میخواهند با شعار معیشت ابتکار عمل دولت را بگیرند
دولت پنهان هر توفیق دولت رسمی را عدمتوفیق خود میداند.
اینکه دولتها منتقدان و مخالفانی داشته باشند و آن منتقدان، سیاستهای راهبردی دولت یا نحوه اجرای آن سیاستها را دستمایه نقادی خود قرار دهند، امری طبیعی است.
به گزارش تین نیوز به نقل از اعتماد، وجه مهمی از گفتمان اصلاحطلبی و مفهوم موکد در برنامههای دولت تدبیر و امید هم قائل بودن به آزادی بیان و تحمل صدای مخالف است. محل مناقشه آنجاست که مرز میان موضعگیری انتقادی و مخالفخوانی غرضورزانه نادیده گرفته شود و عدهای به نام انتقاد درصدد تخریب و تخطئه بر آیند.
آن وقت است که افشای وارونمایی وقایع و حقایق موضوعیت پیدا میکند و پرداختن به تفاوت میان نقد با اغراض و امراضی که هدفشان صرفا تسویه حساب سیاسی است، ضرورت مییابد. گفتوگوی ما با علی شکوریراد از مبدا این ضرورت آغاز شد.
او در مقام دبیرکل حزب اتحاد ملت، از مهمترین احزاب اصلاحطلب حامی دولت، در این گفتوگو به پرسشهای مختلفی پاسخ گفته؛ از دلایل استمرار حمایت اصلاحطلبان از دولت تا دستاوردها و فرجام محتمل برجام، جایگاه معیشت مردم در نگاه دولت و اصلاحطلبان، انتخابات پیشروی مجلس، آینده تحریمها، مسائل متعدد دیگر و البته موضع اصلاحطلبان در قبال سخنان اخیر همتای خود در حزب کارگزاران، غلامحسین کرباسچی، در مورد شهردار شدن محمدعلی نجفی در سال ۹۶. این گفتوگو عصر یکی از روزهای آخر بهار در دفتر حزب اتحاد ملت انجام شد.
این روزها به سبب مشکلات اقتصادی کشور، مخالفان دولت بیشترین تلاش خود را مصروف کردهاند که دولت را یگانه مسبب وضعیت کنونی اقتصاد کشور بدانند. اصلاحطلبان که از سال ۹۲ تاکنون همواره حامی دولت بودهاند، چه پاسخی به منتقدان و مخالفان دارند؟
مساله کسانی که به دولت حمله میکنند با آنهایی که بر پایه اصولی روشن انتقاد دارند، کاملا متفاوت است. ممکن است در سطح جامعه و از سوی بعضی کنشگران سیاسی یا برخی رسانهها انتقادهایی به عملکرد دولت مطرح شود. ما اسم این انتقادها را حمله نمیگذاریم.
بنابراین آنچه من به «حمله» تعبیر میکنم، شامل کسانی است که توفیق دولت را شکست خودشان تلقی میکنند. به تعبیر بهتر همان نیروهای موسوم به «دولت پنهان» دولت پنهان خودش را رقیب دولت اصلی میداند و هرگونه توفیقی را که دولت رسمی به دست بیاورد، عدم توفیق خودش به حساب میآورد. دولت پنهان در رویکرد خود، بیش از آنکه ناظر بر عملکرد دولت باشد، دنبال نقطه ضعفی است تا آن را دستاویز قرار دهد و به دولت حمله کند.
البته نفی مخالفتهای غرضورزانه بعضیها با دولت، به معنای آن نیست که ما دولت را بدون عیبوایراد و عاری از ضعف میدانیم. ما اگرچه از دولت حمایت کردیم و همچنان داریم حمایت میکنیم اما انتقادهایی هم به عملکرد دولت داریم. حکایت انتقاد ما فرق میکند با آنهایی که هر جا فرصت گیر بیاورند میخواهند دولت را بزنند. آنها هدفشان تخریب است، نه اصلاح. چون توفیق دولت را سبب تنگ شدن عرصه برای خود تلقی میکنند. مجموعه دولت پنهان که از گذشته دور هم وجود داشته و خودش را خارج از انتخاب مردم تعریف میکرده، توفیق هیچکدام از دولتها را تاب نیاورده است.
نه میتوانست با دستاوردهای دولت آقای هاشمی کنار بیاید و نه تحمل موفقیتهای دولت آقای خاتمی را داشت. در مورد آقای احمدینژاد تا زمانی که دولت ایشان را در زمره خودیهایشان به حساب میآوردند، حامیاش بودند. وقتی احساس کردند ممکن است با آنها یکی نباشد با او هم همانگونه رفتار کردند که با دولتهای روسای جمهور قبل از او. حالا هم دارند دولت آقای روحانی را میزنند.
با این تفاوت که دشواری فضای اقتصادی امروز، شرایط متفاوتی را برای دولت آقای روحانی نسبت به همتایان قبلیاش ایجاد کرده است.
همینطور است. دولت هم با شرایط بسیار دشواری روبهرو است و این شرایط دشوار کموکاستیها را شدت میدهد. با این وجود نمیتوانیم قضاوتهای عمومی را در سطح جامعه نادیده بگیریم. قضاوتهایی که گاهی خیلی انتقادآمیز است.
با همه انتقاداتی که بهطور طبیعی به دولت میشود، اصلاحطلبان همچنان از دولت حمایت میکنند. این حمایت تا چه اندازه نظری است؟ یعنی معتقدید برای بقای گفتمان اصلاحطلبی در حاکمیت باید از دولت حمایت کرد و تا چه اندازه ناشی از اعتقاد به کارآمدی برنامهها و عملکرد دولت است؟
ما در سال۹۲ با رویکرد حفظ کشور از آقای روحانی حمایت کردیم. آن زمان کشور شرایطی بسیار بحرانی داشت و ما فکر میکردیم برای خروج از آن بحران و نجات کشور باید کسی بیاید که هم اصلاحطلبها قبولش داشته باشند و هم حاکمیت بتواند او را بپذیرد. به همین دلیل از آقای روحانی حمایت کردیم که یک فرد اصولگرا تلقی میشد ولی رویکردهای اصلاحطلبانه هم داشت.
ما نتایج خیلی خوبی از آن حمایت به دست آوردیم. از جمله برجام که به نظر من یک دستاورد تاریخی برای نظام جمهوری اسلامی است با ظرفیت یک گفتوگوی چندجانبه که میتواند به توافقی موفقیتآمیز برای کشور ما بینجامد.
به نظر شما برجام تاکنون چه دستاوردهایی برای دولت داشته و جدای از آن کدام بخشها از عملکرد دولت از نظر شما با موفقیت بیشتری همراه بوده است؟
ما مطالبه اصلیمان که حفظ کشور بود با برجام تا حد زیادی تحقق پیدا کرد و نمیتوان این حقیقت را انکار کرد. دولت یکسری حرکتهای اصلاحطلبانه هم انجام داد که موجب امیدآفرینی شد. هم از نظر آزادی بیان، هم به لحاظ آزادی مطبوعات و کتاب، هم از حیث ورود برخی افراد شایسته -که از خدمتگزاری محروم شده بودند- در عرصه اجرایی کشور و حوزههای مدیریت و... گشایشهایی به وجود آمد.
اینها حق طبیعی مردم بود که در دولت قبل از آنها سلب شده بود و این دولت تا حدی محقق کرد. بگذریم که مخالفان دولت سعی دارند آنها را دستاورد تلقی نکنند اما وجودشان را نمیتوان انکار کرد. این دستاوردها مثل هوایی است که پیرامون ما وجود دارد؛ بودنش حیاتی است اما دیده نمیشود.
این دستاوردها، یعنی برجام به علاوه گشایشهای نسبی در حوزه آزادیهای مدنی، چقدر در انتخابات سال ۹۶ مورد اقبال مردم قرار گرفت؟
موثر بود. رشد چشمگیر مشارکت عمومی در انتخابات در سال ۹۶ نسبت به سال ۹۲ گواه این امر است. در شرایط دشوار سال ۹۲ ترغیب مردم به حضور پای صندوقهای رای کار مشکلی بود و مردم در یک انتخابات متوسط آقای روحانی را انتخاب کردند؛ اما در سال ۹۶ مردم با شور و شوق پای صندوقهای رای آمدند و میزان مشارکت مردم خیلی بالا رفت.
در انتخابات۹۶ واقعا یک حماسه به وجود آمد. حضوری که برای نظام جمهوری اسلامی یک ارزش افزوده بود. نظامی که ما خواهان حفظ و اصلاحش هستیم و نه فقط حفظ با وضعیت موجود. ما میگوییم این نظام که دستاورد یک انقلاب بزرگ مردمی بوده، حفظ شود اما بر اساس رویکردهای اصیل انقلاب مورد اصلاح قرار گیرد.
یعنی به وضعیتی که باید باشد برگردد نه وضعیتی که الان هست. به هر حال رویکرد اصلاحی دولت به موضوعیت یافتن دوباره مفاهیم اصلاحطلبانه در عرصه اجرایی کشور هم خیلی کمک کرد و در اقبال مردم به انتخاب دوباره ایشان آن هم با بیش از ۲۴ میلیون رای موثر بود.
این اصلاحات شاید چون تحقق پیدا کرده، امروز کمتر احساس شود اما به هر حال وجود دارد؛ اما از اینها که بگذریم، من انتقاداتی هم به رویکردهای مدیریتی و اقتصادی دولت دارم. به نظر من تیم اقتصادی دولت در دوره دوم افت کرده و عزم دولت هم در ارتباط با وعدههایی که داده بود مقداری سست شد.
با این وجود حتما این دولت بهتر از دولتهایی است که هر یک از نامزدهای ریاستجمهوری در سال۹۶ میتوانستند بر سر کار بیاورند. از یاد نبریم که بخش مهمی از مشکلات و بحرانهایی که در حوزه اقتصاد گریبانگیر ما شده، مربوط به مسائل بینالملل است؛ روی کار آمدن ترامپ و خروج امریکا از برجام و نقش آن در به وجود آمدن اوضاع کنونی، مسالهای نیست که بتوان نادیده گرفت.
بخشی از عوامل بازدارنده در به ثمر نشستن برجام، همانطور که گفتید به ارادهای خارج از چارچوب دولت و نظام برمیگردد؛ اما میدانیم که در از کار انداختن ظرفیتهای برجام عوامل داخلی هم سهم دارند.
بله، برجام به دو دلیل ناکام ماند؛ یکی اینکه بعد از برجام باید زمینههایی را در داخل فراهم میکردیم تا بتوانیم از سرمایهگذاری خارجی استفاده کنیم تا نرخ رشد اقتصادی را بالا ببریم، بیکاری را کاهش دهیم و تولید رونق پیدا کند؛ این بخش از کار انجام نشد و در نتیجه برجام ابتر ماند.
در این ابتر ماندن دو امر دخیل بود؛ یکی ارادهای که در داخل کشور علیه برجام شکل گرفت و دیگری روی کار آمدن ترامپ. ترامپ نه تنها از برجام خارج شد، بلکه به این هم بسنده نکرد و تحریمها را برگرداند. او در عرصه بینالملل فشار خیلی زیادی به همه کسانی میآورد که ممکن است طرف حساب ایران باشند و بخواهند با ایران همکاری کنند.
امریکا بخش بزرگ و مهمی از اقتصاد دنیا را در اختیار دارد و میتواند اعمال نفوذ کند. مجموعه این شرایط، اقتصاد کشور ما را به وضع بغرنجی رسانده و باعث شده است که ما روزبهروز شرایط دشوارتری را تجربه کنیم. این شرایط سخت همیشگی نخواهد بود. هم بر اثر مقاومتی که در داخل کشور برای مقابله با امریکا وجود دارد و هم به دلیل آنکه ارادهای که موجب شده برجام در داخل کشور ابتر بماند، از بین خواهد رفت و وضع از اینکه هست بهتر خواهد شد.
شاید تا یکی، دو سال آینده مجبور باشیم این شرایط سخت را تحمل کنیم اما بعد گشایشهایی به وجود خواهد آمد، به دلیل اینکه زیرساختهای خوبی از دوره اصلاحات برای اقتصاد کشور پایهریزی شده است. در دورههای سازندگی و بیش از آن اصلاحات، ما شاهد نرخ رشد بالای اقتصادی در کشور بودیم و بعد از آن دو دوره، دچار افت شدیم.
امیدوارم باتوجه به زیرساختهایی که وجود دارد، بازگشت ما به دوره شکوفایی اقتصادی با سرعت مناسب انجام شود و نسل حاضر بتواند با امید بیشتری زندگی کند. امیدوارم بیکاری کمتر شود و رفاه بیشتر. امیدوارم امیدی که زمانی در مردم به وجود آمده بود، بار دیگر زنده شود.
اگر به عقبه اصلاحطلبان برگردیم به خاستگاه عدالتخواهانه آنها میرسیم که توسعه را همراه با توجه ویژه به معیشت مردم میخواهد. امروز چگونه میتوان توسعه و عدالت را در کنار هم در جامعه جاری کرد، طوری که توسعه هزینههای معیشتی بیشتری روی دست مردم نگذارد؟
برای تامین معیشت مردم دو تفکر وجود دارد؛ یکی بر مبنای رونق اقتصادی و در نتیجه توزیع عادلانه ثروت و دیگری بر مبنای اقدامات حمایتی صرف و در حقیقت اقتصاد صدقهای و به نوعی توزیع فقر. تفاوت اینها در این است که یکی عدالت را در توزیع یکسان فقر میبیند و دیگری در توزیع عادلانه ثروت.
ما نمیخواهیم مخالفان خود را متهم کنیم به اینکه آنها یکپارچه به دنبال توزیع فقر هستند ولی معتقدیم این دو رویکرد وجود دارد. مثلا دولت آقای احمدینژاد تماما رویکرد توزیعی را در دستور کار قرار داده بود و در جامعه پولپاشی میکرد. به همین دلیل طبقات محروم بعضا خاطره خوشی از آقای احمدینژاد دارند. او دوست داشت پول را مستقیم به مردم برساند، بدون اینکه زیرساختهای معیشت آنها را توسعه چندانی بدهد. در حالی که در دوره اصلاحات رویکرد رونق اقتصادی بود طوری که همه بتوانند درآمد بهتری داشته باشند و از رفاه برخوردار شوند.
طبیعی است که در رویکرد رونق اقتصادی، گاهی اختلاف طبقاتی هم پیش میآید ولی این اختلاف طبقاتی نباید مانع برخورداری طبقات محروم شود، بلکه باید فرصت بیشتری برای همه ایجاد کند که بتوانند از تولید سهم داشته باشند و از امکانات بیشتری برخوردار شوند.
این تنگنظری است که فکر کنیم طرفداران رونق اقتصادی فقط به دنبال برخورداری خودشان هستند و بخواهیم جلوی اقدامات آنها را که خیرش به همه جامعه میرسد، بگیریم. ما معتقدیم سرعت روند توسعه باید طوری باشد که طبقات محروم زیر چرخ توسعه خرد نشوند و آسیب نبینند و در عین حال چرخ توسعه همیشه در حرکت باشد.
از سوی دیگر نمیخواهیم به نام حمایت از طبقات محروم، یعنی تخصیص اعتبارات به صورت توزیعی، چرخ توسعه از حرکت باز بماند و فقط طبقات محروم از پولپاشی دولت احساس رضایت کنند. به همین دلیل شما در دوره اصلاحات شاهد اقدامات حمایتی از معیشت مردم بودید. مثلا تا آنجا که امکان داشت، جلوی افزایش قیمتها گرفته شد و در عین حال شاهد رونق اقتصادی هم بودیم.
غالب صاحبنظران اقتصادی الان اذعان میکنند که دوران اصلاحات به لحاظ توجه همزمان به توسعه اقتصادی و رفاه و معیشت مردم، بهترین دوره اقتصادی تاریخ معاصر ایران بوده است. اگر آقای روحانی در سالهای گذشته تحت فشار جناح مقابل که معیشت مردم را تبدیل به چماقی بر سر اقتصادی دولت کرده است، قرار نمیگرفت و صرفا بر مهار تورم متمرکز نمیشد، امروز شاهد رونق اقتصادی قابل قبولی بودیم. امروز منتقدان و مخالفان دولت به حق و ناحق دارند بحث معیشت مردم را مطرح میکنند و ما نمیتوانیم نادیده بگیریم که الان مردم واقعا در تنگنای اقتصادی هستند.
دولت آقای روحانی برای جلوگیری از فشردهتر شدن این فنر، باید آن را آزاد کند تا هم چرخ اقتصاد به چرخش دربیاید و هم تورم در سالهای مختلف به صورتی توزیع شود که مردم قدرت انطباق با آن را پیدا کنند. الان روند تورم جهشی شده و مردم جا ماندهاند. به نظر من فشاری که بر سر معیشت مردم روی دولت آمد، شهامت و جسارت را برای اتخاذ تصمیمات درست اقتصادی تا حدی از دولت گرفت و البته گاهی هم تصمیمات اشتباه اقتصادی به آنها اضافه شد.
الان دولت هم در تنگناست و هم زیر ضرب کسانی که در گذشته با شعار معیشت جلوی جسارت دولت را گرفتند و امروز تلاش میکنند جلوی ارتباط دولت با مردم را بگیرند.
آقای روحانی اخیرا دو موضوع مهم را مطرح کردند؛ یکی افزایش اختیارات رییسجمهور و دیگری رو آوردن به اصل همهپرسی در مواردی که قانون اساسی پیشبینی کرده است. به نظر شما این دو امکان قانونی در دوره ریاستجمهوری آقای روحانی به جایی خواهد رسید؟ ملزومات و ملاحظات ثمربخش شدن این تاکیدات چیست؟
این دو تاکید در حقیقت ترجمه همان چالش اصلی بر سر حق مردم برای تعیین سرنوشت است. انقلاب و قانون اساسی ما صراحت دارد که کشور باید بر اساس اراده مردم اداره شود. حضرت امام هم در رهنمودهایشان به کرات این را گفتهاند.
منتها کسانی توانستند با قرار گرفتن در بستر قدرت، رای مردم را دایما کمرنگ و کمرنگتر و ارادههای خود را بر سیاستها، خطمشیها و عملکردهای حاکمیت مسلط کنند. این چالشی که الان به وجود آمده، تقابل بین خواست مردم و خواست صاحبان قدرت است.
همان چالشی که بر اساس آن انقلاب شکل گرفت. با این حال ۴۰ سال بعد از انقلاب میبینیم که همچنان همان تقابل و همان چالش وجود دارد. یعنی خواست مردم در یک طرف قرار گرفته و قدرت در طرف دیگر. اینها اگرچه ممکن است در جاهایی همپوشانی داشته باشند ولی نقاط افتراقشان هم زیاد است. آنچه آقای روحانی میگوید، این است که نهادهای برآمده از رای مستقیم و دورهای مردم که تکرارشونده است و هر بار تازه میشود، باید از اختیارات لازم برای پاسخ به مطالبات رایدهندگان برخوردار باشند و بتوانند اراده مردم را در امر حاکمیت متجلی کنند.
در قانون اساسی جایگاه رییسجمهور به عنوان شخص دوم کشور صراحت یافته است. آیا در حال حاضر جایگاه رییس قوه مجریه واقعا متناسب با این تصریح قانون اساسی است؟
همانطور که گفتید، رییسجمهور بر اساس قانون، نفر دوم کشور است که باید جایگاه خاص خودش را داشته باشد ولی میبینیم توزیع قدرت در کشور متناسب با این جایگاه نیست. رییسجمهور فقط رییس دولت رسمی است و یک دولت پنهان به موازاتش شکل گرفته که در تصمیمگیریها و تحمیل ارادهاش در امور خیلی قویتر و صاحب اقتدارتر است. دولت در بهترین شرایط تنها ۲۵ تا ۳۰ درصد قدرت را در اختیار دارد که تازه بخش اعظم آن هم مصروف اداره امور جاری میشود.
در مورد انجام امور جاری هم که فرقی نمیکند چه دولتی بر سر کار باشد. به هر حال به سبب این کمبود اختیارات، میزان تاثیرگذاری دولت خیلی کاهش پیدا کرده و به حدود ۵ تا ۱۰ درصد رسیده است. ۸۰ درصد از کار هر دولتی که در ایران بر سر کار بیاید، صرف امور جاری مانند پرداخت حقوقها و مانند آن میشود. بنابراین چیزی که آقای رییسجمهور گفتند، چه در مورد افزایش اختیارات و چه پیرامون همهپرسی، در یک کلام حاکم شدن اراده مردم است. در کشور ما گاهی بر سر موضوعات بسیار اساسی چالش وجود دارد. مثلا برجام که یک دستاورد بزرگ دولت بوده، مورد مخالفت شدید عدهای قرار میگیرد و
در نتیجه همانطور که گفتم در داخل کشور آن را ابتر میگذارند. این از مواردی است که ما میتوانیم به رای مردم بگذاریم، مثل خیلی از موضوعات دیگر. ما مسائل زیادی داریم که با همهپرسی میتوان تکلیفشان را به بهترین وجه روشن کرد. به جای اینکه دیگران قیممآبانه بخواهند در مورد مسائل مردم، به جای آنها اظهارنظر کنند، بگذاریم مردم خودشان اظهارنظر کنند.
این رویکرد دقیقا مطابق با قانون است اما متاسفانه تا رییسجمهور به این اصل مهم قانون اساسی اشاره میکند، طوری به او حمله میکنند که انگار کفر گفته است. در حالی که ایشان دقیقا یک اصل قانون اساسی را مطرح کرده و ابدا بدعتی در کار نیست. اینکه اصل همهپرسی مغفول مانده عجیب است، نه اینکه رییسجمهور آن را راهی برای برونرفت از بعضی مشکلات عنوان میکند. آنهایی که با مطرح شدن آن در سخنان رییس قوه مجریه مخالفت میکنند باید جواب بدهند، نه رییسجمهور.
در مورد افزایش اختیار ریاستجمهوری چطور؟ راهکار احیای اختیارات قانونی رییسجمهور چیست؟ آیا دولت بار دیگر باید لایحهای با این محتوا راهی مجلس کند یا اینکه اول باید به فکر تمهیدات مقدماتی برای همدل کردن بخشهای دیگری از حاکمیت با این ضرورت باشد؟
دولت موازی یا دولت پنهان بخش عظیمی از قدرت را در اختیار خود نگه داشته است و نمیخواهد آن را از دست بدهد. صرفنظر از مناسباتی که چنین قدرتی را در اختیار آنها قرار داده، آنها امروز از اختیارات و قدرت نفوذی که دارند، راضیاند. به همین دلیل اساسا همان طور که اول بحث گفتم، هرگونه توفیقی برای دولت را شکست خود تلقی میکنند.
به همین دلیل است که از گذاشتن هر چوبی لای چرخ دولت دریغ نمیکنند. مثلا وزارت نفت موفقیتهای قابل اعتنایی در این سالها داشته و با وجود مشکلاتی که به وجود آمده، توانسته است تولید نفت را به حداکثر برساند و پروژههای بزرگی را اجرا کند. با این حال، شما دیدید که وزیر پاکدستی مثل زنگنه را با وجود برنامه و عملکرد روشنش چه طور زیر ضرب گرفتهاند.
این فشارها به خاطر توفیقات زنگنه در وزارت نفت است. هر وزیری که توانمندتر و توفیقش بیشتر باشد، بیشتر مورد ضرب دولت موازی یا پنهان قرار میگیرد. آنها با موفقیت دولت، آینده خود را در مخاطره میبینند. به همین دلیل تلاش میکنند کسانی را که در راس امور اجرایی قرار میگیرند، یا تحت انقیاد خودشان دربیاورند یا اینکه برای آنها مشکل و حاشیه درست کنند و نگذارند به کشور و مردم خدمت کنند.
آنها پیرو همین روش و منش، سعی میکنند بحث آقای روحانی در ارتباط با افزایش اختیارات رییسجمهور را هم مثل موضوع همهپرسی، بحثی بدیع جلوه دهند. در حالی که شخص دوم مملکت و رییس دولت، مسلم است که باید از اختیارات کافی برخوردار باشد. در حالی که آقای روحانی به دلیل مناسباتی غیررسمی که وجود دارد، حتی برای گزینش وزرای خود هم خیلی اختیار ندارد و نمیتواند هر نیرویی را که شایسته میداند، به کار بگیرد.
یعنی میخواهید بگویید جدای از رای اعتماد مجلس، اهرمهای دیگری هم مانع از به کارگیری نیروهای مدنظر رییسجمهور است؟
بله، اهرمهای زیادی وجود دارد. اصلا هر نیروی شایستهای که دولت میخواهد به کار بگیرد، به انحای مختلف با او مقابله میکنند. مثلا یکی از دورههای موفق وزارت آموزش و پرورش، دورهنجفی بود؛ وقتی آقای روحانی خواست از ایشان در مقام وزیر آموزشوپرورش استفاده کند، با او چه کردند؟ البته من خیلی وارد جزییات نمیشوم امانجفی به چه سرنوشتی دچار شد؟ همینطور با انتخاب نیروهای صاحب فکر و توانمندی مانند آقایان دانش و فرجیدانا چه کردند؟ در مورد مجلس هم شما اشارهای داشتید که دوست دارم، نکتهای را در این ارتباط مطرح کنم. درست است که مجلس را نمایندگان منتخب مردم تشکیل میدهند اما شما میدانید که داوطلبان مجلس طی 2 مرحله انتخاب میشوند. اول از سوی شورای نگهبان و بعد از جانب مردم. مردم در واقع نمایندگانشان را از سبد شورای نگهبان انتخاب میکنند نه از سبد شایستگان موجود در سطح جامعه.
ازنجفی نام بردید. حرفهایی که اخیرا کرباسچی در موردنجفی زدند، واکنشهای مختلفی را در پی داشت. آیا کرباسچی واقعا در مورد مشکلساز شدن حواشی زندگینجفی در صورت شهردار شدن ایشان هشدار داده بودند؟
نه اشارهای نبود. قبل از انتخابنجفی در جلسهای که با حضور گروهی از افراد سیاسی که من در آن حضور نداشتم اما شرحش را از دوستان شنیدم، کرباسچی صرفا ازنجفی پرسید شما اگر انتخاب شوید برایتان مشکلی پیش نمیآید؟ ایشان هم میگویند نه. منظورش از مشکل هم در حقیقت این بود که آیا مشکلی پیش نمیآورند؟ در همین حد. جز این هیچ جزییاتی مطرح نشد که به مساله خانمی که بعدا خبرساز شد، مربوط باشد.
چرا کرباسچی مخالف شهردار شدننجفی بودند؟ آیا این مخالفت موضع حزب کارگزاران هم بود؟
نه، نبود. مثلا آقای مرعشی نه تنها مخالف نبود بلکه میگفت به جای من به شهردار شدننجفی رای بدهید و شورا هم به اتفاق آرانجفی را به عنوان شهردار انتخاب کرد. مخالفت کرباسچی هم بیشتر به این خاطر بود که میخواستند آقای محسن هاشمی شهردار شود؛ وگرنه ایشان هیچ اشارهای به حواشی زندگی شخصینجفی نکردند.
اصلاحطلبان در جریان جلساتی که از شهردار شدننجفی حمایت میکردند، آیا اطلاعی از جریانات حواشی زندگینجفی و خانم استاد نداشتند؟
خیر، اینکه کرباسچی میگویند در این باره هشدار دادهاند، به هر حال کسانی باید این هشدار را شنیده باشند! کرباسچی باید بگوید بهطور مشخص به چه کسی گفته است تا بعد بتوان صحت ادعا را از آن چند نفر جویا شد. من تا به حال نشنیدم کسی حرف کرباسچی را تایید کند و بگوید شاهد چنین هشداری از طرف ایشان بوده است.
این قضایا جزییاتی دارد که من به آنها ورود نمیکنم اما قدر مسلم اگر این قضیه در ابتدا بر ما روشن بود،نجفی به عنوان شهردار تهران مورد حمایت قرار نمیگرفت. موضوع دیگری که در اینجا وجود دارد، این است که مشکل مخالفاننجفی، آیا فقط موضوع این خانم بود که مجبور شد به خاطرش از شهرداری استعفا بدهد؟ یا مسائل دیگری وجود داشت که این خانم بهانهاش شد؟ کسانی که براینجفی پرونده تشکیل دادند و به دادسرا احضار و تهدیدش کردند و همان روزنجفی برگشت و استعفایش را نوشت، چرا بعد از آن دیگر دنبال پرونده را نگرفتند؟ یعنی موضوع از نظر آنها با استعفاینجفی تمام شد؟! ما که بعدها متوجه قضیه شدیم، اما سوالمان این است که اگر ماجرای آن خانم در حدی بوده که برایش پرونده تشکیل شود و شهردار تهران احضار و تهدید به بازداشت شود، چرا و چطور تا یک سال و چهار، پنج ماه بعد از آن قضیه، یعنی تا امروز، وقعی به پیگیری پرونده نگذاشتند؟ این نشان میدهد که موضوع و پرونده آن خانم، بهانهای بوده برای اینکهنجفی از شهرداری برود.
حالا آیا این بهانه توسط عواملی تقویت هم شد یا نشد، موضوعی است که باید در تحقیقات خیلی جزییتر روشن شود. به نظر میرسد کسانی در این قضیه خیلی خوشحال بودند و حتی رابطه آن خانم بانجفی را دایما پر و بال دادند تا از آن برای اهداف خودشان سوءاستفاده کنند.
نسبت این پرونده با افشاگریهایی کهنجفی میگفت در مورد مناسبات و مسائل مالی شهرداری در دوران شهردار قبل از خود خواهد کرد، چه بود؟
کاملا همین را میخواهم بگویم. آنچه موجب فشار برنجفی برای استعفا شد، موضوع آن خانم نبود. آن خانم بهانه بود. اصل قضیه اقداماتی بود کهنجفی بنا داشت در زمینه شفافسازی مناسبات به خصوص مالی شهرداری در زمان شهردار قبل از خود انجام دهد. همچنین اقداماتی که برای فسادزدایی از سیستم شهرداری آغاز کرده بود. اصل قضیه اینها بود و آن خانم فقط بهانه بود . آنها از لغزشنجفی حداکثر بهره را بردند تا نیت و انگیزه سیاسی خود را به کرسی بنشانند.
باتوجه به مجموعه مشکلاتی که پیش روی دولت و اصلاحطلبان وجود دارد، پیشبینی شما از انتخابات مجلس که امسال برگزار میشود، چیست؟ فکر میکنید اگر همین فردا انتخابات برگزار شود، میزان مشارکت مردم چقدر و جهتگیری انتخاب آنها چه خواهد بود؟
میزان مشارکت مردم در حال حاضر بسیار پایین برآورد میشود. ریزش هم از هر دو جناح صورت گرفته است. در گذشته آرای جناح اصولگرا آرای مناسکی بود، یعنی طرفداران جناح اصولگرا نه براساس آگاهی بلکه با تلقی نوعی تکلیف در انتخابات شرکت میکردند و حالا یک رایی هم میدادند، ولی هواداران اصلاحات رایشان نوعا براساس انگیزه و آگاهی بود. آنها در هر انتخابات بررسی میکردند که آیا شرایط برای شرکت مناسب است یا نه و اگر شرایط را مناسب میدیدند، شرکت میکردند و آرایشان را به صندوقها میانداختند.
میزان مشارکت در جامعه براساس نظرسنجیهایی که وجود دارد، نه تنها خیلی پایین بلکه بیسابقه پایین است. این نشان میدهد نه تنها طرفداران اصلاحات در مورد شرکت در انتخابات دچار تردید شدهاند، بلکه بخشی از بدنه اصولگرایان هم دیگر شرکت در انتخابات را برای خود یک تکلیف نمیدانند.
با این وصف اگر همین فردا انتخابات برگزار شود، شرکت کسانی که گرایش به اصولگرایان دارند از میزان کسانی که متمایل به اصلاحطلبان هستند، بیشتر است، بنابراین میتوان پیشبینی کرد که انتخابات به نفع اصولگرایان خواهد بود با درصد بسیار پایینی از مشارکت مردم. چیزی شبیه انتخابات شوراهای دوم که خیلی از اصلاحطلبها شرکت نکردند و اصولگرایان با درصد رای خیلی پایین کرسیهای شورا را به دست آوردند. آن زمان اصولگراها ابتدا میگفتند در انتخابات شرکت نمیکنند برای همین انتخابات خیلی سرد بود؛ با این حال آنها به صورت سازمان یافته به نیروهایشان دستور شرکت در انتخابات دادند و با حدود ۵۰ هزار رای در تهران، برنده انتخابات شدند.
اگر فردا انتخابات برگزار شود، ما شرایطی مثل آن روز داریم. منتها فرق حالا با آن زمان این است که اصولگراها خیلی وارفتهاند، یعنی اگر بین اصلاحطلبها سرخوردگی ووارفتگی وجود دارد، آن طرف هم همینطور است و تشتت زیادی در اصولگراها دیده میشود. در حقیقت فسادی که در دوران احمدینژاد شکل گرفت، به بنیانهای اعتقادی اصولگرایان شدیدا آسیب زد.
طوری که بدنه ایدئولوژیکشان کاملا نسبت به آنها بیاعتماد شدند. فساد سیستماتیک بزرگی که در کشور پدید آمد، پایههای اعتقادی را در همه جا تضعیف کرد. از جمله در اصولگرایان که بیشتر ایدئولوژیک هستند، بنابراین نمیشود گفت آنها هم توفیقی به دست میآورند.
یعنی اگر اصلاحطلبها اصلا در انتخابات حضور نداشته باشند، اصولگرایان چنان با هم در تضاد قرار دارند که معلوم نیست از دلش چه چیزی دربیاید. در شرایط کنونی به نظر میرسد بین اصولگرایان وزن رایی که به علت پولپاشی در زمان آقای احمدینژاد جذب او و گروهش شده بود، هنوز نسبت به وزن رایی که مبانی فکری روشنتری دارد، بیشتر است. یعنی پایگاه رای گروهی که آقای احمدینژاد با پولپاشی جذب خودش کرده، بیشتر از اصولگرایانی است که ایدئولوژیک هستند یا براساس یک اصولی فعالیت سیاسی میکنند. بنابراین وضع اصولگرایان هم خیلی خراب است و فکر نمیکنم دستاوردی در انتخابات داشته باشند. به این معنا انتخابات در شرایط کنونی شکستی برای همه خواهد بود.
این کاهش مشارکت، برای نظام جمهوری اسلامی هم یک شکست تلقی خواهد شد. با این حال فکر میکنم شرایط به همین صورت نخواهد ماند. انتخابات مجلس به صورتی است که در هر حوزه انتخابیه میتواند شرایط خاصی را به وجود بیاورد و میزان مشارکت را موردی در برخی حوزهها بالا ببرد. مشارکت مردم در این دوره بسته به این است که شرایط انتخابات چقدر مناسب و مساعد باشد و افراد شایسته در عرصه انتخابات تا چه اندازه امکان حضور پیدا کنند.
فکر میکنید نظارت استصوابی در این دوره چگونه عمل خواهد کرد؟
من فکر نمیکنم شورای نگهبان به خودی خود بتواند آنقدر خردورزی کند که بخواهد گشایشی ایجاد کند. مگر اینکه دستوری به آن برسد. یعنی در درون خود شورای نگهبان بعید است چنین ارادهای شکل بگیرد و چون آنها اساسا برای رای مردم خیلی اعتبار قائل نیستند و فکر میکنند رای مردم را باید آنها شکل بدهند، اگر چنین باشد میزان مشارکت به حداقل خواهد رسید؛ ولی نظام و رهبری نظام تاکنون بر افزایش مشارکت مردم در انتخابات تاکید داشتهاند.
اگر به موازات این تاکید بر افزایش مشارکت مردم در انتخابات، زمینههای آن هم فراهم شود، شاهد استقبال مردم خواهیم بود. از جمله آن زمینهها این است که اگر نظارت استصوابی برداشته نمیشود، تا جایی که امکان دارد رقیق شود تا مانع کمتری بر سر راه افراد صاحب صلاحیت برای شرکت در انتخابات وجود داشته باشد و این راه بسته نشود. یعنی مردم واقعا ببینند افراد شایسته در عرصه رقابت انتخاباتی حضور دارند، نه اینکه ببینند بهترین افراد به حاشیه رانده شدهاند و انتخابات در غیاب آنها دارد برگزار میشود، چون اگر اینگونه باشد، دیگر معنا و مفهوم انتخابات را نمیتوان در آن دید.
فکر میکنید در دو سال باقیمانده به پایان دولت آقای روحانی، امکان مذاکره با امریکا
تا چه اندازه فراهم است؟
انکار اصل مذاکره که خیلی پذیرفتنی نیست. به دلیل اینکه از زمانی که بشر نطق پیدا کرده و قدرت ناطقه دارد، مذاکره هم جزیی از بشریت است. بنابراین نمیشود اصل مذاکره را نفی کرد و کسی هم نیست که این اصل را نفی کند. قدرمسلم مذاکره با امریکا در این شرایط به صلاح دانسته نشده است. یعنی به گفته رهبری و با مخالفت رهبری امکان مذاکره وجود ندارد؛ ولی اگر شرایط تغییر کند، چه شرایطی که امریکا دارد در جهان پیش میآورد و چه شرایطی که ما داریم، هم به لحاظ کنش خودمان و هم از بعد دیگر کنشگران عرصه بینالملل، طبیعتا ممکن است حکم قضیه عوض شود. یعنی منعی که الان
بر سر مذاکره گذاشته شده، برداشته شود. این مذاکره الان به صورت طبیعی در سطح رسانهها دارد انجام میشود. یعنی طرفین کاملا حرفهای همدیگر را میشنوند و به تناسب آن لحن پاسخهایشان را تنظیم میکنند. میانجیها هم میآیند و میروند و کسی مانع رفتوآمد آنها نشده است. پیامهایی هم میآورند و پاسخ آن را یا مستقیم دریافت میکنند یا غیرمستقیم. این یک نوع مذاکره غیرمستقیم است. مذاکره مستقیم هم در شرایطی که منافع جمهوری اسلامی اقتضا کند، نه تنها امکانپذیر بلکه واجب میشود و کسی مخالف آن نبوده و نمیتواند باشد.
بنابراین ضرورت تامین منافع است که تعیین میکند مذاکره انجام بشود یا نه. برای اینکه شرایط مذاکره به وجود بیاید، آقای ترامپ باید متوجه حقانیتی باشد که براساس برجام در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، چون برجام حقانیتی را براساس یک گفتوگوی چندجانبه به ایران داده که امریکا باید ضمن توجهی که دارد، به آن اعتراف هم بکند و از کرده خود پشیمان باشد. بعد امکان مذاکره هم میتواند ارزیابی و در صورتی که فراهم باشد، انجام شود. قطعا زمانی که منافع جمهوری اسلامی اقتضا کند، مذاکره به صورت مستقیم هم قابل انجام خواهد بود.
یکی از کاستیهایی که به دولت نسبت میدهند، ضعف اطلاعرسانی در خصوص کارهایی است که تاکنون انجام داده است. شما چقدر با این نقد هماندیشید؟
ضعف دولت آقای روحانی در حوزه اطلاعرسانی از بدو تشکیل دولت و از همان سال ۹۲ آشکار بود و هنوز وجود دارد. به نظر میرسد دولت برای اینکه در تکتک اعضای خود انگیزه ایجاد کند که هر کدام به نوعی سخنگوی دولت باشند، باید انسجام بیشتری داشته باشد. در حال حاضر، صداهای متکثر در مقام دفاع از دولت از درون آن شنیده نمیشود.
در مورد حامیان بیرون از دولت چطور؟
به دلیل قطع ارتباط دولت با حامیان اصلیاش، آنها هم عملا به وادی سکوت رفتهاند و کمتر حاضر میشوند در حمایت از دولت صحبت کنند. دولت حامیان خود را تحویل نگرفته، توضیحات لازم را به آنها نداده و آنها را اقناع نکرده است. مثلا خود من در ملاقات اخیرم با آقای روحانی یادآوری کردم که ایشان تاکنون جز حزب خودشان با هیچ حزب دیگری مراودهای نداشتهاند. به هر حال رییسجمهور باید احزاب را به رسمیت بشناسد و مراوده داشته باشد.
به نظرم چنین مراودهای تاکنون وجود نداشته است. وقتی آقای روحانی تاکنون با حامیان خود ننشسته، طبیعی است که اگر شروع کند آنها در دو، سه جلسه اول به او انتقاد کنند. جلسات همنشینی رییسجمهور با حامیانش باید بیشتر شود، چون از جلسه چهارم، پنجم به بعد است که همدلیها بیشتر میشود. آقای روحانی باید انتقادهای جلسات اول را تحمل کند. اگر این اتفاق بیفتد، درصد خیلی زیادی از مشکلات دولت کاهش پیدا میکند. متاسفانه دفتر آقای روحانی در این زمینه کمکی به ایشان نکرده است.
و سوال آخر اینکه هفته پیش پهپاد جاسوسی امریکا پس از ورود به آبهای سرزمینی ما در خلیج فارس توسط مدافعان مرزهای کشورمان سرنگون شد. این اقدام را چطور ارزیابی میکنید و پیامد آن را چه میدانید؟
این رخداد نفسگیر و نگرانکننده بود از آن جهت که احتمال وقوع جنگ را خیلی نزدیک آورد. به هر حال سطح تنش در روابط امریکا و ایران به دنبال خروج امریکا از برجام و بازگرداندن تحریمها، حتی با شدت بیشتری از پیش از برجام، و تهدیدات لفظی خیلی بالا رفته است و اگرچه هر دو طرف بر پرهیز از جنگ تأکید میکنند با این حال وقوع یک جنگ ناخواسته را نمیتوان منتفی دانست. سرنگون کردن پهپاد امریکا یک اقدام شجاعانه و دارای ارزش فنی بالا بود که جواب داد و نتیجه آن تاکنون برای ایران مثبت بوده است. حال بیش از هرچیز باید هوشمند باشیم تا دستاورد این تدبیر حفظ شود. خطری که در کمین ماست جوگیر شدن و تهور در رویارویی نظامی با امریکاست.
دولت پنهان در رویکرد خود، بیش از آنکه ناظر بر عملکرد دولت باشد، دنبال نقطه ضعفی است تا آن را دستاویز قرار دهد و به دولت حمله کند.
دولت پنهان از گذشته دور هم وجود داشته و خودش را خارج از انتخاب مردم تعریف میکرده، توفیق هیچکدام از دولتها را تاب نیاورده است. آنها نه با موفقیتهای دولت هاشمی کنار میآمدند، نه تاب توفیق دولت خاتمی را داشتند.
در سال ۹۲ برای حفظ کشور، از روحانی به عنوان اصولگرایی که رویکردهای اصلاحطلبانه داشت، حمایت کردیم.
دولت روحانی از دولتهایی که هر یک از نامزدهای انتخابات ۹۶ میتوانستند بر سر کار بیاورند، بهتر است.
رییسجمهور فقط رییس دولت رسمی است و یک دولت پنهان به موازاتش شکل گرفته که در تصمیمگیریها و تحمیل ارادهاش در امور خیلی قویتر و صاحب اقتدارتر است
ارادهای که در داخل علیه برجام شکل گرفت و روی کارآمدن ترامپ 2 علت ابتر ماندن برجام بود.
2 رویکرد اقتصادی وجود دارد که یکی عدالت را در توزیع یکسان فقر میبیند و دیگری در توزیع عادلانه ثروت.
روند تورم جهشی شده و مردم جا ماندهاند.
روحانی به دلیل مناسباتی غیر رسمی که وجود دارد، حتی برای گزینش وزرای خود هم خیلی اختیار ندارد و نمیتواند هر نیرویی را که شایسته میداند، به کار بگیرد
دولت در بهترین شرایط تنها ۲۵ تا ۳۰ درصد قدرت را در اختیار دارد که تازه بخش اعظم آن هم مصروف اداره امور جاری میشود
به سبب این کمبود اختیارات، میزان تاثیرگذاری دولت خیلی کاهش پیدا کرده و به حدود ۵ تا ۱۰ درصد رسیده است
۸۰ درصد از کار هر دولتی که در ایران بر سر کار بیاید، صرف امور جاری مانند پرداخت حقوقها و مانند آن میشود. بنابراین چیزی که آقای رییسجمهور گفتند، چه در مورد افزایش اختیارات و چه پیرامون همهپرسی، در یک کلام حاکم شدن اراده مردم است.
ریزش از هر دو جناح صورت گرفته است.
در گذشته آرای جناح اصولگرا آرای مناسکی بود، یعنی طرفداران جناح اصولگرا نه بر اساس آگاهی بلکه با تلقی نوعی تکلیف در انتخابات شرکت میکردند و حالا یک رایی هم میدادند، ولی هواداران اصلاحات رایشان نوعا براساس انگیزه و آگاهی بود.
اگر اصلاحطلبها اصلا در انتخابات حضور نداشته باشند، اصولگرایان چنان با هم در تضاد قرار دارند که معلوم نیست از دلش چه چیزی دربیاید.
اگر بین اصلاحطلبها سرخوردگی و وارفتگی وجود دارد، آن طرف هم همینطور است و تشتت زیادی در اصولگراها دیده میشود.
فسادی که در دوران احمدینژاد شکل گرفت، به بنیانهای اعتقادی اصولگرایان شدیدا آسیب زد، طوری که بدنه ایدئولوژیکشان کاملا نسبت به آنها بیاعتماد شدند.
فکر نمیکنم شورای نگهبان به خودی خود بتواند آنقدر خردورزی کند که بخواهد گشایشی ایجاد کند، مگر اینکه دستوری به آن برسد.
با مخالفت رهبری امکان مذاکره وجود ندارد؛ ولی اگر شرایط تغییر کند، چه شرایطی که امریکا دارد در جهان پیش میآورد و چه شرایطی که ما داریم، هم به لحاظ کنش خودمان و هم از بعد دیگر کنشگران عرصه بینالملل، طبیعتا ممکن است حکم قضیه عوض شود.
انکار اصل مذاکره که خیلی پذیرفتنی نیست.
زمانی که منافع جمهوری اسلامی اقتضا کند، مذاکره به صورت مستقیم هم قابل انجام خواهد بود.
به روحانی یادآوری کردم که ایشان تاکنون جز حزب خودشان با هیچ حزب دیگری مراودهای نداشتهاند.
دفتر رییسجمهوری در راستای ایجاد همدلی با دولت به روحانی کمکی نکرده است.
کارگزاران مخالف شهردار شدن نجفی نبود.
آقای مرعشی نهتنها مخالف نبود، بلکه میگفت به جای من به شهردار شدننجفی رای بدهید و شورا هم به اتفاق آرانجفی را به عنوان شهردار انتخاب کرد.
مخالفت کرباسچی هم بیشتر به این خاطر بود که میخواستند آقای محسن هاشمی شهردار شود؛ وگرنه ایشان هیچ اشارهای به حواشی زندگی شخصینجفی نکردند.
پرونده آن خانم، بهانهای بوده برای اینکهنجفی از شهرداری برود.
کسانی در این قضیه خیلی خوشحال بودند و حتی رابطه آن خانم بانجفی را دایما پر و بال دادند تا برای اهداف خودشان سوءاستفاده کنند.
اصل قضیه اقداماتی بود کهنجفی بنا داشت در زمینه شفافسازی مناسبات
به خصوص مالی شهرداری در زمان شهردار قبل از خود انجام دهد. همچنین اقداماتی که برای فسادزدایی از سیستم شهرداری آغاز کرده بود.
کرباسچی صرفا ازنجفی پرسید شما اگر انتخاب شوید برایتان مشکلی پیش نمیآید؟ ایشان هم میگویند نه. منظورش از مشکل هم در حقیقت این بود که آیا مشکلی پیش نمیآورند؟ در همین حد.
وزیر پاکدستی مثل زنگنه را با وجود برنامه و عملکرد روشنش چطور زیر ضرب گرفتهاند. این فشارها به خاطر توفیقات زنگنه در وزارت نفت است .
هر وزیری که توانمندتر و توفیقش بیشتر باشد، بیشتر مورد ضرب دولت موازی یا پنهان قرار میگیرد. آنها با موفقیت دولت، آینده خود را در مخاطره میبینند.
اصلا هر نیروی شایستهای که دولت میخواهد به کار بگیرد، به انحای مختلف با او مقابله میکنند.
داوطلبان مجلس طی 2 مرحله انتخاب میشوند. اول از سوی شورای نگهبان و بعد از جانب مردم. مردم در واقع نمایندگانشان را از سبد شورای نگهبان انتخاب میکنند نه از سبد شایستگان موجود در سطح جامعه.