معضلی به نام بیثباتی در سیاستگذاری و تصمیمگیریهای کوتاهمدت
این روزها جامعه ما در دام بیثباتی در سیاستگذاری و تصمیمگیریهای کوتاهمدت گرفتار شده است. افق دید و تصمیمگیری ما هفتگی است و در بهترین حالت نمیتوانیم برای یک ماه برنامهریزی کنیم.
این موضوع میتواند باعث بیاعتمادی عمومی به دولت شده و افق تصمیمگیری اقتصادی را کوتاهمدت کند. تعدد بخشنامهها و آزمون و خطا در سیاستگذاری، فضای کسبوکار را ناامن کرده و شرکتها تا میخواهند خود را با رویهای جدید هماهنگ کنند، دوباره با یک بخشنامه جدید مواجه میشوند.
معتقدم این روزها جامعه ما در دام بیثباتی در سیاستگذاری و تصمیمگیریهای کوتاهمدت گرفتار شده است. افق دید و تصمیمگیری ما هفتگی است و در بهترین حالت نمیتوانیم برای یک ماه برنامهریزی کنیم.
در سهماهه اخیر، اصرار بیهوده بر میخکوب کردن ارز روی قیمت 4200 تومان، رانت عظیمی را برای عدهای ایجاد کرده و مردم را بهتزده کرده است.
در این آزمون و خطا، منافع ملی و ثروت کشور اعم از ارز و طلا از بین رفته و فضای رقابت صحیح و سالم از بین برده شده، یعنی فردی که دسترسی به ارز 4200تومانی ندارد، دیگر نمیتواند در این فضا با کسی که دسترسی به ارز دولتی دارد، رقابت کند و دچار خسران و ورشکستگی میشود.
اتخاذ همه این سیاستها چه در راستای تصمیمات اقتصادی باشد چه تصمیمات اجتماعی مثل تغییر ساعت ادارات و بانکها و حتی اگر به جهت صرفهجویی در برق و گاز و مصرف انرژی باشد، همان آثاری که یاد کردم را به دنبال دارد و منجر به تشدید بیاعتمادی میشود.
راهحل رفع کسری برق اصلاح قیمت است. در کجای دنیا مصرف بیشتر تشویق میشود؟ سیاستمدار ما چون پوپولیست است، اصلاح قیمتی را کنار میگذارد و در مقابل دهها ترفند دیگر را امتحان میکند.
سیاستگذار واقعاً از این نکته غافل است که هرگونه تغییر در سیاستها باید فرصت تطبیقپذیری به مردم بدهد. مثلاً یک تغییر کوچک در ساعت کار اداری میتواند علاوه بر آثار اقتصادی، اثرات اجتماعی و خانوادگی هم به دنبال داشته باشد.
فرزندی که تا امروز، ساعات خواب و سرویس مدرسه و برنامه نگهداریاش در ساعت خاص تنظیم شده بود، باید با تغییر ساعت شرایط دیگری را تجربه کند.
درحالیکه دولت فکر میکند که اگر یکشبه تغییر ایجاد کند، چند میلیون نفر باید خود را با آن تطبیق دهند؛ پس این نشان میدهد که دولتها خود را دانای مطلق میدانند و فکر میکنند که بهتر از همه میفهمند بنابراین برای همه تصمیم میگیرند و تحکم میکنند.
سیاستگذاری در شرایط فعلی که اعتماد مردم به حداقل رسیده از هر زمان دیگری باید منطقیتر و عاقلانهتر باشد. جنگ واقعی، مقابله دولت با وسوسه دولتیتر کردن اقتصاد است.
جنگ واقعی باید با ناکارآمدی و فساد اداری و حکمرانی نادرست باشد. باید باور کنیم که سوء مدیریت و سیاستگذاری نادرست، از خشکسالی، تحریم، کسری بودجه و هر ابرچالش اقتصادی بدتر و خطرناکتر است.
چون با مدیریت صحیح و سیاستگذاری درست بر همه ابرچالش ها غلبه میکنیم اما اگر به درستی سیاستگذاری نکنیم، آنوقت هر مشکلی تبدیل به مسئله امنیت ملی میشود.