خیزش اجتماعی و پرسش هایی برای گفتگوی جمعی ایرانیان
از میان تحلیل های جامعه شناختی که درباره اعتراض های سه ماهه اخیر خوانده ام، خوانش آقای دکتر حسن محدثی گیلوایی تحت عنوان «چشم اندازی نظری درباره خیزش های اجتماعی ایران» را جامع ترین و سودمندترین یافتم.
از میان تحلیل های جامعه شناختی که درباره اعتراض های سه ماهه اخیر خوانده ام، خوانش آقای دکتر حسن محدثی گیلوایی تحت عنوان «چشم اندازی نظری درباره خیزش های اجتماعی ایران» را جامع ترین و سودمندترین یافتم. هرچند سایر متفکران برجسته نیز هریک به سهم خود گوشه هایی از این خیزش اجتماعی را به خوبی ارزیابی کرده اند که به جای خود محل رجوع می باشند. به هرروی، متن ایشان را پیوست می نمایم و به همه ایران دوستان و کسانی که خواستار تحول راهگشا در ایران هستند، توصیه می کنم که با حوصله این نقد تفصیلی را به دقت چندبار بخوانند. باید به دقت به مسئله ایران پرداخت و خسته نشد. بی حوصلگی سم مهلک است.
ایشان در بخش نتیجه گیری نکاتی را متذکر می شوند از جمله:
بدون انجام اصلاحات اساسی و تلاش صادقانه و اعتمادآفرین برای برآوردن نارضایتی ها و اجابت خواسته ها، امکان حل و فصل وضعیت خصومت آمیز بین مردم تغذیه کننده جنبش اجتماعی از یک سو و حکومت از سوی دیگر وجود ندارد. در صورت عدم حرکت در این مسیر، خیزش های بعدی نیرومندتر و وسیع تر و خشونت بارتر و مخرب تر خواهند بود.
به دلیل تهی شدن سیستم اجتماعی (رژیم سیاسی) از خبرگان کاربلد، توانش تدبیر سیستم در مواجهه با وضع کنونی و برخورد با ناراضیان نه تنها مطلوب نیست بلکه عملا علیه خود سیستم عمل می کند و حیات درونی سیستم را بیشتر به خطر می اندازد؛ به جای آنکه به بقای آن کمک کند. در دهه های اخیر نهادهایی چون شورای نگهبان و دیگر سازمان های گزینش گربه شدّت ضدّ کارکردی عمل کرده اند.
عدم به رسمیت شناختن حقوق معترضان سبب غیرمشروع ساختن کل قانون در چشم آنها می شود و اعتراضات را به سمت غیرمدنی شدن و جنایی شدن سوق می دهد. استفاده از روش های سرکوب بدون به رسمیت شناختن حقوق معترضان نیز اعتراض غیرمدنی پدید می آورد.
مخاطب این سخنان هم حکومت و هم جامعه است. گوش حکومت هرچند هم گران باشد متوجه صدای جامعه است. مهم این است که صدای جامعه همهمه نباشد که نامفهوم باشد. سخنان باید واضح، رسا و وافی به مقصود باشند. در سه نتیجه گیری پیش گفته چندین نکته وجود دارد که پیشنهاد می کنم به طور جمعی در باره آنها بیندیشیم.
1- انجام اصلاحات اساسی. آیا از اصلاحات اساسی تصویر روشنی داریم؟
2- تلاش صادقانه و اعتماد آفرین. قاعدتا این تلاش هم از سوی حکومت و هم از سوی سیاستمداران ملی باید انجام پذیرد. نصیحت به حکومت گران را فعلا به کناری بگذاریم. تلاش صادقانه و اعتمادآفرین سیاستمداران ملی چه ویژگی های باید داشته باشد؟
3- اجابت خواسته ها. آیا غیر از تعریف های بسیار کلی، تعریف جزیی و عملیاتی از خواسته های ملی وجود دارد؟
4- عمل ضدکارکردی نهادها. با نتیجه های ضدکارکردی شورای نگهبان همه آشنا هستیم. لیکن، آیا تنها این نهاد رفتار ضدکارکردی دارد؟ و یا آن که نهادهای دیگری هم وجود دارند که منتجه عملکرد مجموعه آنها موجب این نارضایتی ها گسترده شده است. آنان کدامند؟ و ضعفشان چه بوده و چیست؟
5- به رسمیت شناختن حقوق معترضان. این موضوع نیز دو وجه دارد. به رسمیت شناختن توسط حکومت و نهادهای جامعه مدنی . حال پرسش این است که جامعه ی کدام بخش از اعتراض ها را در چارچوب قانون، همبستگی و منافع ملی و صلح اجتماعی حقوق معترضان می داند و چه بخش هایی را نمی تواند بپذیرد؟ آیا اجماعی حداقلی در این موارد وجود دارد؟
پیشنهاد می کنم که به صورت جمعی به پرسش های پیش گفته و پرسش های دیگری که سایر اعضای جامعه و اندیشوران طرح می کنند بپردازیم تا زمینه یک گفتگوی سامان مند و جمعی برای دستیابی به صلح اجتماعی فراهم آید.
فایل پیوست را از اینجا دریافت کنید.