◄ مضرات تقویت فرهنگ «گریز از دانایی» در کشور
اکنون و پس از وقوع حادثه هواپیمای ارتش برخی کاربران این مطلب بازنشر شده را مورد توجه قرار داده و آن را مصداق تحلیلهای ارایه شده در فضای مجازی در مورد حادثه هواپیمای ارتش میدانند.
اگرچه با گذشت یک هفته از وقوع حادثه هواپیمای ارتش که به مرگ تعدادی از هموطنانمان منجر شد، فضای شبکههای اجتماعی اکنون از تحلیل این رویداد دور شده است، اما یک کاربر فضای مجازی با بازنشر یادداشتی که سال گذشته و پس از وقوع حادثه کشتی سانچی در نقد رفتار کاربران فضای مجازی در مورد این حادثه منتشر شد، به انتقاد از تحلیلهای اشتباهی پرداخت که در مورد این حادثه و حوادث مشابه در شبکههای اجتماعی ارایه میشود.
به گزارش تیننیوز، نویسنده که بهتازگی باردیگر و در سالگرد حادثه سانچی با توضیحی این یادداشت را بازنشر کرده بود، در مورد دلیل این اقدام خود نوشته بود: پارسال که کشتی سانچی در همین روزها به دلایلی دچار سانحه شد و پس از آن با تمامی کارکنانش به زیر آب فرو رفت، حسب عادت ما ایرانیان، بلافاصله شایعات غریبی فضای شبکههای اجتماعی را فرا گرفت.
او افزود: در آن روزها تنها به این شکل توانستم خشم و ناامیدی خودم را از نادانی رایج در فضای مجازی بیان کنم. نادانیای که سرانجام گریبان کشور را خواهد گرفت و آسیبهایی غیر قابل باور متوجه ما خواهد کرد. امروز پس از یک سال میبینم فرهنگ نادانی و گریز از دانایی حالا آنقدر معتبر شده است که برخی گروههای سیاسی راهکارهای سیاسی خود برای مبارزات سیاسی را اساساً بر پایه دروغ و اتکا به فریب مردم عرضه میکنند. پس لازم دیدم برای یادآوری خطر نادانی، یک بار دیگر این مطلب را منتشر کنم.
اکنون و پس از وقوع حادثه هواپیمای ارتش برخی کاربران این مطلب بازنشر شده را مورد توجه قرار دادهاند و آن را مصداقی برای برخی تحلیلهای ارایه شده در فضای مجازی در مورد حادثه هواپیمای ارتش میدانند.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
« آقا این کشتی سانچی از اولش مورد داشت. این کشتیه که نمیخواست بره کره جنوبی، میخواست بره کره شمالی. همش رد گم کنی بود. میگن دیروزش خود کیم بود یا برادر زنش آلاسکا، زنگ زده بود به سردار سلیمانی و گفت : «حاجی ما یخ زدیم که این سیا زمستونی. یه فکری بکن واسمون. همه رقمه در خدمتیم».
سردار هم دلش سوخت، فرتی رفت عسلویه، دید یه کشتی دم دسته. معطلش نکرد، همه خدمه را گرفت انداخت تو موتورخونه، سکان رو داد دست یکی از بچههای سپاه گفت: «برادر مهدی! شما کشتی رو ببر پیونگ یانگ. این رادار مادارا رو هم آف کن، یک آیه و جعلنا بخون از بغل ناوگان آمریکا بزن برو توکلت به خدا ».
برادر مهدی هم زد رادارها و جی پی اس کشتی را پکوند و بدون نگاه کردن به قطبنما رفت همون وری که خورشید میاد بیرون. کشتی را هم رنگ آبی زد که تو آب دریا دیده نشه. بین راه سردار سلیمانی به برادر مهدی زنگ زد گفت: «برادر، نکنه این کیم و آلاسکا اسکلت کنن یک مشت دلار تقلبی بهت بندازن جای پول نفت. بگو من موشک میخوام، خودتم سوا میکنی. نقطه زن بگیر بگو میخوام ... »
همین جا بود که کار خراب شد. نگو یکی از هکرهای اسراییلی داشته مکالمه رو شنود میکرده. جلدی زنگ میزنه به نتانیاهو اونم صاف میذاره کف دست بن سلمان. بن سلمان هم نصف شب زنگ زد به دونال . یه زنگ، دو زنگ، ... بن سلمان ناچارا زنگ زد به ایوانکا که بیدار بود. چقدر ذوق کرد وقتی ایوانکا گفت چطوری بنی؟ اصلا یادش رفت موشک ها رو، همینجوری حرف زدند و حرف زدند تا ایوانکا تنگش گرفت. گفت: «چیکار داشتی نصف شبی حالا؟ زود بگو کار دارم». بن سلمان هم جریانو گفت. ایوانکا گفت: «این شماره کارت. یک میلیارد بریز. اس که اومد تو دیگه بخواب».
صبح ایوانکا قبل از صبونه رفت نشست رو پای باباش. دونالد گفت: «چی میخوای گوگولی؟» ایوانکا گفت:« یه سوراخ تو یه کشتی» دونالد گفت: «عکس بده، سوراخ بگیر». ایوانکا هم عکس برادر مهدی رو که از رو پروفایلش برداشته بود داد به ترامپ، ترامپ هم داد به آدمیرال. آدمیرال هم سوار اف 22 شد رفت که کشتی را سوراخ کنه. اما هکرهای ایرانی که همه رمزهای پنتاگون رو میدونن ماجرا را فهمیدن و رسوندن به سردار سلیمانی. سردار جلدی به برادر مهدی خبر داد گفت: «برادر مهدی بپر تو آب که الآن کشتی کن فیکون میشه!» برادر مهدی گفت: «پس این مادرمرده ها که تو موتورخونه زندانی ان چی؟» سردار گفت: «یه وان یکاد بخون فوت کن به در موتورخونه ایشالا موشک آمریکاییا خطا میره» برادر مهدی هم معطل نکرد و پرید توی آب. ولی توی تلفظ وان یکاد یک اشتباه کوچک کرد. در نتیجه موشک آمریکاییها منحرف نشد و زارتی خورد به کشتی.
ولی چینیها خیلی نامردی کردن. اونا میتونستن کشتی رو نجات بدن اما شی چی پینگ گفت: «نه بذارین غرق شه بلکی بتونیم یه کشتی دیگه به ایرانیها بندازیم!»
اینا همش تو تلگرام نوشته. خود روح الله زم اومد تو تلویزیون اسراییل همه ماجرا رو قشنگ گفت. اینا اصلا به فکر بچه های مردم نیستن!»
به همین سادگی ، به همین سخافت!»