند و در خیابانها لاینی برای دوچرخه تعریف شده است. در آنجا دوچرخهسواری یک امر ارزشی است. در جامعه ما هیچیک از این مؤلفهها وجود ندارد. وقتی کسی با دوچرخه وارد خیابان میشود، انگار آهویی وارد شهر شده است و همه به او نگاه میکنند. شهرهای ما برای ماشین ساخته شده و حتی فرد پیاده هم درنظر گرفته نشده است.