◄ پندهایی از رخدادهای افغانستان
ادعای طالبان درباره ناکار آمدی و فساد در دولت و پیش بینی آنها درباره عجز ارتش افغانستان درست بود. این دولت علی رغم ادعای مشروعیت و اتکا به صندوق رای، فاقد کارآمدی بود و نه توانست معیشت مردم را بهبود بدهد و نه توانست برای آنها امنیت بیاورد و همیشه عرصه جنگ قدرت بین مدعیان دمکراسی بود.
گروه طالبان از سال 2001 تا کنون بر این موضع بودند که دولت افغانستان دست نشانده خارجی است و بقای آن مدیون حمایت نظامی امریکا و ناتو و به همین دلیل هیچگاه آن را به رسمیت نشناختند. خواست طالبان همیشه خروج نیروی اشغالگر خارجی بود. آنها بر این ادعا بودند که این دولت هیچ پایگاهی ندارد و اگر حامیان خارجی نباشند یک روز هم دوام نمی آورد. لذا همیشه در رد خواست دولت برای مذاکره، پاسخ می دادند که شما مشروعیت ندارید و ما با اربابتان مذاکره می کنیم.
آن ارباب بالاخره در دوحه به میدان آمد و در فوریه 2020 با طالبان توافق امضا کرد و قول خروج داد. معلوم شد که کشتی بان را سیاستی دگر آمده است. این حرکت، یک چرخش بسیار مهم در سیاست خارجی امریکا و تایید مواضع طالبان و کنار گذاشتن دولت کابل از معادلات سیاسی بود. این موضع آمریکا هیبت نصف و نیمه حکومت افغانستان را هم از بین برد. از همان اول آشکار بود که مذاکرات دوحه به هیچ نتیجه ای نمی رسد و تنها بهانه ای است برای وقت کشی تا موعد خروج نیروهای امریکایی نزدیک شود.
ابتدا تصور می شد این اقدام دولت ترامپ، نمایشی است برای جلب آرای رای دهندگان و حالا معلوم شده که این حرکت فراتر از کارکرد انتخاباتی، یک استراتژی کلان نزد امریکایی ها بوده و قرار بوده در دولت بعدی هم ادامه پیدا کند. طرح امریکا این است که اولا از شر هزینه هنگفت نظامی خلاص شود و از آن مهمتر اینکه افغانستان را به یک دسته شرور بسپرد که کانون تشنج در منطقه باشند. در صورت تحقق این کانون تشنج، امریکایی ها در کاخ سفید لَم خواهند داد و دولت های روسیه و چین و ایران از بابت صدور تروریسم به حیات خلوتشان دائماً احساس ناامنی و خطر خواهند کرد و چه بسا ناچار به باج دادن به طالبان باشند برای اینکه شرارت نکنند. با پیشروی طالبان در شمال، تاجیکستان و ازبکستان از بیم نفوذ تروریسم به حالت آماده باش در آمده اند و با ارتش روسیه مانور نظامی مشترک انجام دادند.
بیشتر بخوانید: طالبان: کنترل پنجشیر را به دست گرفتیم
ادعای طالبان درباره ناکار آمدی و فساد در دولت و پیش بینی آنها درباره عجز ارتش افغانستان درست بود. این دولت علی رغم ادعای مشروعیت و اتکا به صندوق رای، فاقد کارآمدی بود و نه توانست معیشت مردم را بهبود بدهد و نه توانست برای آنها امنیت بیاورد و همیشه عرصه جنگ قدرت بین مدعیان دمکراسی بود. نظام سیاسی افغانستان برای اولین بار در تاریخ، مبتکر 2 مراسم تحلیف ریاست جمهوری در یک روز بود. لذا وقتی پیشروی نظامی طالبان از مناطق دور افتاده شروع شد مردم مقاومت زیادی نکردند، چون دل خوشی از سابقه 20 ساله این حکمرانی نداشتند. مهمترین چیز برای مردمی که اکثراً بر اساس نظام قبیلگی و بَدَوی زندگی می کنند، امنیت است که لابد طالبان بهتر می توانستند آن را محقق کنند.
آرمان های طالبان در مورد مبارزه علیه نیروی اشغالگر کافر خارجی و دست نشاندگان آنها و جهاد برای برقراری احکام شریعت مقدس برای دور دست نشینان باور پذیرتراست تا ادبیات دولت افغانستان در مورد ارزش هایی چون دمکراسی و حقوق بشر و رفاه. طالبان با فراست کامل حملات خود را از ولسوالی های کوچک و دور دست و فقیر شروع کردند و به راحتی پیروز شدند و مورد استقبال مردم محلی قرار گرفتند. از بین آنها سربازگیری کردند و رفتند سراغ نقاط حساس مرزی. سپس به مراکز ولایات حمله کردند و بر انبارهای اسلحه مسلط شدند و نهایتاً کابل بدون مقاومت تسلیم شد. ارتش افغانستان عملاً 20 سال در کَنَف حمایت ناتو خورده بود و خوابیده بود و هیچ جنگ واقعی را تجربه نکرده بود و نقشی بیش از یک مترسک در میادین درگیری نداشت و لذا شکست آن از طالبان کاملاً قابل پیش بینی بود. این را بیش از همه امریکایی ها می دانستند و لذا عکس العمل مهمی در قِبال پیشروی طالبان نشان ندادند. امریکا افغانستان را ترک کرد و در را باز گذاشت تا طالبان وارد شوند.
دول ایران و روسیه و چین بعد از پیمان دوحه متوجه شدند که باید به زودی واقعیت طالبان را در کنار خود بپذیرند. آنها به سرعت دریافتند که با اعتبار سیاسی که امریکا به طالبان بخشیده و موضع ضعیف حکومت کابل و با توجه به دست بالای طالبان در جنگ چریکی و پس از خروج امریکا و ناتو، تسلط طالبان بر کشور اجتناب ناپذیر خواهد بود. این سه، دانستند که سر شاخ شدن با طالبان به مصلحتشان نیست و بهترین راه برای بَدَل زدن به امریکا، مهار، کنترل و تعامل با این گروه است. به همین منظور برقراری رابطه با آن را در دستور کار قرار دادند، تماس های خودشان را با طالبان برقرار کردند و میزبان سران آنها در مسکو و تهران و پکن شدند. اکنون می بینیم که هر سه این دولت ها هر کدام به نوعی به طالبان چراغ سبز نشان داده اند و سفارت خانه هاشان در کابل فعال هستند.
طالبان هم با زیرکی تمام (حداقل در این روزهای اول ) نه تنها گزکی به دست نداده اند که تهدیدی برای مردم و منطقه هستند بلکه عفو عمومی اعلام کرده اند تا دل جامعه جهانی را به دست بیاورند. در سیاست رسانه ای طالبان، پختگی و دور اندیشی مشاهده می شود. آنها بر خلاف دهه 90، به دنبال پذیرفته شدن در جامعه جهانی هستند.این رویکرد طالبان ، به ایران و روسیه و چین کمک می کند که نزدیکی خود به طالبان را برای افکارعمومی توجیه کنند.نماینده روسیه در سازمان ملل از طالبان بابت برقراری نظم تشکر کرد. سخنگوی وزارت خارجه چین از همکاری دوستانه با طالبان سخن گفت و خبرنگار سیمای جمهوری اسلامی، آرامش و امنیت را از کابل مخابره کرد.
امریکا هم در این روزها در حال دفاع از خود است که چرا مردم افغانستان را در مقابل تروریست ها تنها گذاشته و جواب می دهد که مگر قرارست سربازان امریکایی قربانی تحقق دمکراسی در آن طرف آب ها بشوند؟ مقامات امریکایی حالا تصریح می کنند که هدفشان از ورود به افغانستان ،حفظ منافعشان در مقابل تروریسم بوده، نه آوردن دمکراسی و پس از این هم دلیلی برای ادامه حضور ندارند. می پرسند وقتی ارتش افغانستان در مقابل کوچکترین حمله طالبان تسلیم می شود، چرا سرباز امریکایی باید کشته شود؟ وقتی دولت مردان افغان پا به فرار می گذارند، امریکا و غرب چرا باید کاسه داغ تراز آش بشوند؟
تنها دغدغه آمریکا و بقیه کشورها سلامت و خارج کردن اتباعشان از این کشور است و حالا مردم افغانستان به روشنی می بینند که امید امنیت و دمکراسی و حقوق بشری که در سایه تفنگ خارجی حاصل شده بود، با رفتن خارجی دود شد و به هوا رفت.
این سرنوشت افغان ها می تواند برای دیگر مردم خاورمیانه از جمله ایرانیان پند آموز باشد که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
*کارشناس حمل و نقل