چرا توسعه نیافتهایم
وبلاگ فرشاد مومنی-از جنبه روششناختی ما با تقدم مسائل سطح توسعه نسبت به مسائل سطح کلان روبهرو هستیم و پایداری مربوط به شاخصهای اقتصادی بیش از هر چیز تابعی از طرز اهتمام ما به مسائل سطح توسعه است.
در بین مسائل بنیادی سطح توسعه که سرنوشتساز هستند متغیرهایی مانند امنیت حقوق مالکیت، وضعیت هزینههای مبادله و ساختار نهادی بر اثر اینکه مولد یا غیرمولد باشد هر یک نقش تعیینکنندهای دارند و مسیر حرکت عملکرد سطح کلان اقتصاد ملی را تحت تاثیر قرار میدهند، با یک دریغ و تاسف در جامعه روبهرو هستیم.
آن هم این است که مهمترین مشخصه عینی و ذهنی ساختار رانتی، پدیده کوتهنگری و سلطه غیرمتعارف آن در همه مناسبات مربوط به حیات جمعی ما است و نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع در این زمینه به طرز غیرمتعارفی آسیبپذیر شده است. نتیجه این کوتهنگریهای غیرمتعارف به ویژه در دورانی که بیسابقهترین سطوح درآمدهای نفتی را داشتیم؛ عوارض اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به مراتب مخربتری را برای ما به یادگار گذاشته و باید به شکل بایسته درباره تکتک آنها صحبت شود.
درباره متغیرهای سطح توسعه به شرحی که اشاره کردم طیف بسیار متنوعی از متغیرها مطرح میشوند ولی یک تشابه و یگانگی بسیار حیرتانگیز هم در مطالعات مربوط به گذشته و تاریخی توسعه و هم در مطالعات معطوف به ملاحظات آیندهشناختی وجود دارد که خود این یکسانی واقعا تکاندهنده و حیرتانگیز است. اگر ما کانون اصلی مساله را درست تشخیص دهیم میتوانیم انتظار داشته باشیم که اداره کشور بسیار کمهزینهتر و بسیار پردستاورد نسبت به شرایط کنونی انجام شود.
در کتاب بسیار ارزشمند «چرا ملتها شکست میخورند» نوشته عجماوغلو و جیمز رابینسون، یک نکته بسیار خارقالعادهای مطرح شده است. ادعا این است که بر حسب بررسی تجارب بسیار پر هزینه کشورهای مختلف در طول تاریخ به یک جمعبندی کلیدی دست پیدا کرده است. آن هم عبارت از این است که متغیر ابر تعیینکننده در مناسبات مربوط به سطح توسعه به الگوی رابطه دولت و مردم مربوط میشود. اگر در هر کشوری مناسبات بین دولت و مردم براساس شفافیت، صداقت، عدالت و تولیدمحوری استوار شود؛ آن کشور بدون استثنا در طول تاریخ به سمت توسعه متمایل شده و اگر دیگر متغیرهای توسعهوضعیت دگرگونی داشته باشند یعنی عدم اعتماد، عدم شفافیت و عدم همکاری بین دولت و مردم، قطعا آن کشور مسیر قهقرایی طی خواهد کرد.
این یک گواهی است که این کتاب در بررسی بیش از ٢٠٠٠ ساله از تاریخ اقتصادی کشورهای مهم دنیا مورد توجه قرار داده است. عینا شبیه به این جمعبندی را مجموعهای از پژوهشگران موسسه «رند» در پروژهای که در سال ١٩٩٩ انجام شده؛ ذکر کردهاند.
مطالعه رند بر اساس سفارش شورای روابط خارجی امریکا صورت گرفته است. آنها با منطق ظهور انقلاب در فناوریهای مایکروالکترونیک و تکنولوژی اطلاعات ارزیابی کردند که قاعده بازی اقتصادی تغییر میکند. گفتند که امریکاییها از موضع مسوولیتهای استراتژیک رقبای خود را براساس استانداردهای نظم مربوط به موج دوم انقلاب صنعتی پایش میکنند و براین اساس از رند خواسته بودند مجموعه شاخصهای جدیدی را معرفی کند که بیانگر عناصر گوهری و مولفههای اصلی تغییر یافته در قدرت باشد.
مهمترین یافته این موسسه این بود که همه عناصر سخت در ساختار قدرت یک کشور مثل جمعیت، تعداد نیروهای مسلح، توان تولید فولاد، مانند وسعت سرزمین، منابع مادی در اختیار و... جای خود را در ساختار جدید به مولفههای نرمافزاری شامل نظام آمار و اطلاعات وشبکههای خلق دادههای اطلاعاتی، میزان پژوهشگران، وضعیت تخصیص منابع تحقیق و توسعه میدهند. یعنی عناصر اصلی قدرت از ربع پایانی قرن ٢٠ به این سمت به صور فزاینده در حال معطوف شدن به مولفههای جدید است.
آنچه برای من جالب بود و به من اجازه میدهد به اعتبار مطالعه عجم اغلو از تعبیر تکاندهنده برای آن استفاده کنم؛ این است که آنها بر اساس این فهم، نزدیک به ١١٥ شاخص برای پایش رقبای امریکا از نظر قدرت اقتصادی در عصر دانایی ارایه کرده بودند و این ١١٥ شاخص را در طبقهبندی قرار داده و تعدادشان را کمتر کردند و در آخرین طبقهبندی وقتی خواستند یک مولفه اعلام کنند که در برگیرنده تمام آن ١١٥ شاخص دیگر است؛ به شاخص رابطه دولت و مردم اشاره کردند. این شاخص به تنهایی کیفیتهای مورد انتظار از ١١٥ شاخص را میتواند به نمایش بگذارد.