◄ خاطره احمدی نژاد با پسر واکسی در فرودگاه ساری/ واکس سه میلیون تومانی
به دلیل عدم مطالعه این کتاب، از درست یا غلط بودن و صحت مطلب منتشر شده در شبکه های اجتماعی، اطلاعی نداریم اما آن را نقل می کنیم.
به تازگی خاطره ای در شبکه های اجتماعی منتشر شده که در توضیح آن آمده، این خاطره در کتاب خاطرات دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد درج شده است.
به گزارش تین نیوز ، به دلیل عدم مطالعه این کتاب، از درست یا غلط بودن و صحت مطلب منتشر شده در شبکه های اجتماعی، اطلاعی نداریم اما آن را نقل می کنیم:
«در سال سوم از دوره دوم ریاست جمهوری ام برای یک سفر استانی به ساری رفته بودیم. در بازگشت وقتی در فرودگاه ساری می خواستیم سوار هواپیما شویم دیدم پسری گوشه سالن مشغول فروختن چیزی است و مشتری چندانی ندارد و خیلی مغموم است، دلم برایش سوخت، گفتم جلو بروم و ببینم چه می فروشد و اگر بشود کمی از او خرید کنم.
به محافظان اشاره ای کردم و همه به طرفش رفتیم..رفتم جلو و با او دست دادم، با لبخندی مصنوعی تحویلم گرفت، نگاهی به روی میزِ جلوی او کردم و دیدم دو مدل قوطی واکس یکی قهوه ای روشن و یکی مشکی جلوی اوست، خواستم چیزی از او خریده باشم که پولی هم توی جیبش کرده باشم، سه تا قوطی از واکس های قهوه ای روشن و سه تا از سیاه ها برداشتم و به محافظم دادم و رو به پسرک کردم و گفتم خسته نباشی پسرم، آفرین به تو که با کسب حلال، روزی پاک در می آوری.
باز هم لبخندی مصنوعی و بی روح تحویلم داد. با خودم گفتم محال است مرا نشناخته باشد ولی با این حال در حالی که دست در جیب کتم می کردم که پول او را پرداخت کنم به او گفتم: منو می شناسی؟
خیلی ریلکس و بی تفاوت گفت: آره احمدی نژادی.
با اینکه از این طرز بیانش کمی دلخور شدم ولی لبخندی تحویلش دادم و گفتم: آفرین من احمدی نژادم خدمتگزار شما، و کارت بانکی ام را به طرفش گرفتم و پرسیدم چقدر شد؟ پسر با بی تفاوتیِ آزار دهنده ای کارت را از دستم گرفت و گفت رمز؟ رمز را گفتم و او هم کارت کشید و رسیدش را با کارت پس داد.
در حالی که زیاد از برخوردِ سرد و بی تفاوتش راضی نبودم کارت و رسید را از او گرفتم و خواستم برگردم که چشمم به مبلغ افتاد، ۳ میلیون تومان؟؟؟
برگشتم و به او گفتم این یک دزدی محرز و فسادِ عیان است، حالا چون در فرودگاه هستی دلیل نمی شود که شش تا قوطی واکس را اینطور گران و بی قاعده بفروشی، چه خبر است؟ مگر شهرِ هِرت است؟
پسرک در حالی که با گوشه چشم و نیشخندی معنا دار مرا می نگریست بدون هیچ گونه علائمِ ترس یا نگرانی در صورتش گفت: متاسفم برای اونهائی که به ....
در حالی که خودم و محافظام از تعجب شاخ درآورده بودیم و هیچ کس هیچی نمی گفت و فقط با دهن باز نگاهش می کردیم آخر سر گفت: اینها خاویاره، خاویار خزر، اون قوطی زرده خاویار طلائیه و این سیاهه خاویار سیاه!
نایلون را برداشتم و رفتم طرف هواپیما»
واقعاً باعث تأسفه که رسانهای مثل شما از مطالب زرد شبکههای مجازی استفاده بکنه
حالا گذشته از مسخره بودن این خاطره ودروغ بودنش حتی اگه راست هم باشه اگه یه عیب نشناختن خاویار توسط احمدی بوده چندتا حسنسش رو بیان کرده فقط بدونید دشمن احمدی نژاد ذاتا انسان حسود بد ذات و کسی که اگه بهش خوبی کنی بدی میکنه مثل این سایت عمدا این مطلب دروغ رو گذاشته بعد گفته نمیدونم راست یادروغش چرا تحقیق نکردی چرا تکذیب نکردی
من که تا کنون ندیدم دست فروش خاویار بفروشد آن هم در گوشه فرودگاه، فرودگاه ها سال هاست غرفه ای شده و دارای اجاره سنگین . یک دروغی بگو حداقل چهار نفر باور کنند.
واقعا دروغه،هربسته بندی که دربازارهست حتمابرچسب محتوی داره ،حالا گیریم احمدنژادندیدبقیه افرادی که باهاش بودن چی،درضمن فروش خاویارهمیجوری رهاشده گوشه سالن فرودگاه،عجیه !