عودلاجان در چنارستان
تیننیوز| وبلاگ احمد مسجد جامعی- تهران و محلات قدیم و همچنین روستاهایش که امروزه همگی جزء شهر تهران است، سابق بر این، هرکدام محل رویش یک گیاه یا درخت ویژه بود که به آن «چنارستان» هم میگفتند و چنارهایی در آن میرویید و دیده میشد که باعث حیرت جهانگردی چون پیترو دلاواله شده بود: «خیابانها پر از درختهایی است که ما آنها را پلان مینامیم و ایرانیان به آن چنار میگویند و همه پربرگ، قطور و زیبا هستند و باید بگویم که در تمام مدت عمر خود هیچوقت تعداد به این زیادی چنارهای تنومند زیبا ندیدهام. تنه این درختان به اندازهای قطور
است که اگر دو یا حتی سه مرد دست به دست یکدیگر بدهند، باز هم نمیتوانند یکی از آنان را در بغل بگیرند و من واقعا تهران را شهر چنار مینامم.»
اين گزارش به بخشي از تهران امروز که اکنون عودلاجان خوانده ميشود، اشاره دارد و متأسفانه امروزه از آن همه چنار فقط بقايايي از چنار امامزاده يحيي(ع) باقي مانده است. از ديگر چنارهاي دارالخلافه ميتوان به چنار کوچه غريبان و چنار باغ ايلچي اشاره کرد که هر دو در منطقه بازار هستند و دومي شاهد ربودن زنان گرجي از ميان خانوادههاي ايرانيشان و در نتيجه، قتل سفير روسيه تزاري بوده است. از ديگر چنارهايي که در دوره قاجار در اطراف تهران قرار داشت، ميتوان به درخت چنار امامزاده صالح(ع) تجريش اشاره کرد. اين چنار در نوع خود بينظير است.
در جماران نيز دو چنار بسيار بزرگ قرار داشت که متأسفانه، يکي از آنها از بين رفت و ديگري نيز هنوز سرپاست و بخشي از آن در بين ديوار مسجد تازهسازي قرار گرفته است. در طرح توسعه جماران، آزادسازي اين درخت نيز گنجانيده شده است.
چنارهاي معروف محلي ديگري نيز در اوين، فرحزاد و نزديکي بازار تهران وجود داشت که بهنوعي محل گردآمدن اهالي آن محلهها و روستاها بود؛ از اين رو، محل گِردآمدن اهالي به پاچنار آوازه يافته بود. با اينکه اين چنارها از ميان مردم محل رفتند، هنوز هم آنجا را پاچنار مينامند. چنار بزرگ ديگري نيز در روستاي سابق و محله امروز بريانک قرار داشت که بعد از خشک و قطعشدن، هفت پاجوش جديد از پاي آن روييد و بههمينخاطر، آن محل به هفتچنار معروف شد. امروزه موزه حياتوحش، هفت چنار بالاتر از اينجا قرار گرفته و با بريدهشدن دو تنه از اين چنارها عملا هفت چنار به پنج چنار تبديل شده است. در سوهانک و اراج نيز درختان چناري قرار دارند که در کنار حسينيه اين دو محله قد افراشتهاند. از ديگر چنارهاي معروف تهران که هنوز هم سرسبز هستند، درختان چنار حاشيه خيابان وليعصر(عج) است.
اين خيابان که در گذشته به خيابان پهلوي معروف بود و به دستور رضاشاه و براي آنکه او راحتتر بتواند بين کاخ سعدآباد تجريش و کاخ مرمر در رفتوآمد باشد، کشيده شد، به درازترين خيابان خاورميانه شهرت گرفته است. در آن زمان براي دسترسي به شميران فقط دو جاده وجود داشت؛ يکي، اين جاده که به شاه و اطرافيانش اختصاص داشت و ديگر جاده قديم شميران يا خيابان شريعتي امروز که راه اصلي و قديمي تهران به قصران يا شميران امروز بود. مستوفي در کتاب «شرح زندگاني من» مينويسد: او دستور داد در حاشيه خيابان پهلوي به فاصله هر دو متر يک درخت چنار بکارند و در بين هر دو چنار، يک بوته گل سرخ هم کاشتند. او از اين درختها بسيار مراقبت ميکرد؛ بهطوريکه در زمستان سال 1319 به بلديه دستور داد پاي اين درختها را به عمق يک متر و نيم گودبرداري و با کاميون از تهران کود آورده و پر کنند. اين چنارها تنها چنارهاي تهران امروز نيستند که بهصورت گسترده وجود دارند. اگر به محله کَن سري بزنيد، چنارهاي فراواني خواهيد ديد که عمر آنها بسيار بيشتر از چنارهاي خيابان وليعصر(عج) است و از قطر آنها ميتوان حدس زد که عمرشان به چند صد سال ميرسد. برخي از معمران و معتمدان کن، سالهايي را به خاطر ميآوردند که يکي از اهالي کن، قراردادي با بلديه زمان رضاشاه منعقد کرده بود تا نهالهاي موردنياز حاشيه خيابان پهلوي را تأمين کند؛ بنابراين، نهالهاي اين خيابان از چنارهاي قديمي کن تهيه شد.
امروزه، چنارهاي بسيار بزرگي در باغها و محلات کن وجود دارد که شايد لازم است چندين نفر دست به دست هم بدهند تا بتوانند دور آن را حلقه کنند. به گفته معتمدان محلي، بزرگترين چنار باقيمانده اين محله و شايد تهران در باغ يکه کن قرار دارد. چنارهاي دوشاخه و بزرگ محله سرآسياب کن که در يک رديف پشت سرهم و مسير اصلي اين محله واقع شدهاند، نيز از زيبايي چنارهاي تهران در گذشته حکايت دارد.
همچنين کن از گذشتههاي دور به داشتن باغهاي ميوه معروف بود. امين احمد رازي، از نويسندگان دوره صفويه، در وصف ميوههاي آن مينويسد: بهقدري که زبان براي دهان لازم است، خوردن گلابي و هلوي کن لزوم دارد. در دوره قاجار، اولين توت نوبرانه تهران از حسنآباد کن ميآمد. حسنآباد، ده کوچکي از توابع کن بود. امروزه از اين دهِ فقط نام خياباني در بزرگراه آيتاللّه کاشاني در منطقه «5» باقي مانده است. شاهتوت و خرمالوي کن هم در بين ساير ميوههاي اين روستا معروف بوده و هست. خوشبختانه، هنوز بسياري از باغهاي کن باقي مانده و امروزه بخش اندکي از ميوه پايتخت از اين باغها تأمين ميشود.
محلات و روستاهايي هم شاهد بار آمدن ميوه انار بودهاند. از گذشتههاي دور، تهران و انار به يکديگر پيوند خوردهاند. در گذشته، در روستاهاي اطراف تهران باغهاي انار داير بود اما اين انارهاي کوچک و ملس با انار خود تهران قابل مقايسه نبود. با گسترش تهران، بيشتر اين انارستانها داخل شهر قرار گرفتند. يکي از بزرگترين اين باغ اناريها، در منطقه «4» تهران قرار داشت که امروزه به بوستان پليس تبديل شده است. اين باغ از املاک ارباب هرمز، مالک و سازنده زرتشتي محله تهرانپارس بود. عمارت او هماکنون در اين بوستان قرار گرفته و به ثبت ميراث فرهنگي رسيده است. باغ اناري ديگري نيز در گذشته در روستاي اکبرآباد امامزاده معصوم (اکبرآباد باغشاه)، در منطقه «10» امروز قرار داشت. اين باغ نيز سالها پيش از بين رفت اما اهالي قديم محله هنوز هم آنجا را به نام چهارراه اناري ميشناسند. يکي ديگر از اين باغ اناريها در محله شهرک گلستان (شهرک راهآهن) قرار داشت. اين باغ انار نيز از بين رفت و بلوار اقاقيا و خانههاي اطراف آن بهجايش ساخته شد. امروزه فقط يک باغ اناري در منطقه «22» شمال بزرگراه شهيد همت وجود دارد که اميدوارم اين تنها يادگار باقيمانده از انارستانهاي قديم تهران و اطراف آن به سرنوشت ديگر باغهاي اناري شهر دچار نشود زيرا اينها بخشي از هويت طبيعي تهران هستند؛ البته در دهههاي گذشته، باغ اناريهاي تهران به اين چند باغ محدود نبود.
امروزه برخي از اهالي محلات تهران بر اين باور هستند که نام محله آنها برگرفته از نام انار است؛ مثلا برخي از اهالي نارمک ميگويند که اين نام در اصل انارمک بوده و رفتهرفته به نارمک تبديل شده يا شماري از اهالي محله وصفنارد نيز معتقدند وصفنارد در گذشته از نامي که انار نيز در آن بوده، به اين نام تبديل شده است اما اين تفسير از نام محلهها، نياز به پژوهشهاي بيشتري دارد. به هر حال، در ايام پاييز، يکي از ميوههاي پرمشتري، انار بود. جعفر شهري دراينباره مينويسد: «انار ازجمله خوردنيهاي مورد علاقه مردم بود، خاصه بهخاطر قيمت نازل آن در چارکي (معادل 750 گرم) دو، سه شاهي و فراواني بيحد آن که در فصل خود در سر هر کوي و برزن، تلها و پشتههايي از آن روي هم انباشته شده فروشندهاش با دادزدنهاي: آي انار شيرين، انار ملسه، ساوهاي دارم انار... مشتري ميطلبيد و هر رهگذر دستمال، جيب و دامني از آن گرفته، براي خوردن برده يا به خانه ميکشيد.»
طرشت نيز از گذشتههاي دور داراي باغهاي ميوه فراواني بود اما امروزه متأسفانه، بسياري از اين باغها در بلبشوي ساختمانسازي تهران از بين رفته است. يکي از معروفترين ميوههاي طرشتيها، توت بود. طرشتيها از توت نوعي نان مخصوص طرشت درست ميکردند که توتک خوانده ميشد و در بين تهرانيها بسيار طرفدار داشت و بهنوعي سوغات طرشتيها بهحساب ميآمد. طرشت در گذشته، بسيار وسيعتر از امروز بود و اراضي شهرک ژاندارمري و محلههاي اطراف خيابان ستارخان، همگي از اراضي طرشت بودند. اراضي شهرک ژاندارمري در گذشته بهصورت تپهماهورهايي بود که هيچگونه کشتي در آنجا صورت نميگرفت و برخي گياهان وحشي خودرو در آنجا رشد ميکردند. يکي از اين گياهان، کتيرا بود که استفادههاي پزشکي فراواني داشت. از ديگر روستاهاي معروف تهران، دولاب بود. دولاب که امروزه يکي از محلات منطقه «14» است، در گذشته بخش گستردهاي از زمينهاي اين منطقه را دربرميگرفت.
همچنان که طرشت و کن، تأمين بخش زيادي از ميوه پايتخت را برعهده داشتند، دولاب نيز بخش زيادي از صيفي پايتخت را تأمين ميکرد. در اين ميان، خيار دولاب از بهترين خيارها و عطر و طعم آن بين تهرانيها بسيار معروف بود. کاسبهاي دورهگرد و طوافهايي که در کوچه و خيابانها ميگشتند و بارشان خيار دولاب بود، آن را اينگونه معرفي ميکردند: «صبح چيده دارم خيار / سبزه دولابي دارم خيار» يا «گل به سر دارم خيار / سنبل به سر دارم خيار»؛ خيارهاي جاليزي، گل زردرنگ زيبايي روي سرشان داشتند.
البته اينگونه جملات موزون درباره ساير ميوهها هم کاربرد داشت. مثلا ميوههاي مشهدي بهويژه خربزه خراسان را شايد به اين دليل نيز که زردرنگ بود، اينگونه معرفي ميکردند: «آب گنبد طلا خورده» يا گلابي کرج را ميگفتند: «گردنکجِ گلابي، مالِ کرجِ گلابي»، گاهي به طنز به مقدسمآبها نيز مانند ميکردند که از فروتني، گردنشان را به سمتي کج کردهاند.
روستاي وصفنارد نيز در گذشته، داراي زمينهاي کشاورزي گستردهاي بود که امروزه همه اين زمينها، جاي خود را به ساختمانهاي محله شهرک وليعصر(عج) منطقه 18 داده و خود يکي از محلات منطقه 17 شده است. وصفنارد نيز در گذشته به توليد محصول گوجه و باميهاش معروف بود. کاشت باميه، بسيار کار پرزحمتي بود و وصفنارد شايد تنها جايي در اطراف تهران بوده که در آن باميه ميکاشتند. درباره نام وصفنارد هم آنچه بيشتر از همه مقبول است، اينکه در گذشته در اينجا درخت نارون فراوان وجود داشت و وصف نارونهايش معروف بود. کمکم اين روستا به وصفنارد معروف شد. در گذشته، درخت نارون زيبا و بزرگي روبهروي مسجد اعظم وصفنارد قرار داشت که محل تجمع اهالي بود ولي اين درخت هم به سرنوشت بسياري از چنارهاي تهران گرفتار آمد و از بين رفت. علاوه بر اين، درختان نارون ديگري نيز در امامزاده زيد(ع) وصفنارد قرار داشت.
پونک و درههاي اطراف آن نيز محل رويش پونه بود و به همين علت، اين روستا به پونک معروف شد. امروزه کوچههاي پونه که بافت قديم روستاهاي پونک بودند، در محله پونک هنوز باقي است. ميگويند که سيدضياءالدين طباطبايي نيز در قلعه سيادتآباد (در محدوده سعادتآباد امروزي) به کشت نعنا ميپرداخت و از مهمانان خود که اغلب از رجال سياست بودند با چاي پونه پذيرايي ميکرد؛ ازاينرو، به سيدنعنا هم معروف بود. فرحزاد از گذشته در کانون توجه تهرانيها بود زيرا براي رفتن به امامزاده داود(ع) بايد از اين روستا عبور ميکردند. تهرانيها معمولا بعد از رسيدن به فرحزاد، در باغهاي آنجا استراحتي ميکردند و سپس به سمت امامزاده به راه ميافتادند. بعد از گذشتن از خود فرحزاد به ابتداي جاده امامزاده داود(ع) ميرسيدند.
اولين مکاني که در اين جاده قرار داشت، محلي به نام يونجهزار بود. اينجا محل کاشت يونجه بود. بعدها که براي حملونقل زائران، ماشين جاي قاطر و الاغ را گرفت چون يکي از ايستگاههاي اين ماشينها اينجا بود، به ماشين يونجهزاري معروف شدند. روستاهاي قصران قديم و شميران امروز نيز محصولات فراواني داشتند اما از همه معروفتر «سيب شمروني» بين اهالي تهران معروفيت داشت. اين سيب در شکل و مزه با سيبهاي معمولي تفاوت داشت. سيب گلاب هم از گلاب دره شميران بهدست ميآمد و آن هم در عطر و طعم ممتاز بود. علاوه بر اين، در برخي از نقاط شميران نيز محصولات خاصي کشت ميشد؛ مثلا نزديکي دارآباد منطقهاي وجود داشت که به باقاليزار معروف بود و در آنجا باقالي بهعمل ميآمد. قديميهاي دارآباد هنوز هم آنجا را به نام باقاليزار ميشناسند. زالزالک ونک نيز از گذشته در بين تهرانيها معروف بود. دورهگردها و طوافها با نواي «زالکه زالزالکه / رستم زال زالزالکه / مال باغ ونکه» به مشترييابي ميپرداختند؛ البته ونک در گذشتههاي دور پر بود از درختان ون بههمينخاطر به ونک معروف شد.
زعفرانيه نيز از ديگر روستاهاي شميران بود. گفته ميشود يکي از دلايل شهرتيافتن اينجا به زعفرانيه اين بود که در اين روستا، مقداري زعفران کاشتند که به عمل آمد. از آن به بعد، اينجا به زعفرانيه معروف شد. در حدود غربي منطقه «22» امروزي که محله و ساختماني وجود ندارد نيز محدودهاي وجود دارد که به ازگيلدره معروف بوده و هست.
همينطور که از نام اين محل پيداست، در اينجا ميوه ازگيل که ميوهاي جنگلي بوده و مزهاي ترش و شيرين دارد، به عمل ميآمده است. فصل رسيدن اين ميوه، اواخر فصل پاييز است. همچنين در همين منطقه در شمال بزرگراه شهيد همت، باغ و اراضي قلهکدره قرار گرفته که در گذشته، از زمينهاي کن محسوب ميشد. در دهه 20، کسي به نام مهندس احيايي براي اولينبار در ايران در اين باغ دست به پرورش قارچ خوراکي زد. به اين منظور، او غارهايي را در دل کوههاي شمال باغ کند و در همانجا، قارچ پرورش داد. اولين مشتريهاي او نيز رستورانهاي شهر تهران بودند. اين باغ امروزه به تالار پذيرايي جشنها و مراسم عروسي تبديل شده است. به هر تقدير، گذشت زمان، تهران را از باغ خالي کرد. با انتخاب شهر تهران به پايتختي در دوره قاجار، کمکم جمعيت شهر افزايش يافت و تمام باغهاي آن رفتهرفته به مناطق مسکوني و خانهباغهاي رجال تبديل شد. افزايش جمعيت، کمبود آب را نيز به دنبال داشت و همين سبب شد که ديگر تهران باغ ميوهاي به آن معنا نداشته باشد. اکنون روستاها و شهرهاي اطراف تهران و مناطق دوردست کار تهيه و تدارک ميوه و ترهبار تهران را انجام ميدادند.
در اواخر دوره قاجار و اوايل دوره پهلوي شايد بيشتر از دو، سه دکان ميوهفروشي و آن هم در محلات اعياننشين تهران وجود نداشت. فروش ميوه و سبزيجات را کاسبهاي دورهگرد و طوافها و همچنين بساطيها در دست داشتند. اين افراد معمولا صبح خيلي زود به ميادين ميوه و ترهبار تهران که در هر دوره در جايي بود، ميرفتند و به تناسب فصل سال، ميوهها را بار الاغ کرده، در کوچهها و خيابان گشته يا بساط کرده و با سرودن شعرها و آواهاي هنرمندانه که نوعي اطلاعرساني به اهالي خانه نيز بود تا بدانند که او چه ميوهاي ميفروشد، به فروش بار خود ميپرداختند. همه آنچه گفته شد بر اين نکته تأکيد دارند که تهرانيها احترام ويژهاي براي طبيعت قائل بودهاند. تهران قديم با همه محلهها و روستاهايش که ديگر بخشي از تهران شدهاند، هر يک شاهد گياه، درخت و ميوهاي مخصوص بودهاند؛ از اين رو، امروزه نيز بايد به اين نکته دقت داشت. حال که توسعه فضاي سبز از اهداف اصلي مديريت شهري است، جا دارد اين فعاليتها مطابق با روح سبز تهران قديم باشد. ضروري است هويت طبيعي تهران در برنامهها و تصميمگيريهاي مديران شهر همچون يک اصل مدنظر قرار گيرد و مناطق مختلف، ميوهها، درختان، سبزيجات و گياهاني را ببينند که پدرانشان در گذشته آنها را کشت ميکردهاند و زندگيشان آميخته به عطر و طعم آنها بوده است.
در جماران نيز دو چنار بسيار بزرگ قرار داشت که متأسفانه، يکي از آنها از بين رفت و ديگري نيز هنوز سرپاست و بخشي از آن در بين ديوار مسجد تازهسازي قرار گرفته است. در طرح توسعه جماران، آزادسازي اين درخت نيز گنجانيده شده است.
چنارهاي معروف محلي ديگري نيز در اوين، فرحزاد و نزديکي بازار تهران وجود داشت که بهنوعي محل گردآمدن اهالي آن محلهها و روستاها بود؛ از اين رو، محل گِردآمدن اهالي به پاچنار آوازه يافته بود. با اينکه اين چنارها از ميان مردم محل رفتند، هنوز هم آنجا را پاچنار مينامند. چنار بزرگ ديگري نيز در روستاي سابق و محله امروز بريانک قرار داشت که بعد از خشک و قطعشدن، هفت پاجوش جديد از پاي آن روييد و بههمينخاطر، آن محل به هفتچنار معروف شد. امروزه موزه حياتوحش، هفت چنار بالاتر از اينجا قرار گرفته و با بريدهشدن دو تنه از اين چنارها عملا هفت چنار به پنج چنار تبديل شده است. در سوهانک و اراج نيز درختان چناري قرار دارند که در کنار حسينيه اين دو محله قد افراشتهاند. از ديگر چنارهاي معروف تهران که هنوز هم سرسبز هستند، درختان چنار حاشيه خيابان وليعصر(عج) است.
اين خيابان که در گذشته به خيابان پهلوي معروف بود و به دستور رضاشاه و براي آنکه او راحتتر بتواند بين کاخ سعدآباد تجريش و کاخ مرمر در رفتوآمد باشد، کشيده شد، به درازترين خيابان خاورميانه شهرت گرفته است. در آن زمان براي دسترسي به شميران فقط دو جاده وجود داشت؛ يکي، اين جاده که به شاه و اطرافيانش اختصاص داشت و ديگر جاده قديم شميران يا خيابان شريعتي امروز که راه اصلي و قديمي تهران به قصران يا شميران امروز بود. مستوفي در کتاب «شرح زندگاني من» مينويسد: او دستور داد در حاشيه خيابان پهلوي به فاصله هر دو متر يک درخت چنار بکارند و در بين هر دو چنار، يک بوته گل سرخ هم کاشتند. او از اين درختها بسيار مراقبت ميکرد؛ بهطوريکه در زمستان سال 1319 به بلديه دستور داد پاي اين درختها را به عمق يک متر و نيم گودبرداري و با کاميون از تهران کود آورده و پر کنند. اين چنارها تنها چنارهاي تهران امروز نيستند که بهصورت گسترده وجود دارند. اگر به محله کَن سري بزنيد، چنارهاي فراواني خواهيد ديد که عمر آنها بسيار بيشتر از چنارهاي خيابان وليعصر(عج) است و از قطر آنها ميتوان حدس زد که عمرشان به چند صد سال ميرسد. برخي از معمران و معتمدان کن، سالهايي را به خاطر ميآوردند که يکي از اهالي کن، قراردادي با بلديه زمان رضاشاه منعقد کرده بود تا نهالهاي موردنياز حاشيه خيابان پهلوي را تأمين کند؛ بنابراين، نهالهاي اين خيابان از چنارهاي قديمي کن تهيه شد.
امروزه، چنارهاي بسيار بزرگي در باغها و محلات کن وجود دارد که شايد لازم است چندين نفر دست به دست هم بدهند تا بتوانند دور آن را حلقه کنند. به گفته معتمدان محلي، بزرگترين چنار باقيمانده اين محله و شايد تهران در باغ يکه کن قرار دارد. چنارهاي دوشاخه و بزرگ محله سرآسياب کن که در يک رديف پشت سرهم و مسير اصلي اين محله واقع شدهاند، نيز از زيبايي چنارهاي تهران در گذشته حکايت دارد.
همچنين کن از گذشتههاي دور به داشتن باغهاي ميوه معروف بود. امين احمد رازي، از نويسندگان دوره صفويه، در وصف ميوههاي آن مينويسد: بهقدري که زبان براي دهان لازم است، خوردن گلابي و هلوي کن لزوم دارد. در دوره قاجار، اولين توت نوبرانه تهران از حسنآباد کن ميآمد. حسنآباد، ده کوچکي از توابع کن بود. امروزه از اين دهِ فقط نام خياباني در بزرگراه آيتاللّه کاشاني در منطقه «5» باقي مانده است. شاهتوت و خرمالوي کن هم در بين ساير ميوههاي اين روستا معروف بوده و هست. خوشبختانه، هنوز بسياري از باغهاي کن باقي مانده و امروزه بخش اندکي از ميوه پايتخت از اين باغها تأمين ميشود.
محلات و روستاهايي هم شاهد بار آمدن ميوه انار بودهاند. از گذشتههاي دور، تهران و انار به يکديگر پيوند خوردهاند. در گذشته، در روستاهاي اطراف تهران باغهاي انار داير بود اما اين انارهاي کوچک و ملس با انار خود تهران قابل مقايسه نبود. با گسترش تهران، بيشتر اين انارستانها داخل شهر قرار گرفتند. يکي از بزرگترين اين باغ اناريها، در منطقه «4» تهران قرار داشت که امروزه به بوستان پليس تبديل شده است. اين باغ از املاک ارباب هرمز، مالک و سازنده زرتشتي محله تهرانپارس بود. عمارت او هماکنون در اين بوستان قرار گرفته و به ثبت ميراث فرهنگي رسيده است. باغ اناري ديگري نيز در گذشته در روستاي اکبرآباد امامزاده معصوم (اکبرآباد باغشاه)، در منطقه «10» امروز قرار داشت. اين باغ نيز سالها پيش از بين رفت اما اهالي قديم محله هنوز هم آنجا را به نام چهارراه اناري ميشناسند. يکي ديگر از اين باغ اناريها در محله شهرک گلستان (شهرک راهآهن) قرار داشت. اين باغ انار نيز از بين رفت و بلوار اقاقيا و خانههاي اطراف آن بهجايش ساخته شد. امروزه فقط يک باغ اناري در منطقه «22» شمال بزرگراه شهيد همت وجود دارد که اميدوارم اين تنها يادگار باقيمانده از انارستانهاي قديم تهران و اطراف آن به سرنوشت ديگر باغهاي اناري شهر دچار نشود زيرا اينها بخشي از هويت طبيعي تهران هستند؛ البته در دهههاي گذشته، باغ اناريهاي تهران به اين چند باغ محدود نبود.
امروزه برخي از اهالي محلات تهران بر اين باور هستند که نام محله آنها برگرفته از نام انار است؛ مثلا برخي از اهالي نارمک ميگويند که اين نام در اصل انارمک بوده و رفتهرفته به نارمک تبديل شده يا شماري از اهالي محله وصفنارد نيز معتقدند وصفنارد در گذشته از نامي که انار نيز در آن بوده، به اين نام تبديل شده است اما اين تفسير از نام محلهها، نياز به پژوهشهاي بيشتري دارد. به هر حال، در ايام پاييز، يکي از ميوههاي پرمشتري، انار بود. جعفر شهري دراينباره مينويسد: «انار ازجمله خوردنيهاي مورد علاقه مردم بود، خاصه بهخاطر قيمت نازل آن در چارکي (معادل 750 گرم) دو، سه شاهي و فراواني بيحد آن که در فصل خود در سر هر کوي و برزن، تلها و پشتههايي از آن روي هم انباشته شده فروشندهاش با دادزدنهاي: آي انار شيرين، انار ملسه، ساوهاي دارم انار... مشتري ميطلبيد و هر رهگذر دستمال، جيب و دامني از آن گرفته، براي خوردن برده يا به خانه ميکشيد.»
طرشت نيز از گذشتههاي دور داراي باغهاي ميوه فراواني بود اما امروزه متأسفانه، بسياري از اين باغها در بلبشوي ساختمانسازي تهران از بين رفته است. يکي از معروفترين ميوههاي طرشتيها، توت بود. طرشتيها از توت نوعي نان مخصوص طرشت درست ميکردند که توتک خوانده ميشد و در بين تهرانيها بسيار طرفدار داشت و بهنوعي سوغات طرشتيها بهحساب ميآمد. طرشت در گذشته، بسيار وسيعتر از امروز بود و اراضي شهرک ژاندارمري و محلههاي اطراف خيابان ستارخان، همگي از اراضي طرشت بودند. اراضي شهرک ژاندارمري در گذشته بهصورت تپهماهورهايي بود که هيچگونه کشتي در آنجا صورت نميگرفت و برخي گياهان وحشي خودرو در آنجا رشد ميکردند. يکي از اين گياهان، کتيرا بود که استفادههاي پزشکي فراواني داشت. از ديگر روستاهاي معروف تهران، دولاب بود. دولاب که امروزه يکي از محلات منطقه «14» است، در گذشته بخش گستردهاي از زمينهاي اين منطقه را دربرميگرفت.
همچنان که طرشت و کن، تأمين بخش زيادي از ميوه پايتخت را برعهده داشتند، دولاب نيز بخش زيادي از صيفي پايتخت را تأمين ميکرد. در اين ميان، خيار دولاب از بهترين خيارها و عطر و طعم آن بين تهرانيها بسيار معروف بود. کاسبهاي دورهگرد و طوافهايي که در کوچه و خيابانها ميگشتند و بارشان خيار دولاب بود، آن را اينگونه معرفي ميکردند: «صبح چيده دارم خيار / سبزه دولابي دارم خيار» يا «گل به سر دارم خيار / سنبل به سر دارم خيار»؛ خيارهاي جاليزي، گل زردرنگ زيبايي روي سرشان داشتند.
البته اينگونه جملات موزون درباره ساير ميوهها هم کاربرد داشت. مثلا ميوههاي مشهدي بهويژه خربزه خراسان را شايد به اين دليل نيز که زردرنگ بود، اينگونه معرفي ميکردند: «آب گنبد طلا خورده» يا گلابي کرج را ميگفتند: «گردنکجِ گلابي، مالِ کرجِ گلابي»، گاهي به طنز به مقدسمآبها نيز مانند ميکردند که از فروتني، گردنشان را به سمتي کج کردهاند.
روستاي وصفنارد نيز در گذشته، داراي زمينهاي کشاورزي گستردهاي بود که امروزه همه اين زمينها، جاي خود را به ساختمانهاي محله شهرک وليعصر(عج) منطقه 18 داده و خود يکي از محلات منطقه 17 شده است. وصفنارد نيز در گذشته به توليد محصول گوجه و باميهاش معروف بود. کاشت باميه، بسيار کار پرزحمتي بود و وصفنارد شايد تنها جايي در اطراف تهران بوده که در آن باميه ميکاشتند. درباره نام وصفنارد هم آنچه بيشتر از همه مقبول است، اينکه در گذشته در اينجا درخت نارون فراوان وجود داشت و وصف نارونهايش معروف بود. کمکم اين روستا به وصفنارد معروف شد. در گذشته، درخت نارون زيبا و بزرگي روبهروي مسجد اعظم وصفنارد قرار داشت که محل تجمع اهالي بود ولي اين درخت هم به سرنوشت بسياري از چنارهاي تهران گرفتار آمد و از بين رفت. علاوه بر اين، درختان نارون ديگري نيز در امامزاده زيد(ع) وصفنارد قرار داشت.
پونک و درههاي اطراف آن نيز محل رويش پونه بود و به همين علت، اين روستا به پونک معروف شد. امروزه کوچههاي پونه که بافت قديم روستاهاي پونک بودند، در محله پونک هنوز باقي است. ميگويند که سيدضياءالدين طباطبايي نيز در قلعه سيادتآباد (در محدوده سعادتآباد امروزي) به کشت نعنا ميپرداخت و از مهمانان خود که اغلب از رجال سياست بودند با چاي پونه پذيرايي ميکرد؛ ازاينرو، به سيدنعنا هم معروف بود. فرحزاد از گذشته در کانون توجه تهرانيها بود زيرا براي رفتن به امامزاده داود(ع) بايد از اين روستا عبور ميکردند. تهرانيها معمولا بعد از رسيدن به فرحزاد، در باغهاي آنجا استراحتي ميکردند و سپس به سمت امامزاده به راه ميافتادند. بعد از گذشتن از خود فرحزاد به ابتداي جاده امامزاده داود(ع) ميرسيدند.
اولين مکاني که در اين جاده قرار داشت، محلي به نام يونجهزار بود. اينجا محل کاشت يونجه بود. بعدها که براي حملونقل زائران، ماشين جاي قاطر و الاغ را گرفت چون يکي از ايستگاههاي اين ماشينها اينجا بود، به ماشين يونجهزاري معروف شدند. روستاهاي قصران قديم و شميران امروز نيز محصولات فراواني داشتند اما از همه معروفتر «سيب شمروني» بين اهالي تهران معروفيت داشت. اين سيب در شکل و مزه با سيبهاي معمولي تفاوت داشت. سيب گلاب هم از گلاب دره شميران بهدست ميآمد و آن هم در عطر و طعم ممتاز بود. علاوه بر اين، در برخي از نقاط شميران نيز محصولات خاصي کشت ميشد؛ مثلا نزديکي دارآباد منطقهاي وجود داشت که به باقاليزار معروف بود و در آنجا باقالي بهعمل ميآمد. قديميهاي دارآباد هنوز هم آنجا را به نام باقاليزار ميشناسند. زالزالک ونک نيز از گذشته در بين تهرانيها معروف بود. دورهگردها و طوافها با نواي «زالکه زالزالکه / رستم زال زالزالکه / مال باغ ونکه» به مشترييابي ميپرداختند؛ البته ونک در گذشتههاي دور پر بود از درختان ون بههمينخاطر به ونک معروف شد.
زعفرانيه نيز از ديگر روستاهاي شميران بود. گفته ميشود يکي از دلايل شهرتيافتن اينجا به زعفرانيه اين بود که در اين روستا، مقداري زعفران کاشتند که به عمل آمد. از آن به بعد، اينجا به زعفرانيه معروف شد. در حدود غربي منطقه «22» امروزي که محله و ساختماني وجود ندارد نيز محدودهاي وجود دارد که به ازگيلدره معروف بوده و هست.
همينطور که از نام اين محل پيداست، در اينجا ميوه ازگيل که ميوهاي جنگلي بوده و مزهاي ترش و شيرين دارد، به عمل ميآمده است. فصل رسيدن اين ميوه، اواخر فصل پاييز است. همچنين در همين منطقه در شمال بزرگراه شهيد همت، باغ و اراضي قلهکدره قرار گرفته که در گذشته، از زمينهاي کن محسوب ميشد. در دهه 20، کسي به نام مهندس احيايي براي اولينبار در ايران در اين باغ دست به پرورش قارچ خوراکي زد. به اين منظور، او غارهايي را در دل کوههاي شمال باغ کند و در همانجا، قارچ پرورش داد. اولين مشتريهاي او نيز رستورانهاي شهر تهران بودند. اين باغ امروزه به تالار پذيرايي جشنها و مراسم عروسي تبديل شده است. به هر تقدير، گذشت زمان، تهران را از باغ خالي کرد. با انتخاب شهر تهران به پايتختي در دوره قاجار، کمکم جمعيت شهر افزايش يافت و تمام باغهاي آن رفتهرفته به مناطق مسکوني و خانهباغهاي رجال تبديل شد. افزايش جمعيت، کمبود آب را نيز به دنبال داشت و همين سبب شد که ديگر تهران باغ ميوهاي به آن معنا نداشته باشد. اکنون روستاها و شهرهاي اطراف تهران و مناطق دوردست کار تهيه و تدارک ميوه و ترهبار تهران را انجام ميدادند.
در اواخر دوره قاجار و اوايل دوره پهلوي شايد بيشتر از دو، سه دکان ميوهفروشي و آن هم در محلات اعياننشين تهران وجود نداشت. فروش ميوه و سبزيجات را کاسبهاي دورهگرد و طوافها و همچنين بساطيها در دست داشتند. اين افراد معمولا صبح خيلي زود به ميادين ميوه و ترهبار تهران که در هر دوره در جايي بود، ميرفتند و به تناسب فصل سال، ميوهها را بار الاغ کرده، در کوچهها و خيابان گشته يا بساط کرده و با سرودن شعرها و آواهاي هنرمندانه که نوعي اطلاعرساني به اهالي خانه نيز بود تا بدانند که او چه ميوهاي ميفروشد، به فروش بار خود ميپرداختند. همه آنچه گفته شد بر اين نکته تأکيد دارند که تهرانيها احترام ويژهاي براي طبيعت قائل بودهاند. تهران قديم با همه محلهها و روستاهايش که ديگر بخشي از تهران شدهاند، هر يک شاهد گياه، درخت و ميوهاي مخصوص بودهاند؛ از اين رو، امروزه نيز بايد به اين نکته دقت داشت. حال که توسعه فضاي سبز از اهداف اصلي مديريت شهري است، جا دارد اين فعاليتها مطابق با روح سبز تهران قديم باشد. ضروري است هويت طبيعي تهران در برنامهها و تصميمگيريهاي مديران شهر همچون يک اصل مدنظر قرار گيرد و مناطق مختلف، ميوهها، درختان، سبزيجات و گياهاني را ببينند که پدرانشان در گذشته آنها را کشت ميکردهاند و زندگيشان آميخته به عطر و طعم آنها بوده است.