◄ گزاره نادرست تناسب قیمت کالا و خدمات با درآمد مردم
با چه منطقی قیمت یک کالا/خدمت باید متناسب با درآمد مردم باشد؟ قیمت هر کالا/خدمات را عرضه و تقاضا معلوم میکند نه نیاز مصرفکننده.
اخیرا بسیار شنیده میشود که قیمت بنزین باید متناسب با در آمد مردم باشد(1) و درآمد سرانه (یا حداقل حقوق) را بر قیمت بنزین تقسیم و بر مبنای آن، کشورها را با هم مقایسه میکنند. این مقایسه البته فقط مربوط به بنزین نیست و در مورد دیگر خدمات/کالاها هم تکرار شده است. از جمله در مورد برق و مسکن و خودرو.
پیش فرض کسانی که چنین مقایسهای را انجام میدهند آن است که مرجع قَدَر قدرتی وجود دارد که قیمت تعیین میکند.در ذهن اکثر ما ایرانیها این مرجع قَدَر قدرت کسی نیست جز دولت. این تصور چندان هم بیراه نیست چون دستگاه دولت در دهههای اخیر همواره سودای قیمتگذاری داشته و هر جا توانسته تعیین قیمت کرده است. چرا دولت همواره سودای قیمتگذاری دارد؟ چون در اقتصاد کشور فعال مایشاء است و بخش اعظمی از قدرت اقتصادی کشور را در کنترل خود دارد: درآمد فروش نفت. قدرت ناشی ازاین درآمد ابزار بُرندهای بدست دولت میدهد که بر اقتصاد کشور حکم براند و از همه فعالان اقتصادی انتظار داشته باشد که تمکین کنند.
سابقه تاریخیاین تمایل شدید دولت به کنترل قیمت و ارزان سازی دستوری کالاها به اوایل دهه پنجاه همزمان با افزایش ناگهانی بهای جهانی نفت برمیگردد. درآمدهای نفتی هنگفت به شاه این اعتماد به نفس را داد که خود را پدر ملت بداند و وظیفه خود بداند که فرزندانش را به رفاه برساند و رضایت آنان را بهدست آورد. اما تضمین سعادت فرزند به دو طریق ممکن است. گذاشتن پول توی جیبش/آموزش حرفه و هنر به فرزند تا او بتواند یک کاسبی راه بیندازد و از دسترنج و دانش خودش زندگی را بگذراند و نانخور پدر نباشد. دولتها نوعاً این استقلال را نمیپسندند و دوست دارند چشم مردم به دست آنها باشد(2). شاه پهلوی، اولی را انتخاب کرد متاسفانه. او این پول توجیبی ملوکانه را از جمله از طریق دادن یارانه به سوخت و ارزاق و انرژی و حمل و نقل توزیع کرد. او دستآوردهای اقتصادی نسبتاً مستقل دهه چهل را به دور ریخت و بر پایه درآمد نفت یک اقتصاد یارانهای را پایهگذاری کرد. درهای واردات را گشود و هر چه ملت خواستند وارد کرد و در اختیار آنان گذاشت. آنقدر که بنادر و مبادی واردات از عهده ترخیص و ورود این همه کالای ( عمدتاً مصرفی) عاجز ماندند. همه اینها به قیمت نابودی تولید ملی(3) بود و کشاورزی و صنعت بومی در مقابل هجوم کالای خارجی، لِه شدند و اگر کارخانهای هم بهراه افتاد یک کاریکاتور از صنعت بود و چیزی در حد خط مونتاژ نهایی محصولات خارجی (ایران ناسیونال، ارج، تراکتورسازی، کفش ملی و هپکو و . . .) به مدیریت نزدیکان خودش. رد پای واردات دراین صنعت کاریکاتوری بسیار آشکار بود. دانش فنی و قطعات اصلی و ماشین آلات وارد میشدند و سهم داخل در حد زمین و سوله و انرژی ارزان و نیروی کار ارزان بود.
توضیح مکانیزم تاثیر تورمی تزریق پول نفت به اقتصاد در این مختصر نمیگنجد. شاه قصد داشت یک تنه و به اتکای پول نفت و با منزوی کردن بخش خصوصی ملتش را خوشبخت کند(4). دولت همه کاره اقتصاد کشور شد. تا وقتی که درآمد نفت فراوان بود و هنوز مصرف اوج نگرفته بود دولت از عهده کنترل و پایین نگه داشتن قیمتها بر میآمد. اما ماه عسل شاه با پولهای باد آورده نفت به چند سال نکشید. تاثیر تورمی تزریق پول نفت بهزودی اثر خود را در اقتصاد کشور نشان داد و تورم در سال 54 به 9.9 درصد، در سال 55 به 16.6 درصد و در سال 56 به 25.1 درصد رسید. پول پاشی نتیجه عکس داد و با افزایش نرخ تورم کم کم هیمنه و ابهت دولت بهعنوان تنها مرجع قیمتگذاری زیر سوال جدی رفت و ناتوانیش آشکار شد.
دولت هویدا مدعی بود که فقط من باید قیمت کالاها/خدمات را تعیین کنم و هر کاسبی که تخلف کند کارش با دار و درفش و تعزیرات و دادگاه اصناف و جریمه و تعطیلی است. شاه و نخستوزیرش تفاوت بین گرانفروشی و تورم را درک نمیکردند و اگر افراد دلسوزی علت تورم را تذکر میدادند مورد عتاب قرار میگرفتند و کنار زده میشدند. عصبانیت هویدا از این بابت بود که این افراد پیش فرض اساسی دولت مبنی بر اینکه «من قیمت گذار هستم» را زیر سوال میبردند. این واقعیت بر شاه بسیار گران میآمد که چرا بازار از دستور من پیروی نمیکند؟ چیزی شبیه عصبانیت دون کیشوت از آن آسیاب بادی. او تفاوت بین «بازاری» (کاسب) و «بازار» بهعنوان یک مکانیزم اجتماعی زنده را درک نمیکرد. تلاش شد تا بخشی از تورم به مدد واردات مهار شود. به قیمت نابودی تولید ملی(5).
اما یادگار ماندگار این سیاست اقتصادی، حک شدن این آموزه در اذهان ایرانیان بود که این دولت است که قیمت تعیین میکند. این انگاره در اثر انقلاب 57 از ذهن ایرانیان زدوده نشد که هیچ، با روی کار آمدن دولتهای انقلابی، شدت هم گرفت و دولتها همچون هویدا براین باور ماندند که دولت باید قیمت کالاها و خدمات را تعیین کند(6). ملت هم با این انگاره هماهنگ بود. اگر به برنامههای تلویزیونی اوایل انقلاب نگاهی بیندازید میبیند که مردم دولت را از بابت اجاره بهای مسکن سرزنش میکنند و تلویحاً از دولت انتظار دارند که برای اجاره خانه و قیمت مسکن نرخ تعیین کند.تجربه نشان داد که دولت چنین قدرتی ندارد و نمیتواند برای اجاره بها نرخ تعیین کند(7). ایضاً برای دیگر کالاها و خدمات.
هنوز هم بسیاری ازایرانیان از دولت میپرسند چرا در کشوری که روی مخازن عظیم نفت و گاز نشسته قیمت فلان کالا چنین و چنان است و تلویحاً از دولت انتظار دارند با دادن یارانه قیمتها را بهطور مصنوعی پایین بیاورد و فراموش میکنند منبع تامین یارانه چیزی نیست جز درآمد نفت. یارانه دادن به بنزین و نفت و گاز و خودرو و گوشت و نان و میوه و آب و برق و اتوبوس و قطار و سفر زیارتی یعنی فروش نفت و خریدن قاقالیلی. یعنی دادن درّ غلطان و گرفتن شکلات. یعنی سرمایه را خرج یومیه کنیم. در هیچ جای دنیا با سرمایه ملیاین گونه رفتار نمیکنند(8). کسانی که چنین انتظاری دارند "«سرمایه» را با «ثروت» اشتباه گرفتهاند(9). طنز تلخ اینجاست که اکثر کشورهای نفتی که سرمایههای عظیمی را در زیر پای خود دارند، «ثروتمند» نیستند. در نروژِ نفت خیز، هزینه دولت از درآمد نفت تامین نمیشود. در آمد مردم نروژ (بخش خصوصی) از صادرات کالا/ خدمات است و درآمد دولت از مالیاتی است که از بخش خصوصی ستانده میشود. هرچه تولید ملی بیشتر، درآمد دولت بیشتر. مخازن نفت برای فرزندانشان ذخیره میشود. در نروژ و در هیچ جای دنیا نگاه نمیکنند اگر خرج کسی بیش از دخل بود دولت موظف باشد با یارانه مابهالتفاوت را جبران کند(10). اگر آرزوی نروژ و اقتصاد سالم و پویا در سر میپرورانیم باید از اقتصاد مبتنی بر یارانه دست بکشیم. یارانه همانگونه که قبل از انقلاب و بعد از آن دیدیم به نابودی تولید ملی منجر میشود.
با چه منطقی قیمت یک کالا/خدمت باید متناسب با درآمد مردم باشد؟ قیمت هر کالا/خدمات را عرضه و تقاضا معلوم میکند نه نیاز مصرف کننده(11). اگر من نمیتوانم کالایی را بخرم نباید از دولت بخواهم که قیمت آنرا بهصورت دستوری پایین بیاورد (= تقاضای یارانه)، تا من بتوانم صاحب آن بشوم. آیا این یک درآمد بدون زحمت محسوب نمیشود؟ آیا این یارانه عادلانه بین همه مردم توزیع میشود؟ در این پنجاه سال که از اقتصاد یارانهای گذشته، پرمصرفها از یارانه بیشتر بهره بردهاند یا کم درآمدها؟(12) وقتی با گرانی مواجه میشویم باید از دولت بپرسیم چرا در آمد من کم است؟ علت کم بودن درآمد سرانه کشور این است که پول هنگفتی که میباید صرف سرمایهگذاری در زیر ساخت و تولید صنعتی و کشاورزی میشد صرف یارانه و یا هزینههای بیمورد دیگر(13) شده است. سرمایهای که میشد صرف رشد اقتصادی کرد، خرج ارزان کردن سوخت و خودرو و ارزاق و آب و برق و حمل و نقل و زیارت و رفاه دولتمردان شده است. فقط با سرمایهگذاری میتوان تولید را رونق داد و ثروت خلق کرد و اشتغال آفرید و بیشتر صادر کرد و در آمد سرانه را افزایش داد. بزرگترین مانع سرمایهگذاری همان یارانهای است که دولت میدهد برای ارزان نگهداشتن مایحتاج یومیه مردم. وقتی نصف بودجه کشور صرف یارانه میشود چطور میتوان انتظار سرمایهگذاری و خلق ثروت داشت؟ نمیشود هم خدا را داشت و هم خرما را. درآمد نفت محدود است و باید بین پیشخور کردن یا سرمایهگذاری با آن یکی را انتخاب کرد.
مراجع و پاونویسها
شنیدن مطالب فوق از زبان یک کارشناس حمل و نقل نشانه درک صحیح واقعیتهای علم اقتصاد توسط نگارنده است.
فقط میتوان از این بخش متن که ایران ناسیونال، ارج، هپکو و سایر صنایع این دوره بی محابا صنایع کاریکاتوری خوانده شده اند تعجب کرد. باید در نظر داشته باشیم که صنعت در جهان سوم باید از جایی شروع کند و بتدریج پیشرفت کند. نباید انتظار داشته باشیم که اولین صنایع قادر به طراحی محصول باشند.
راستی اگر کسی میتواند از این صنایع کاریکاتوری باز هم راه اندازی کند معرفی کند.
راستی به یاد داریم که با صنایع غیر کاریکاتوری خود که اتفاقا قادر به طراحی محصولات خود به صورت رقابتی هم بودند چه برخوردهایی کردیم؟
سلام. ضمن تشکر از توجه تان به مطلب عرض میکنم که تجربه ی این چهل ، پنجاه سال بر کاریکاتوری بودن این صنایع صحه میگذارد. ما و کره جنوبی خودرو سازی را همزمان شروع کردیم. کره ای ها امروز تا حدودی به دانش فنی خودرو سازی دست پیدا کرده اند و کمبود ها را با اتصال به بازار جهانی پوشش داده اند ولی ما هنوزهمان مونتاژ کاران تکنولوژی های از رده خارج خودرو سازان اروپایی و سپس کره ای و حالا چینی هستیم و بر ایزوله بودن از جهان اصرار میکنیم.
وقتی امروز که چینی بساطش را ( به بهانه تحریم ) جمع میکند فردا خط تولید خودرو تعطیل میشود(از جمله برلسیانس) نشان میدهد که بعد از پنجاه سال هیچ حرفی برای گفتن در خودرو سازی نداریم. در تراکتور سازی هم،در لکوموتیو سازی هم،در لوازم خانگی هم ، ماشین آلات سنگین هم و . . . منظورم از کاریکاتور این است.یکی از مشخصه های اصلی صنعت کاریکاتوری این است که توان رقابت در بازار جهانی را ندارد.
اگر صنعتی روی پای خود ایستاد و قادر به طراحی محصولات خود به صورت رقابتی ( برای بازار جهانی) بود باید بر صدر نشاندش و قدر دانستش و دست مدیرانش را بوسید و برایشان اسپند دود کرد.