◄ شکلگیری شبکه حسی جوانان ایران؛ درود بر جوانان

وبلاگ عباس آخوندی-انتخابات، نبرد گفتمانها است. یکی از دستاوردهای مهم #انتخابات، شکلگیری سازمانها و شبکههای اجتماعی است. البته، مشروط بر آنکه گفتمانها با شفافیت به میدان آیند و یا حتی بهنحوی ستیز کنند که بنمایهی آنها از پسِ شیوهی بیان و رفتار مدعیان آنها قابل شناسایی باشند. در صورتیکه گفتمانی موفق شود تا چهرهی واقعی خود را پنهان کند، فرایند انتخابات و یا سایر اشکال نبردهای اجتماعی چون خیزشها و شورشها منجر به ایجاد شکاف اجتماعی و شتاب گرفتن فرایند تباهی ملی میشود. یعنی همان چیزی که امروز، منطقه در نتیجه شکلگیری و نبرد گفتمان طالبان، القاعده، داعش و مادر همهی آنها اخوان المسلمین و یا بهار عربی با آن دستوپنجه نرم میکند. ونزوئلا نیز نمادِ دیگری از نتیجه غلبه گفتمانِ چپ پوپولیست است.
در همین ایران ما، گفتمان مزورانه پوپولیسم در سال 1384 ابتدا سازمان درونی اصولگرایان را متلاشی کرد و سپس کلِ جامعه را به بحران کشید. هیچ یادم نمیرود که پس از مصاحبهای که احمدینژاد در همان سال طی آن به مرحوم هاشمی تاخت، شام به مناسبت روضه ایام فاطمیه (ع) در دانشگاه امام صادق (ع) میهمان مرحوم مهدوی کنی بودیم. در حالیکه تعدای از اطرافیان وی از این تاختوتاز اظهار خشنودی میکردند، من در کنار ایشان نشسته بودم، شخصی از ایشان نظرشان را در ارتباط با مسائلی که عنوان میشد پرسید و ایشان با صدای بلند و با تاکید و با شدت و غلظت در تلفظ گفت: این فتنه است؛ فتنه.
آری، این فتنه و فرایند تباهی در جامعه با سرعت و شتاب به سازوکار خود ادامه داد. ابتدا سازمانِ اصولگرایان را از درون متلاشی کرد و سپس ایده و اندیشهی اصولگرایی را تهی و بیمعنی ساخت. این تاختوتاز ادامه داشت تا اینکه در سال 88 اوج گرفت و به یکباره جامعه را دوپاره ساخت و خود چون فواره سرنگون شد. اینک نیز باقیماندهی این تفکر در صدد بازآفرینی خویش هستند. آنان اردوگاهی بر پا کردند و تنی چند را به میدان آوردند و باز با پنهانکاری بدون آنکه خود را به مردم آنچنان که هستند و فکر میکنند بهنمایانند، آرایشِ دیگری کردند. هزار رنگ بودن، طبیعتِ #پوپولیسم است. نمیتوان به آن خرده گرفت. مخاطب باید هوشیار باشد.
تمام جانمایه این یادداشت این است که جوانان این موضوع را دیدند و از کنار آن نگذشتند و این بزرگترین دستاورد تاریخی این انتخابات است، فارغ از نتیجه که من مطمئن هستم خوب خواهد بود، در اردوگاه روحانی و همپیمانانش، فهم درستی از آرایش صحنه و میدان نبرد نبود. تعدادی حتی تصور درستی از رقیب اصلی نداشتند و میدانستند که با موج اتهام روبرو خواهند شد لیکن، ماهیت رقیب و سازوکار عملیاتی او را خوب تشخیص نداده بودند. از همینرو، بیشتر، خود را برای یک رویارویی و نبرد منطقی آماده میکردند، حال آنکه نبرد، نبرد آگاهی و گمراهی بود و منطق، منطق پوپولیستی بیمنطقی بود.
روش، روشِ سالوس و ریاکاری بود، چه در فرمِ بیانِ زهدگرایانه سنتی و چه در شکل چپروانه مارکسیستی و سوسیالیستی. در حالیکه رقیب از تمام امکاناتِ در دسترس خود در سازماندهی اشخاص، رسانه، و افکار عمومی بهره میجست، در این اردوگاه سازمان متشکلی وجود نداشت و رسانهی قویای نیز در اختیار نداشتند. با این وجود، جوانان صحنه را دیدند. خیلی بهتر از آنکه من تصورش را هم میکردم و درود بر جوانان.
درد سالوس و ریاکاری، درد تازهای در ایران نیست. تمام دیوان حافظ، دردنامه او در رویارویی با این قوم و تبار است.
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
مردم و جوانان همهی اینها را دیدند و حس کردند و این حس مایه اصلی تجمعات و حضورهای پرشور مردم در تجمعهای انتخاباتی شد. هرچند گافِ آخر یارگیری شخصی چون تتلو توسط این اردوگاه، دم خروس که چه عرض کنم، خود خروس بود که نمی شد آن را پنهان کرد. ولی، جوانان آن حسوحالی که از این جماعت میبایست پیدا میکردند تا فریب اظهارات زهدفروشانه آنان را نخورند، خیلی پیش از این دریافته بودند. رفتار چپروانه آقای شهردار هم نتوانست جذابیت لازم را بهوجود آورد.
داستان 4% و 96% و دیگر رفتارهای تند جناب ایشان، نیز کمکی به حضرات نکرد. من بر این گمانم، حتی جوانانیکه به دلایل علاقههای فرهنگی، تاریخی و یا خانوادگی و یا هیمنهی تصویر مقدسی که از برخی از این افراد در ذهن دارند، نتوانستهاند، فاصله گفتار و عمل را ببینند، در بسیاری از لحظهها مردد شدهاند و این تردید مقدس است و روزی به کمکشان خواهد آمد.
حضرات پوستینهای وارونه فراوانی پوشیدند، لیکن همهی آنها را جوانان تشخیص دادند. من قبول دارم، که صحنه نبرد برای این افراد در این دوره سختتر بود. چون، مردم با چشم خود حاکمیت دو دوره #پوپولیسم را دیده و چشیده بودند و امکان پوشانیدن دم خروس هم چندان آسان نبود. فاصله این حضرات با معلم اول نیز زیاد بود، لیکن با همه این تفاصیل، پوپولیسم اینبار نیز پرقدرت حضورپیدا کرد.
سازماندهی گسترده، شبکه رسانهای و روش تهاجم پیدرپیشان به آنها توانایی فروانی بخشیدهبود. در برابر، تا آنجاکه من شاهد بودم، تا مناظره اول درک درستی از نحوه رویارویی با این پدیده نبود. سپس به تدریج، تغییر در رفتار و سیاستهای حضور تبلیغاتی را در نامزدها میبینیم لیکن، نمیتوان اعتبار اوجگیری حضور #جوانان و مردم را در جمعهای اننتخاباتی و درک و فهم آنان از امنیت را صرفا به نامزدها و ستادهایشان داد. این بیشتر، دستاورد هوشمندی جوانان و شکلگیری شبکه حسی در میان آنان در سراسر ایران است.
این بزرگترین دستاورد این انتخابات است. هرچند، در این انتخابات سازمان و شبکه اجتماعی روشنی شکل نگرفت، لیکن این شبکه حسی سرمایه کمی نیست. باید این انتخابات را با این امید به پایان برد، که این شبکه حسی در فرایند تاریخی خود تبدیل به یک سازمان اجتماعی شود تا بتواند اثرگذاری مطلوبتری در راه اصلاح؛ توسعه و آبادانی ایران و فرهنگ و تمدن #ایرانشهری داشته باشد.
اطمینان دارم که این حس کارِ خود را فردا خواهد کرد، شوری در دلها خواهد آفرید. مراجعه به صندوقها پرشمار خواهد بود. و در نبرد آگاهی و گمراهی، آگاهی پیروزی خواهد یافت. #انتخابات جوانان اینک بهتر از هر زمان میدانند که یک رأی مؤثری دارند و با آن میتوانند کاری کارستان بکنند.
به امید توسعه آگاهی و بالندگی اندیشه در پهنه ایران زمین.