◄ ماندن طولانی درقدرت
فروردین ۸۹ بود که ترجمه فارسی کتاب «جباریت» نوشته «مانس اشپربر» روانشناس شهیر آلمانی را خواندم. این کتاب تحلیل روان شناختی تحولاتی است که ماندن طولانی درقدرت، شخصیت و ساختار روانی صاحبان قدرت پدید میآورد و حتی آنان را به برخی بیماریهای نهفته روانی گرفتار میکند.
وبلاگ محسن رنانی-فروردین ۸۹ بود که ترجمه فارسی کتاب «جباریت» نوشته «مانس اشپربر» روانشناس شهیر آلمانی را خواندم. این کتاب تحلیل روان شناختی تحولاتی است که ماندن طولانی درقدرت، شخصیت و ساختار روانی صاحبان قدرت پدید میآورد و حتی آنان را به برخی بیماریهای نهفته روانی گرفتار میکند. بهگونهای که از نقطهای به بعد دیگر نه خودشان میتوانند تغییری در خود ایجاد کنند و نه دیگران جرأت میکنند بیماری را به آنان گوشزد کنند!
ازسوی دیگر لذت ناشی ازقدرت، سبب افزایش ترشح هورمون های دوپامین و سروتونین در مغز میشود که به تدریج تمایل به تکرار این لذت موجب تلاش فرد برای دستیابی به قدرت بیشتر میشود.
ازسوی دیگر افزایش مداوم ترشح این هورمونها منجربه اعتیاد مغزبه آنها میشود و آن گاه همین اعتیاد فرد را وامیدارد که با شدت بیشتری بکوشد تا روزبهروز قدرت خود را بسط دهد تا لذت خودش از قدرتش کاهش نیابد (دقیقاً مانند وقتی معتادان مجبورند دوز مصرفی خودرا بالا ببرند تامیزان رضایتشان کاهش نیابد).
و چنین میشود که کمکم یک انسان سالم معمولی وقتی در بلندمدت در قدرت میماند به یک دیکتاتور بیمار بدل میشود.
فرقی نمیکند، این روحیه دیکتاتوری میتواند در خانه، در اداره، در وزارتخانه یاحتی درنانوایی باشد.
هرموضعی که به ما احساس قدرت بدهد، میتواند مارا معتاد کند و به همین علت دربرابر تغییر آن وضعیت مقاومت میکنیم.
همین اشپربر به خوبی توضیح میدهد که چرا امکان ندارد درجامعه ای که مردمان عادیاش در خانه و کارخانه، دیکتاتور نیستند، حاکمان دیکتاتور به وجود آید.
تقریبا بیست سال گذشته بیشتر نوشتهها و سخنرانی ها و تلاشهای اجتماعی و علمی من معطوف به تغییر ذهنیت سیاستمداران یا کنشگران سیاسی و مدنی بوده است.
اما امروز احساس میکنم، این همه تلاش، اثری که انتظار داشتم را نداشته است.
من اکنون پس از بیست سال تلاش در حوزه اقتصاد سیاسی تقریباً از این که «از بالا» بشود کاری برای این کشور کرد ناامید شده ام. درواقع مشکلاتی که اشاره کردم نمیگذارد گوش شنوایی در آن بالاها پیدا شود.
در آن بالاها، این «سروتونین» و «دوپامین» هستند که مقامات را هدایت میکنند نه نخبگان دلسوز و مشاوران عاقل و متخصصان توسعه خواه.
چپ یا راست، فرقی نمیکند؛ تقریباً ۹۰% مقامات اصلی درکشورما تکراریاند. یعنی پستها و موقعیتها بین تعداد مشخصی آدم میچرخد.
مدیرانی هستند که هرچهار سال را یکجا سرمیکنند و سپس به جای دیگری منتقل میشوند. نه حکومت میتواند اینان را تغییر دهد و نه خودشان اجازه میدهند چنین شود.
چندی پیش دوستی که به معاونت وزیری رسیده بود میگفت کسی که قبلا جایی مدیرکل بوده آمده بود و تقریبا التماس میکرد که مرا جایی به مدیریت بگمار. حقوقش مهم نیست، محلش مهم نیست، نوع کارش مهم نیست، فقط مدیریت باشد. این همان اعتیادی است که نمیگذارد چیزی تغییر کند.