اداره کشور در دهه 60 بیحضور اقتصاددانان و با حضور استارتآپها
دو دهه پس از درگذشت میرمصطفی عالی نسب و سه دهه پس از آخرین روزهای دولتداری نگاه همسو با دیدگاههای اقتصادی پیرمرد، بهزاد نبوی یکی از سرشناسترین سیاستمداران ایرانی پرده از یک واقعیت مگو برداشت. او در مراسم گرامیداشت سالمرگ عالی نسب به زبانی ساده آنچه در دهه 60 برمدیران ایرانی گذشته بود
دو دهه پس از درگذشت میرمصطفی عالی نسب و سه دهه پس از آخرین روزهای دولتداری نگاه همسو با دیدگاههای اقتصادی پیرمرد، بهزاد نبوی یکی از سرشناسترین سیاستمداران ایرانی پرده از یک واقعیت مگو برداشت. او در مراسم گرامیداشت سالمرگ عالی نسب به زبانی ساده آنچه در دهه 60 برمدیران ایرانی گذشته بود را بیان کرد:« آقای عالی نسب مسائل پیچده اقتصادی را به زبان ساده برای مدیران بیان میکردند.» بیش از 10 هزار روز از آن دوران میگذرد ولی همچنان روندهای حاکم براقتصاد ایران نشان می دهد که مدیران تکنوکرات ایرانی به کسانی در کنار خود نیاز دارند تا بدیهیات اقتصادی را به زبانی قابل درک و باور برایشان ترجمه کنند.
ما پس از چهار سال ( با وجود بهبود تمامی روندها) همچنان رکود، منهای تعریف علمی آن که مسعود نیلی در تمام سخنرانی هایش تاکیدی برآن دارد، پابرجاست، رشد اقتصادی با وجود بهبود نتوانسته مرزهای موفقیت را طی کند و از همه مهمتر اینکه اساسیترین چالشهای نظری و عملی اقتصاد ایران نیز همان است که بود و کماکان موضوع اقتصاد اسلامی، بانکداری اسلامی، سرمایهگذاری خارجی و دلخراشتر از همه بورژوازی ملی میان زمین و هوا ماندهاست. نهاد تکنوکراتهای ایران طی هشت ساله خانهنشینی در دوران محمود احمدی نژاد دو اقدام اساسی را صورت دادند که ساحت آینده آنها را ساخت.
از میان جمع مدیران خانهنشین، گروهی که ربط و رابطهای به صنعت، تجارت و کشاورزی داشتند، دست به دامان راهاندازی شرکتهای خصوصی شدند و طی 8 سال به یقین پیدا کردند که اقتصاد ایران جایی برای کار کردن نیست. همزمان همین گروه فرصت پیدا کردند تا کتاب بخوانند، سفر بروند و قدری با نسل بعدی خانوادههای خود همکلام شوند و محصول این دوران آشنایی آنها با تکنولوژی و دنیای جدیدی بود که سالها به جهت حفظ ظاهر مدیران بروکرات، کارمند مسلک از آن دور بودند.
تجربه اندوزی دوران انزوا سبب شد تا مدیران قدیمی وقتی بازهم سکان را در دست گرفتند، برای خودشان حساب توئیتری باز کنند، اقتصاددانان و روشنفکران را به خدمت بگیرند و متفاوت از گذشته گاهی کتو شلوارهای اتو کشیده را به با پیراهنهای آستین کوتاه عوض کنند و این تنها نمادی از تغییر ذائقه آنان بود. اما همه اینها و برای گروهی از تکنوکراتهای ایرانی که در دهه ششم و هفتم عمرشان تصمیم به تغییر گرفتهاند، به حد کفایت نبود تا بتوانند ساختارهای پیر و فرسوده حاکم براقتصاد ایران را متحول کنند و البته که به گفته برخی از مشاوران نزدیک این وزرا آنها هم دیگر توان و انرژی سالهای جوانی را نداشتند تا در مقابل کوهی از مشکلات و موانع ایستادگی کنند.